یادی ازخاطرات وکارنامه های علمی، ادبی وسیاسی استاد محمدکریم نزیهی جلوه

0
64

دوکتور علوم، پروفیسورعبدالحکیم شرعی جوزجانی

یادآوری:

متن اوزبیکی این مقاله تحت عنوان «سونمس بو آتشین عشقیم» در شماره 3 – 4 سال 1934 مجلهٔ وزین «ملاقات» چاپ تاشکینت به مدیریت مسئول دوست مرحومم برات بای قابلوف نشر شده بود. 5 سال قبل متن دری آن در سایت «آریایی» دوست محترم عزیز جرئت انتشار یافت. چون اکثر علاقمندان مرحوم نزیهی به خواندن آن موفق نشده بودند، خواستم آنرا با برخی اضافات و چند قطعه عکس تاریخی توسط این صحیفه به دوستان محترم تقدیم بدارم.————————————————————————————–

محقق دانشمند و شاعر توانا استاد محمد کریم نزیهی- جلوه، یکی از چهره های ممتاز فرهنگی کشورما، با شخصیت چند بعدی خویش درمیان اقران خود جایگاه خاصی داشت. پدر فاضل و دانشمند او قاضی بابا مراد که برمسند قضا نشسته بود، در پرورش فرزند نقشی مؤثر داشت. همو بود که زمینۀ آموزش معقول و منقول را برای او مساعد گردانید و راه شگفتن استعداد سرشارش را هموار ساخت. نزیهی که در محیط روشن کابل آموزش دید و از استادان بزرگی چون قاری عبدالله ملک الشعرا، استاد هاشم شایق افندی، سید مبشر طرازی و دیگران کسب فیض و دانش میکرد، روحی حساس و اندیشه ای کاوشگر داشت و لحظه ای از بازشناسی محیط زندگی و شرایط پیرامون باز نمی استاد و می کوشید به عمق حقایق زندگی مردم و عوامل اصلی نابسامانی های موجود پی ببرد و در جهت رفع این عوامل ویا لا اقل درجهت تخفیف آلام و مصائب مردم خویش گامهایی بردارد. روح پرتلاش و ستیزه جوی او که زندگی را بر مبنای تحرک و اعتلا ارزیابی میکرد، با رخوت و انجماد سازگار نبود و آرزو داشت جامعه ای که او جزئی ازآن بود، همانند سایر جوامع و ملل در مسیر تجدد گام نهد و از بستر سترون بودن برخیزد. به سایقۀ همین آمال و افکار به تشویق مصور چیره دست کشور پروفیسور غلام محمد میمنگی که افتخار دامادیش را داشت، با پیش آهنگان مشروطیت دوم پیوست و آن چنان که شادروان عبدالحی حبیبی در کتاب “جنبش مشروطیت در افغانستان” یادآور میشود، در جوانی با سیماهای شناخته شدۀ این جنبش چون میر قاسم، عبدالهادی داوی و عبدالرحمان لودین محشور بود و یکجا با آنان در راه تجدد، مشروطیت و نویسندگی گام برمیداشت. او که به صفت یک کدر جوان وفعال درجنبش مشروطیت دوم از مردمان شمال به خصوص از خلق اوزبیک و ترکمن نمایندگی میکرد، بعد از سقوط این جنبش همزمان با سقوط دولت امانی، همچنان به آرمانهای والای آن وفادار ماند و مراتب تأثرات خویش را ازین سانحۀ ناگوار طی شعر پر سوز و گدازی ابراز داشت که مؤرخ معروف کشور مرحوم میر غلام محمد غبار آنرا در در پایان کتاب ارزشمند خود “افغانستان در مسیر تاریخ” به مثابۀ سمبول مبارزه جویی یک شاعر روشنفکر(از گروه دوم) ثبت نموده است. نزیهی در شعر “جلوه” تخلص میکرد. این شعر که در 18 بیت سروده شده، نمودار درک عالی سیاسی نزیهی – جلوه از شرایط دشوار مسلط بر آن زمان و بیانگر روح متمرد و سرکش او در برابر شرایط تحمل ناپذیر وقت میباشد و به قول مرحوم غبار در بین این ویرانی و انهدام کشور، جوانان را به مبارزه دعوت مینماید. اینک با کمی تلخیص آنرا به خوانندگان محترم تقدیم میداریم: تا کی از جور وستم شکوه و فریاد کنید سعی برهم زدن منشأ بیداد کنید دست ما دامن تان باد جوانان غیور که ازین ذ لت و خواری همه آزاد کنید فتنه انگیخته تبعیض نژادی در خلق فکر آیندۀ ملک خود واولاد کنید خانمان کرد تبه تا شود آباد خودش خانۀ ظلم وستم یکسره برباد کنید تا شود بر همگان امن و عدالت قائم عالمی نو، ز مساوات و حق ایجاد کنید ای جوانان، ستم مرتجعان چند کشید تا به کی رحم بر این دستۀ شیاد کنید ننگ دارد بشریت زچنین کهنه رژیم طرح ویرانی این بنگه ز بنیاد کنید آشیان همه مرغان ز ستم زد آتش قصد آتش زدن خانۀ صیاد کنید ندهند ارزش کاهی به حقوق بشری تکیه بِه، بر خود و بازوی چو فولاد کنید غازه سازید زخون شاهد آزادی را تا زخود روح شهیدان وطن شاد کنید سوخت ای همنفسان آتش استبدادم شرح این سوخته را بر همه انشاد کنید شعر من لالۀ باغ دل خونین من است مهوشان زیب لب و حسن خداداد کنید هرکجا لاله رخی باقد سروی دیدید یک نفس یاد ازین “جلوۀ” ناشاد کنید نزیهی بعد ازآن نیز از رویارویی با حامیان بیداد و استبداد باز نه ایستاد و با استفاده ازهر امکانی که میسرآمد، در موقف دفاع از حق و عدالت قرارگرفت وبا رهروان این طریق همگام شد. چنانچه در دورۀ هفتم شورا (1328) هماواز باشادروان غبار و شادروان داکتر محمودی و دهها تن دیگر از مبارزان راه دموکراسی وتحول در صف مقدم اپوزیسیون قرار گرفت و از تریبون پارلمان صدای اعتراض خودرا در برابر نظام غیر عادلانۀ حاکم بر جامعه ابراز داشت. درین جا میخواهم یادآور شوم که مامای من مرحوم میرزا محمد قاسم قاضی زاده “برق” که اهل قلم و شعر نیز بود، به صفت وکیل سرپل در دورۀ هفتم شورا با اعضای سرشناس اپوزیسیون، مخصوصا با روان شاد محمودی و مرحوم استاد محمد کریم نزیهی روابطی تنگاتنگ داشت. در جریان ملاقات آنان در منزل او، بعضا به من نیز که دانش آموز صنف هشتم بودم، اجازه داده میشد، در مجلس شان بنشینم و سخنان شانرا که غالبا برای من تازگی داشت بشنوم. به خاطر دارم مرحوم نزیهی از مدافعین سرسخت احیای حقوق فرهنگی اقوام تحت ستم افغانستان به خصوص خلقهای اوزبیک وترکمن بود. نزیهی می گفت که تورکستان نمیتواند در این حال بماند، البته دیر یازود به احقاق حقوق خود موفق می شود. مهم این است که ما اشتباه نکنیم و شتاب زده نشویم. بعضا یوسف سلیمان هم می آمد، چند نفر یکجا به باغ بابر برای زیارت آرامگاه او میرفتند. مرحوم میرزا محمد یوسف اندخویی نیز می آمد. مرا نیز باخود می بردند. چون قریحهٔ شعری داشتم، مورد تشویق و علاقهٔ شان قرار می گرفتم.من از همان سالها نسبت به شادروان نزیهی علاقه و احترام خاصی داشتم و بعد از اشتغال به ماموریت نیز پیوسته با او در تماس بودم و از معلومات وسیع وی در ساحات ادب و سیاست مستفید میشدم. کتابخانۀ کوچک او پر از اثرهای علمی، ادبی و تاریخی گرانبها وغالبا نایاب بود و هیچ کدام را ازمن دریغ نمیکرد. به یاد دارم روزی او کتاب ارزشمند “اوزبیک ملی موسیقه سی” (موسیقی ملی اوزبیک) اثر عبدروف فطرت یکی از رهبران جنبش ملی و دموکراتیک “جدید ها” در ترکستان (که اکثر شان به دستور ستالین اعدام شدند) در اختیار من گذاشت و ضمن تأکید بر اهمیت آن توصیه کرد که آن را به دقت بخوانم. استاد ازین که تاکنون نتوانسته آثار علمی و ادبی خودرا تدوین کند اظهار تاثر می کرد.

پاسخ ترک

Please enter your comment!
Please enter your name here