
ضیاء سراج: دستوراست که هلمند را به طالبان بدهید!
یادداشتی از جنرال ارسلا خان زاده: ما تا آخرین لحظه جنگیدیم، گریستیم و گلوله خوردیم.
دو شب قبل از سقوط نظام، تماسی از طرف رئیس عمومی امنیت ملی احمد ضیاء سراج صورت گرفت. ما دقیق در همین شب آماده گی عملیات بالای یک زندان تروریستان را در ولسوالی مارجه هلمند داشتیم که در آن تعداد از نظامی ها و مردم بیگناه اسیر بودند.
برای ما دستور داده شد که هیچ عملیات صورت نمی گیرد وعملیات ها را متوقف بسازید؛ هیچ عملیات صورت نمی گیرد و آماده شوید و چرخبال های UCH در 22 ساعت آینده می آید و شما آماده گی عام و تام داشته باشید برای برگشت بر کابل.
فرمانده قطعات خاص ریاست 906 امنیت ملی هلمند دگروال حضرت محمد محمدی بود. از سخن های رئیس عمومی امنیت ملی کشور همه ما تعجب کردیم. بار اول بود رئیس عمومی برای ما اجازه عملیات را نمی دهد و دستور میدهد هلمند را با تمام پرسونل ترک کنید.
سخن او زهری بر وجود ما پاشید؛ همه یک سخن را میزدند: چرا ترک کنیم پایگاه را ؟
فرمانده برای من گفت موضوع از چی قرار است جنرال صاحب؛ از چیزی که هراس داشتم همان صورت گرفت؛ معامله پنهان و ضمایم پنهان دوحه که جنرال انگلیس آقا برادلی برای من سال گذشته گفته بود همان به حقیقت تبدیل شد.
قومندان قطعات خاص عملیاتی گفت من جای نمیرم و این پایگاه نزد من با ارزش تر از لباسم است. سوی دیوار اطاق اشاره نمود و با عصبانیت گفت این تصاویر را ببین جنرال صاحب اینان آنان است که بخاطر این هلمند نه بلکه برای جنوب غرب و آرامش وطن جانانه و جانبازانه از عزت و استقلالیت کشور دفاع کرده اند و شهید شدند و حالی من اینجا را بدون شلیک گلوله ترک کنم و برای چند تا اجیر و میجر پنجابی تحویل بدهم… هرگز نی هرگز نی.
برایش گفتم چی پلان داری چند روز مقاومت خواهد کردیم فکر کرده ای؟
با عصبانیت گفت فرق ندارد ما می جنگیم شما اگر میروید بروید هر کس میرود برود من اینجا را زمانی رها میکنم که دیگر نفس در تن من نباشد.
دوباره با رئیس عمومی تماس گرفتم و گفتم ما هیچ جای نمی رویم من و حضرت محمد و تیم 121 نفری آماده دفاع از پایگاه ما، هلمند ما و اراضی او هستیم .
رئیس امنیت ملی از عقب تیلفون با فریاد گفت این یک دستور است؛ شما از دستور سر پیچی میکنید هشدار میدهم و برای بار آخر می گویم آماده گی ترک پایگاه را بگیرید در غیر آن مسوولیت بعدی بر دوش تو و حضرت محمد قومندان قطعات خاص امنیت ملی است.
و تماس قطع گردید.
به سوی تیم که تعداد ما در جلسه ۱۶ نفر بود دیده و گفتم دلگی مشرها ، بریدمل های عزیز، و تورن جنرال های دلیر گمنام در دقایق سختی قرار داریم. من نمی توانم با خون 121 نفر بازی کنم. جنرال دو ستاره از عقب میز بلند شد و اسلحه اش را بر میز گذاشت صاحب ما از روزی که وارد این وادی شده ایم ترک سر نموده ایم ما می جنگیم و من آماده ام هر کس که با ما نیست دروازه پایگاه باز است میتواند فرار کند .
جلسه با اکثریت آرا پایین یافت و تصمیم بر دفاع از لشکرگاه و کشور گرفته شد که با هماهنگی قول اردو 215 میوند که در راس آن سمیع سادات خائن قرار دارد و قومندانی امنیه پولیس جنرال خالد وردک تماس برقرار کردیم و خواهان تشکیل حقله زنجیری در بیرون از شهر و دروازه های شهر شدیم .
بر خلاف تمام اصول سمیع سادات رفیق من و همکار ما بود تیم آماده شدیم و با تمام تجهیزات و موتر های نظامی به سوی قول اردو 215 میوند حرکت کردیم. جنگ در هلمند شدت گرفته بود. دشمن با تخنیک از تماس های افراد نفوذی و بزرگان کوشش به سقوط پوسته ها ، کندک ها ، و بیز های مقدس ما را داشت. والی هلمند اولین فردی بود که از لشکرگاه فرار نمود زمانی وارد محوطه قول اردو میوند در کمپ شوراب شدیم چرخبال Black Hack آماده پرواز بود سرباز ارتش را پرسیدم و گفتم آن چرخبال چرا روشن است.
سرباز گفت رئیس قول اردو نزد شما می آید. به همین خاطر با قومندان امنیه به سوی شما در حرکت اند.
حضرت محمد فریاد نمود و گفت چرخبال را آماج قرار بدهید نگذارید فرار کنند… شلیک های پی هم ما بی نتیجه بود و رئیس قول اردو سمیع سادات ، خالد وردک ، قومندان لوا اول ، قومندان لوجستیک قول اردو پا بر فرار گذاشتند. با وجود شلیک ها فکر نمودیم که چرخبال سقوط خواهد نمود مگر بخت به آن خائنان یاری نمود و توانستند تن به فرار دهند و ما در میان گرگ ها و معامله گران وطن تنها گذاشته شدیم. برای سربازان ارتش که از هر طرف و سو طرف ما می آمدن هیچ کدام آنان از معامله ننگین خبری نداشتند و همه در انبوهی از سوالات غرق شده بودند که چه جریان دارد؛ چرا نیروی های ریاست امنیت ملی چرخبال رئیس قول اردو را آماج قرار دادند؟
فرمانده نیروی های قطعه KKA ارتش هلمند نیز از موضوع تماس ما اگاهی نداشت و به همین خاطر از موضوع دور گذاشته شده بود که مبادا اگر یعقوبی خبر شود و سمیع نتواند فرار کند. خالد امیری نیز در پایگاه با ما در میان باقی مانده بود.
تصمیم را به رئیس قطعات خاص KKA صلاح الدین خان و جنرال خالد امیری جنرال سه ستاره و جوان دلیر ارتش سپردیم و در نبود وقت خواهان دفاع از پایگاه ، تجهیزات نظامی و نیروی های نظامی شدیم..
چهار تصمیم اضطراری گرفتیم
1- بیشتر نظامی هایی را که صاحب فرزند و اولاد بودند بسیار با مشکلات قانع نمودیم تا با آمدن چرخبال به کابل بروند. با وجود که گلوی همه آنان را بغض گرفته بود و با چشمان اشک پر خدا حافظی با یک دیگر میکردیم.
2- تصمیم دوم این بود تمام شواهد استخباراتی اوراق و اسناد را به شمول دوسیه ها حریق بسازیم . این کار را به خاطر سپاهیان گمنام و سایر خطر های احتمالی آینده نمودیم.
3 – تیم خالد امیری و فرمانده KKA باید نیز ترک پایگاه نمایند تا از تلفات بیشتر جلوگیری شود.
4 – به نظامیان ارتش و کارمندان امنیت ملی که خانه های آنان در جنوب غرب بود، دستور دادیم که دو تصمیم بگیرند یا کابل بروند و یا با لباس های ملکی به سوی خانه های شان حرکت کنند و من و تیم ۳۷ نفری قطعات خاص امنیت ملی به رهبری حضرت محمد ، محمدی سوی ریاست امنیت ملی هلمند دوباره بر میگردیم تا در آنجا تا آخرین نفس بجنگیم. ما این تصمیم ها را بسیار با مشکلات سخت گرفتیم نمی خواستیم در این معامله ننگین اولاد های همکاران ما یتیم شوند. به همین خاطر ما تیم از جوانان را تشکیل دادیم.
توانستیم در 11 ساعت در 29 پرواز با سه هلیکوپتر UCH ، و C17 به شمول 691 نظامی را از کمپ شوراب بیرون بسازیم تعداد نیروی های ارتش کمپ شوراب بسیار زیاد بود ولی آنان در جریان یک هفته پیش به دستور سمیع سادات بر بهانه های رخصتی بر خانه های شان فرستاده شده بودند. قول اردو که ظرفیت هشت هزار نفر را داشت به تاریخ 22 August بیشتر از چیزی که تصور میکردیم باقی مانده بود.
در ضمن در پایگاه نظامی شوراب 7 دستگاه هلیکوپتر UH C60 BLACKHAWK نیز قبل از فرار سمیع سادات موجود بود در حالی که 6 عدد آن صبح یک شب قبل با تعداد از عساکر قطعات خاص بر کابل فرستاده شده بود. یک تیم ۱۷ نفری از بچه های قطعات خاص را وظیفه سپردیم تا از پایگاه و کمپ شوراب محافظت کنند که مبادا وسایل آن و سایر تجهیزات به غارت برده شود که بعد از دو روز سقوط کابل تیم ۱۷ نفری ما توانسته بود از کمپ محافظت کند. در حالی که در سراسر کشور تمام پایگاه ها و به شمول پایتخت در سقوط قرار گرفته بودند مگر نیروی های امنیت ملی ما بسیار با شهامت توانستند تا آخرین نفس های شان و گلوله های شان از آن کمپ محافظت کنند که متاسفانه در آن درگیری ها ۱۷ تن از نظامی های امنیت ملی قرار اسامی ذیل ( خبیر ، اکبر ، میلاد ، وسیل خان ، ریس خان ، داود ، هارون، ذبیح ، جنت گل ، صدیق ، شکر الله ، حبیب الله ، عباس ، ادریس ، سنگر ، مطیع الله و حمید الله به مقام والای شهادت نایل گردیدند)
من و تیم ام با ۲۷ نفر از پرسونل بر سوی ریاست امنیت ملی کشور حرکت نمودیم و آنجا را پایگاه مستحکم برای دفاع ساختیم که متاسفانه با وجود کمبود نیروی ما بیشتر از ۲۱ ساعت مقاومت نتوانستیم چون ما در محوطه تعمیر قرار داشتیم و دشمن با استفاده از راکت های RPJ , SPJ 9 , 82 اطاق هایی رل که ما از آن شلیک میکردیم هدف قرار میداد که با وجود انداخت های سنگین دشمن تیم ما ۲۱ ساعت در میان دود و باروت و گلوله های داغ نبرد جانانه و مردانه از عزت کشور و خاک مقدس ما محافظت کردیم و دیگر توان جنگیدن را نداشتیم.
متأسفانه با وجود یک شبانه روز جنگیدن با از دست دادن و شهادت ۲۲ تن از همسنگران و زخمی شدن من و 5 همکار دیگر ما جنگ پایین یافت با وجود قوانین جنگی ما در جریان اسیر شدن و در حالی که زخمی بودیم شکنجه شدیم که این خلاف اصول جنگی می باشد. ولی ما به همکاری یک جنرال انگلیس و تیم صحی صلیب سرخ با حالت زخمی بعد از هفت ساعت ما را تسلیم نمودند و بعد آن چیزی به یادم نه مانده است. چون زخمی بودم و دو گلوله بر بدنم اصابت کرده بود بعد از سه شبانه روز از حالت کوما بیرون شدم و آن زمان بود که فهمیدم من در تاریخ 27 August در شفاخانه نظامی داخل میدان هوایی کابل بستر بودم !
استانبول ، ترکیه
موسسه مطالعات استراتژیک