تفاوتهای خروج شوروی و امریکا از افغانستان
سلطاناحمد بهین۲۹ حمل ۱۴۰۰

امروز وقتی از خروج نیروهای امریکایی از افغانستان بحث میشود، برای بسیاری از ما این سوال وجود دارد که آیا پیامدهای خروج امریکا همان خواهد بود که پس از خروج قوای شوروی اتفاق افتاد؟ قابل یادآوری است که پس از خروج قوای شوروی، حکومت داکتر نجیبالله سه سال ادامه یافت و در نهایت به دلیل اختلاف درونی و قطع حمایت مالی و تسلیحاتی شوروی و فدراسیون روسیه فروپاشید. این نظام شکست نخورد، فروپاشید.
چه تفاوتهایی میان این دو خروج وجود دارد؟
۱- اتحاد شوروی بیشتر در نتیجه ناتوانی اقتصادی و بار سنگین جنگ در افغانستان، حمایت بیهوده از کشورهای اروپای شرقی و مسابقه تسلیحاتی با ایالات متحده به زانو درآمد و میخائیل گورباچف جنگ افغانستان را «زخم خونین» خواند که راه علاج، قطع آن است.
ایالات متحده تا هنوز قدرت درجهیک اقتصادی جهان با رشد سالیانه ۴٫۵ درصد است. با آنکه فدراسیون روسیه و جمهوری مردم چین با رشد سریع نظامی و اقتصادی، امریکا را به چالش میکشند؛ اما تا هنوز اقتصاد ایالات متحده توانایی کامل مصارف نظامیاش را دارد.
۲- فدراسیون روسیه که جانشین اتحاد شوروی شد، سیاست متفاوت از شوروی را تعقیب میکرد. یلتسین، رییس جمهوری فدراسیون روسیه، همراه با همتاهای اوکراینی و بلاروس خویش سند نابودی شوروی را امضا کردند که حامی ایدیولوژیک حکومت ببرک کارمل و سپس نجیبالله در افغانستان بود. فدراسیون روسیه که از حمایت اروپای شرقی دست کشید، دلیلی برای حمایت از نجیبالله نداشت. برعلاوه، روسیه دیگر توانایی دیپلماتیک نداشت تا حمایت بینالمللی را برای نجیبالله جلب کند.
در ایالات متحده، تصمیم به خروج قبل از دولت بایدن و در زمان رقیب سرسخت انتخاباتیاش، دونالد ترمپ گرفته شده بود. این به آن معنا است که تداوم سیاست خارجی یک اصل اجتنابناپذیر برای هر حزبی است که در امریکا بر سر قدرت باشد. ایالات متحده، برخلاف فدراسیون روسیه از همان اهداف در افغانستان حمایت میکند که در وجود ساختار کنونی قابل پیگیری است. مزید بر آن، ایالات متحده از توانایی بسیار بلند دیپلماتیک و حمایت بینالمللی برخوردار است و میتواند علیه هر گروه داخل اقدام شود که منافع آن را متضرر سازد. وقتی داعش پس از خروج نیروهای امریکایی، بخشهای زیاد عراق و سوریه را تصرف کرد، امریکا بدون استیذان برگشت و داعش را از عراق راند.

ایالات متحده برخلاف روسیه که در آن زمان بیشتر به مسایل داخلیاش مصروف شد، به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی منافع مشخص در منطقه و رقبای بالقوه مانند روسیه و چین و دشمنانی مانند ایران و گروههای تروریستی منطقهای و بینالمللی دارد که نمیتواند به سادهگی از کنار آن بگذرد.
۳- حکومت داکتر نجیبالله توسط یک حزب بزرگ که همه سطوح جامعه، نظامی، امنیتی و سیاسی را در دست داشت، اداره میشد. اختلاف درونی در حزب و تلاشها برای کودتاهای گوناگون، سبب چند دستهگی در حزب و عرصههای مختلف از جمله نیروهای مسلح شد که در پایان کار هر دسته به گروههای دشمن مورد نظر خودشان پیوستند و نظام فروپاشید.
دولت کنونی افغانستان توسط حزب سیاسی اداره نمیشود. اهرم اقتصادی به دست افراد مشخص است که برای حفظ آن منافع شخصی دارند. مزید بر نیروهای ارتش، ملیشههای اشخاص قدرتمند، برای حیاتشان نیاز به مقاومت دارند. مخالفان دولت، به ویژه گروه طالبان هم منسجم نیستند و تصویر بسیار منفی در جامعهای دارند که در بیست سال گذشته از آزادی، تحصیل و کار خانمها لذت برده است و میتواند نیروی بزرگ مقاومت در برابر غصب قدرت توسط طالبان باشد.
اما نباید این حقیقت را فراموش کرد که اردوی ملی برخلاف اردوی داکتر نجیب، اردوی است که در برابر پول خدمت میکند. حس وطنپرستی ذاتی است؛ اما جنگ انگیزه میخواهد که کمتر در نیروهای امنیتی وجود دارد.
در حالی که رهبران کنونی و مقامات ارشد آن از امتیازات چندین برابر نیروهای خط اول جنگ برخوردار اند، فامیل و فرزندانشان در غرب زندهگی میکنند و این باور تقریباً همهگانی است که وقتی آنها شهروندی غرب را دارند و در برابر بیرق آن کشورها سوگند وفاداری یاد کردهاند، احتمالاً در روزهای دشوار دوباره به لانههایشان برمیگردند و مردم و نظامیان فداکار را رها میکنند. باید مطمین شد که تجربه داکتر نجیبالله تکرار نمیشود.