متن سخنرانی توردیقل «میمنگی» در کنفرانس «سراب صلح» که از جانب مجمع دانشمندان ومتخصصان افغانستان به روز دوشنبه 16 نوامبر 2020 « 26عقرب 1399» بگونۀ آنلاین در کشور شاهی هالیند برگزار گردیده بود

0
705

تصویر ها در آئینه ها نعره میکشند

مارا از چار چوب طلایی رها کنید

ما در جهان خویشتن آزاد بوده ایم

با عرض سلام خدمت همه اشتراک کنندگان این کنفرانس از راه دور وآرزوی رهیابی مردم ما به مسیر واقعی صلح ، آزادی،  عدالت وهمبستگی در وجود یک اتحاد آگاهانۀ سرتاسری همه آزاد اندیشان ومیهن پرستان تحول طلب کشور! وادای احترام درد مندانه به ارواح سرگردان همه جانباختگان نامراد حملات تروریستی وسربازان میادین جنگ دفاع از میهن !

به اجازۀ خانم دوکتور هما کبیری مسئول سرتاسری شورای رهبری وبورد رهبری منتخب مجمع دانشمندان ومتخصصان افغانستان

– من سخنرانی امروز خویش رابه دو موضوع کلیدی تحت عناوین:

( توالی تخریب نظام ارزشی جامعه درمسیرتعویض نظام های سیاسی درافغانستان)

– و (سرنوشت افغانستان در لجنزار بازی های استراتیژیکی جنگ وصلح امریکا با دیگربازیگران منطقه وجهان )معطوف داشته ام ؛ تا با شد باعطف توجه به نتایج معرکه های خونین وبی پایان بازی های جنگ وصلح باویرانگری های موروثی بر خاسته از تعویض حکمداران وحاکمیت های سیاسی درمسیر تاریخ این سرزمین؛ بخشی ازبنیادی ترین ریشه های بحران را درین متن مورد بحث قراردهم .

تا با الهام از تجارب تلخ چگونگی برپایی جنگ ها درپس پردۀ بازی های صلح؛  از علل وعوامل اساسی ویرانگری های مستمرارزشها ها به جرم تعلق به مخالفین فکری ، سیاسی ، تباری، مذهبی وغیره پرده برداشته ؛ راه نجات امروز وفردای سرزمین مان را، ازچنگ این هیولای اسارت وویرانگری های موروثی ؛ همه باهم جستجو گر شویم.

   با مراجعه به واقعیت های عینی گذشته وحال؛ تاریخ واقعی این سرزمین سیمای یک جنگنامۀ خونین وهمیشه جاری رابخود میگیرد؛ که درمتون اصلی وواقعی آن کمترچیزی غیرازبرپایی وتداوم بلا انقطاع  جنگ وویرانی به نفع اسارتگران خارجی ومعامله گران داخلی باقربانی های بیحساب همه داشته های مادی ومعنوی توده های محروم بچشم میخورد؛ که در بر پایی وادامۀ آن همیشه غارتگران داخلی به عنوان پیشقراولان اسارتگران خارجی نقش اساسی وکلیدی را ایفا مینمایند.

آنچه که درین پروسۀ بی پایان جنگ وبحران بیشترازهمه درتاریخ این سرزمین قابل تأمل جدی است وکمترهم درآثارعلمی وتحقیقی جامعه شناسان ومحققین داخلی وخارجی مورد نقد وارزیابی قرارگرفته، همانا علل وعوامل بنیادی عقامت وایستایی سنگواره ای مناسبات اجتماعی , اقتصادی وفرهنگی  جامعه، با تأثیر پذیری از یک پروسۀ سنتی وتحمیلی تغیرنظام های دولتی با ماهیت ویرانگرانۀ آن درنتیجۀ  پادشاه گردشی ها، تعویض خاندانهای حاکم، کودتا ها، تهاجمات بیرونی وغیره است؛ که درهمۀ آن تعویض وتحویل حاکمیتها؛ آنچه که بگونۀ سازمانیافته وهدفمند آن عمومیت دارد، همانا پدیدۀ مرسوم وشوم ویرانگری با نابود سازی همه بازمانده های زمامداران ونظام های قبلی؛ ازجانب هرگروه نوظهوردرحاکمیت سیاسی کشوراست.

چنانچه با یک نگاه گذرا بتاریخ سیاه سده های اخیراین سرزمین ازابتدای تأسیس امپراطوری ابدالی تا به امروزبا یک سریال وحشتناکی ازویرانگری های ممتد؛ درنبود یک سیستم فکری واعتقادی حفظ ارزشها درچرخۀ تکاملی جامعه بر میخوریم؛ که یک پروسۀ روبه رشد تاریخ سازی و تاریخ ستیزی ها ؛ به نفع سلاله ها واقشارحاکم با تعلقات قومی وقبیلوی در قید مناسبات ارباب رعیتی وآیدآلوژی های وارداتی رابگونۀ دایمی و رشد یابندۀ خود به نمایش میگذارد.  

این عملکرد تاریخ ستیزانه و ارزش ستیزانۀ غارت گران داخلی و چپاولگران خارجی را، در سیر تاریخ معاصرکشورمیتوان با کارنامه های «پروکراست»دزد اساطیری یونان قدیم هم طراز دانست !

  که درین رابطه دیودورسیسیلی تاریخ‌نگار یونانی قرن اول قبل از مسیح در کتاب «تاریخ جهان» چنین مینگارد:

« پروکروستس در کنار جاده‌ی الئوسیس درآتن زندگی می‌کرد،رهگذران را به بهانه‌ی مهمان‌نوازی به خانه‌ی خود می‌برد وقربانی را روی تختی از قبل آمادۀ خویش می‌خواباند؛ اگر قد قربانی دراز تر از طول تخت میبود سر ویا پایش را میبرید، واگر کوتاه ترمیبود ؛ آنقدرمیکشید وبا گرزبربدنش میکوبید؛ تا هم قد تخت گردد»!

این تجربۀ شوم درزندگی مردم اسیراین جهنم  بیداد از سالیان سال بدینسودرقالب؛ امپراطوری ابدالی، امارت مطلقۀ بارکزایی ، شاهی مطلقۀ محمد زایی، تخت بیمارمشروطیت، تابوت نامنهاد جمهوریت؛ بستربیماری چپ، اسلام عقبگرای مجاهد وطالب، تکرار؛ وهریکی از برپاداران بساط اسارت واستبداد؛ با تداوم تعمیل محو ارزشهای گذشته در قید باورها واعتقادات مخصوص بخود؛ مردم این سرزمین را از نیل بیک نظام قانونمند ودرخور نیازتکاملی همگام با زمان محروم نگه داشته است.

اسفبارترازهمه اینکه کانونهای رویش وپرورش افکارو اندیشه های تحول طلبی کشورنیز؛  با گرفتاری عمیق ومزمن به طاعون دنباله روی، تمامیت طلبی آیدآلوژیکی، حاکمیت تک حزبی با پیروی غیر خلاق از تئوری وتجربۀ مرجعیت های جهانی انقلاب بخصوص حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی وحزب کمونیست چین؛ اندیشۀ وارداتی انقلاب رادرخلای تئوری انطباقی بر گرفته از شرایط عینی وذهنی جامعه؛ وارد قلمرو تحول طلبی کشور ساخته؛ به چیزی غیر ازدگرگون سازی جبری حیات جامعه ازمجرای واژگون سازی جبری نظام های برسراقتدار با تمام داشته های آن؛ وایجاد مناسبات جدید درمطابقت با داشته های آیدآلوژیکی خاص خویش باورمند نبودند؛ که درین رابطه تجارب خونین حاکمیت 14 سالۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان با پیآمد های رهگشای آن بیک دور بی انتهای ویرانگری وارزش ستیزی ها برای جبهات  راست افراطی  بهترین مصداق آن است!

  که ما تا امروزهم ازتأثیرات اعتیادی این پدیده رهایی نداریم.

درحالیکه حزب کمونیست شوروی یکجا با بلاک چپ وارسا چندین دهه قبل برین بتاریخ پیوست وحزب کمونیست چین ازتئوری ها ی صدرمائوجزنام ومجسمه های او چیزی دیگری را باخود ندارد!

ولی هستند عدۀ از همدیاران ما که تا امروزهم با واژه های سوسیال امپریالیست، ریوزنیست، مائوئیست، سکتاریست وغیره  چنان مأنوس اند که امراختلافات فورمالیستی هرگز از ذهن ایشان زایل نمیگردد.

درحالیکه فاجعۀ بازگشت هیولای طالب در یک قدمی ما قراردارد ودر طی همین چهل سال خونین؛ گروه های مختلف عقبگرایی یک لحظه هم از ریختاندن خون مردم مظلوم افغانستان عافل نبوده اند!

اما راه رسیدن دگر اندیشان وتحول طلبان راستین بیک اتحاد واقعی دریک فضای آموزندۀ انتقاد وانتقاد از خود؛ تا هنوزهم  چنان مغیلانی وپراز چاله وچاه است؛ که عبور از آنها در وجود بازماندگان نسل کهن از دهه های چهل، تا شصت اگر ناممکن نباشد بکلی دشوار است!!!

میگویند که تاریخ تکرار نمیشود! اما درزندگی جهنمی باشندگان این کشورتاریخ بار بار تکرارمیشود.

باختم دورنخست امارت طالبان، بمثابۀ بزرگترین تجربۀ ویرانگری وارزش ستیزی تاریخ افغانستان که با استفادۀ افزاری ازنتایج  سونامی غارت وویرانگری جهادیون بعداز سقوط دولت داکتر نجیب الله ؛ در مطابقت کامل با بر نامه های امریکا، انگلیس، عربستان وپاکستان پدیدار گردیده بود، باشندگان مظلوم این خطه؛ به غلط تصور نمودند؛ که اشغالگران امریکا ومتحدین آن به افغانستان؛ قاصدان وحاملان واقعی ایجاد وبرقراری صلح دایمی، امنیت، دموکراسی، ملت سازی، دولت سازی، جامعۀ مدنی ؛ ترقی وپیشرفت بامحو کلیه عوامل جنگ وبیداد گری های گذشته دروجود یک نظام دموکراتیک پاسخگو به نیازهای عینی کشور خواهند بود!

که با کمال تأسف آنهم جز سرابی بیش نبود! 

 زیرا ویرانگری های را که این غارتگران غربی از نام دموکراسی ومردمسالاری؛ با امحای سازمانیافته و بنیادی همه زیر بنا های زندگی جامعه اعم از اجتماعی ، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، روابط بین المللی، مناسبات قومی، مناسبات دینی وغیره اعمال نمودند؛ عملاً کشورمارا بیک بیغولۀ بازی های استخباراتی جهان ومنطقه، بعنوان یک جامعۀ مصرفی معتاد به تجملات هرزه، مشتاق گریز به بهشت غرب،  با محو همه جانبۀ تمامی ارزشهای انسانی واخلاقی مبدل نمود، که پیش از سال2001 تصور آن در خواب هم  ممکن نبود.

اکنون بعد گذشت دو دهه بازهم مردم افغانستان با نا امیدی تمام در انتظار بازگشت دوبارۀ امارت طالبانی قرار داشته با هزاران عجز ونیازازفرعونیان طالب وحامیان امریکایی ایشان خیرات دست برداری از تخریب بخشی از دست آورد های روبنایی خویش را طی این دو دهۀ خونین تمنا دارند!

مروری برچگونگی واقعیت های جنگ واشغال افغانستان توسط امریکا ومتحدین آن طی دودهه اخیرنشان میدهد؛ که پالیسی امریکا در قبال افغانستان؛ از همان ابتدای اشغال کشور وآغازجنگ؛ برتکتیک حفظ تعادل درمعادلۀ تداوم جنگ بین طالبان ونیروهای دولتی استوار و از رسیدن این جنگ  به نتیجۀ نهایی با داشتن برنده وبازندۀ قطعی بگونۀ هدفمند واستراتیژِک ؛ با اعمال پروسه تمویل وتجهیز هم زمان طالبان؛ دوشا دوش دولت دست نشاندۀ امریکا درارگ کابل از مجاری مختلف داخلی وخارجی، پیروزی قطعی واستراتیژیک یک جانب را بر جانب دیگرناممکن ساخته بود.

   بدین ترتیب ما می بینیم که هدف اساسی دولت مردان امریکا، ازراه اندازی جنگ برعلیه  طالبان والقاعده  که ازاواخرسال 2001میلادی تا 12 اکتوبر 2018؛ با شعار مبارزه برعلیه تروریسم؛ زیر پوشش یک دولت پوشالی؛ با اشتراک غیردموکرات ترین انگل های فاسد وابسته به استخبارات امریکا ودیگر متحدین آن از نام دموکراسی بیست سال تمام ادامه داشت ؛ نه نابود سازی لانه های تروریسم در افغانستان بود ونه هم ایجاد یک دولت دموکراتیک مدرن برای مردم افغانستان!

برعکس امریکا هیچ برنامه ای جز تداوم جنگ با تکامل مرحله به مرحلۀ آن در مطابقت با نیاز های استراتیژیکی آینده اش باخود نداشت.

  که با آغاز مذاکرات مرموزصلح امریکا با طالبان توسط زلمی خلیلزاد با نمایندگان طالبان؛ از 12 اکتوبر 2018 ؛ وامضای توافقنامۀ نامۀ مرموز صلح امریکا وطالبان با داشتن دو بخش علنی ومخفی درغیاب مردم؛ در19 فیبروری 2020 همه پرده های امید مردم در مسیررسیدن به دموکراسی و آزادی با یک فرمان قصر سپید دریده شد وطالبان یک شبه از یک گروه تروریستی به یک جریان مسلح سیاسی با مشروعیت بین المللی مبدل گردیدند.

بدین ترتیب جنگ افغانستان برای امریکا از فاز (استراتیژی مبارزه بر علیه تروریسم) به فاز جدید (استراتیژی مقابله با قدرتهای رقیب منطقه وجهان ) وارد گردید.

این مرحلۀ جنگ با هزینه های تریلیون دالری اش برای امریکا  دارد وارد مراحل بعدی خود میگردد. زیرا امریکا طی دو دهه جنگ تحمیلی در افغانستان آنچه را که بدان نیازمند بود عملاً بدست آورد.

 هرچندی که اکثراً تصور برشکست امریکا درین جنگ وجود دارد! ولی من معتقدم که امریکا شکست تکتیکی را وسیلۀ برای رسیدن به اهداف استراتیژیکی خود قرار میدهد!

یعنی امریکا درین مرحلۀ جنگ خواهان عبور ازفاز نظامی وعملیاتی به فاز امنیتی جنگ، در وجود یک نظام تروریستی بنیاد گرا و بی اعتنا به کلیه موازین ومیثاقهای بین المللی با یک قرائت طالبانی درافغانستان قرارداشته ومصروف تطبیق آن است.

تا از آن در راستای تحقق اهداف واستراتیژی های آیندۀ منطقوی وجهانی خود استفادۀ همه جانبه نموده بتواند.

با توجه به همین اصل  صرف نظراز اینکه در انتخابات امریکا کدام حزب برنده خواهد شد وکدام حزب بازنده ، موضوع اساسی امروز برای امریکا گذارازمرحلۀ مستقیم نظامی  به مرحلۀ امنیتی دروجود یک نظام جدید سیاسی با مشارکت غالب طالبان در حاکمیت سیاسی افغانستان میباشد، که تلاشها برای نیل به این هدف مستمراًجریان دارد.

این حقیقت تلخ را ما به وضاحت در موضع گیری انتخاباتی نمایندگان هردو حزب دموکرات وجمهوری خواه  ملاحظه نموده میتوانیم.

یعنی خروج نسبی نیروهای نظامی امریکا را ازافغانستان هیچگاهی نباید بمعنی خروج پای امریکا از افغانستان بحساب آوریم.

  زیرا موضوع اساسی برای امریکا همین چگونگی موضوع حفظ منافع  امریکا بعداز خروج نیروهای نظامی آنکشور از افغانستان در منطقه  است که در تصویر کلان از سیاستهای امریکا ، در جریان مذاکرات صلح بین الافغانی ، آنرا طالبان به نیابت از امریکا عملاً نمایندگی وبدست خواهند آورد.

یعنی اینکه  طالبان  بعد از خروج قوتهای نظامی امریکا  از افغانستان ، مسئولیت دفاع از منافع امریکا را در برابر رقبای منطقوی آن بدوش خواهند گرفت!

از همین رو امریکایی ها برای این مذاکرات چهارچوب زمانی خاصی را تعریف نکرده اند! تا این استراتیژی امریکا صرف نظر از اینکه چه کسی از کدام حزب در انتخابات امروزی امریکا پیروز میگردد ؛ بگونۀ دقیق وحسابشدۀ آن تعقیب وبه نتیجه دلخواه امریکا نایل شده بتواند.

   به یقین این موضوع را میتوان یکی از مسایل کلیدی بخش مخفی توافقنامه که هیچ یک از طرفین حاضر نیست در بارۀ جزئیات آن حرفی بزند ؛ همین موضوع چگونگی محافظت از منافع امریکا در آینده است. که بطور کلی هردو طرف میگویند که به دلیل مسایل امنیتی نمیتوانند محتویات آنرا افشا نمایند.

برای امریکا نهایت با ارزش است که با حرکت جهان بسوی چند قطبی شدن نظام بین الملل در آینده ، از کشور های منطقه برای خود یار گیری واقماری برای خود درست کند.

که با وجود عقب نشینی نظامی مستقیم  از افغانستان ، با استفاده از نیرو های نیابتی چون طالبان این خلا را پر وافغانستان را بعنوان یکی از اقمار هم منطقوی برای خود حفظ خواهد نمود.

امریکا در چهار چوب بزرگی که برای سرمایه گذاری های آیندۀ خود در مناطق جنوب آسیا وآسیای مرکزی در نظر دارد ؛ دقیقاً نقش بزرگی به افغانستان  با ایجاد یک نظام سیاسی همسو با خود درین کشور نیازمند است که صرف در وجود طالبان بر آورده شده میتواند.

بدینترتیب ما می بینیم که افغانستان یکبار دیگر در معرض غرق شدن در باتلاق سیاه وشوم وبازی های استراتیژیکی امریکا ودیگر قدرت های جهان ومنطقه ؛ با از دست دادن تمام دست آوردهای مردم خویش طی این دودهه قرارداشته ؛ به رغم تبلیغات فراوان و ادعای تلاش جهت استقرار صلح و ثبات در افغانستان، تنها هدف امریکا نجات جان نظامیان آمریکایی  ورسیدن به اهداف استراتیژیکی خود از راه های کم هزینه است؛ که مردم افغانستان با صلح و آرامش کشور در رویکرد دولتمردان امریکایی جایی بخود ندارد.

درین پروسه امریکا، انگلیس، اسرائیل، چین، روسیه، پاکستان، عربستان سعودی، ایران، اتحادیۀ اروپا ، هند، کشور های عربی حوزۀ خلیج فارس وغیره همان پروکراستس ها یا دزدان کنار جادۀ تاریخ اند ، که هر یکی از ایشان،  با استخدام آشکار ونهان بخشی از مدعیان مزدور و معتاد قدرت از داخل، تخته وقالب های همخوان با منافع خویش را تحت عناوین جمهوریت، امارت، حکومت مؤقت ، حکومت مختلط وغیره  با خود آراسته؛ دایما مصروف سمت وسو دهی قضایا ی مرتبط با سرنوشت آیندۀ مردم ما؛ درمطابقت با تخته وقالب مورد نظر خود میباشند.

برای نجات از این باتلاق مردم افغانستان، ما هیچ راهی بجز از اتحاد صادقانه وواقعی به محور یک جبهۀ مقاومت سرتاسری با پلاتفورم کثیرالجوانب پلورالیستی  با کنار گذاشتن همه تصورات فورمالیستی در پیشرو نداریم که درمحتوای اساسی آن مسایل زیر قابل دقت بیشتر از همه است:

1- احتراز از تمامیت طلبی در کلیه اشکال آن

2- پاسداری از ارزشهای دموکراتیک نظام جمهوری؛ چون حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی بیان، برابری قومی ، آزادی مذاهب، انتخابات آزاد بدوراز بازی های متعفن  زمامداران ارگ

 3- اعتقاد به غیر متمرکز سازی نظام سیاسی کشوربا ایجاد تعدیلات در قانون اساسی وجلو گیری از قومی، قبیلوی، مذهبی ومنطقوی شدن دولت وحاکمیت.

4- حل عادلانه ودموکراتیک مسألۀ ملی با رفع همه اشکال برتری جویی وزعامت طلبی بربنیاد قوم، قبیله، زبان، مذهب، منطقه، وغیره

5- جلوگیری از دینی وآیدآلوژیکی شدن دولت

6- توجه جدی به پروسۀ ملت سازی غیرناسیونالیستی برای ایجاد ملت شهروند محور؛ در یک فضای قانونمندهمزیستی وهمدیگر پذیری همه اقوام، ملیتها، مذاهب وعقاید.

7- ایجاد یک فضای همزیستی مسالمت آمیز با کشور های همسایه از طریق حل اختلافات با در نظر داشت منافع دایمی کشور

8- ایجاد یک نظام پارلمانتریستی مبتنی برمشارکت احزاب

9- غیر سیاسی وغیر حزبی نمودن ارگانهای امنیتی، قضایی ونظامی کشور

10- ایجاد یک جبهۀ متحد سیاسی مدنی با در نظر داشت الویت های مشترک برای حفظ وحراست از دستآورد های دو دهۀ اخیر!

11- احتراز از گذشته پرستی در کلیه اشکال آن

دیگر کسی به عشق نیندیشید

دیگر کسی به فتح نیندیشید

وهیچکس

 دیگر به هیچ نیندیشید

در غار های تنهایی

بیهودگی بدنیا آمد

خون بوی بنگ وافیون میداد

زنهای بار دار

نوزاد های بی سر زائیدند

وگهواره ها از شرم

 بگور ها پناه آوردند

///////////////////////////

مرداب های الکل

با آن بخار های گس مسموم

انبوه بی تحرک روشنفکران را

به ژرفنای خویش کشاندند

وموشهای موذی

اوراق زرنگار کتب را

درگنجه های کهنه جویدند

با امید رهایی از قید اوهام نفاق ورسیدن همه تحول طلبان بیک اتحاد عقلانی وواقعی! تشکر از همۀ شما عزیزان

پاسخ ترک

Please enter your comment!
Please enter your name here