هزارهها ترک تبار هستند
گفتو گو با دکتر سید عسکر موسوی پژهشگر تاریخ و نویسنده کتاب هزارههای افغانستان
در باره پیشینه تاریخی و تبار هزارههاگفتو گو از عزیزالله «محسنی واعظ زاده»اشک قلم:
به عنوان پرسش نخست بگویید، شما هزاره را چگونه تعریف میکنید؟
دکتر موسوی: در دانش انسانشناسی چیزی بنام قوم آنچه که رایج است – نداریم، قوم و جنسیت تولیدات اجتماعی است، از ابد چیز بنام جنیست نبوده و نیست؛ این مفاهیم و همانند آن از برساخته اجتماع انسانی است، به عنوان نمونه اگر بخواهیم ژن سادات افغانستان را آزمایش کنیم؛ یقینا به فاطمه زهرا و دیگر امامان نمیرسد، چون در این 1400 سال ازدواجهای فراقومی به صورت گسترده با اقوام گوناگون صورت گرفته است.این اندیشه که کسی خود را به جای برساند، یک اندیشه بسیار قدیمی است که بر میگردد به دوران پدرسالاری، در آن زمان شماری بودند که پدران خود را میپرستیدند؛ اکنون هم اقوام در جهان است که چنین عقیده و اندیشه را دارند. بنا اصل بنام مفهوم قوم فرآوردههای اجتماعی است. نمونه دیگری برای شما بگویم، وقتی برای اخذ ویزه به سفارت امریکا میرویم، فورم برای ما میدهد که باید خانه پری کنیم، در آن فورم نوشته است که از کدام قوم هستید، از جمله نوشته (آسیا) از نظر آنها همهای آسیا یک قوم به شمار میرود؛ در حالی که تنها در افغانستان چهلو چهار گروه قومی وجود دارد.
بنده از نطر نژادی و خونی در جهان چیزی بنام قوم باور ندارم، چه رسد به افغانستان. این اندیشه پس از رسانس پدید آمد که اگر یک کل را مورد مطالعه قرار میدهید، به دستههای کوچک تقسیم بندی کنید تا مطالعه آن سهل تر شود. این دسته بندیها ریشهای و نژادی آن چه که ما میپنداریم، نیست. اگر این تقسیمات را جدی بگیریم، نتیجه آن به فاشیسم منتهی میشود.به نظر بنده؛ هزاره یک گروه قومی – اجتماعی است که همانند گروههای قومی – اجتماعی بر میگردد به ژن کلان ترکها، هزاره ترک است. هزارهها با ترکهای آسیای مرکزی از یک تبار قومی میباشند. تقریبا اکثریت نفوس افغانستان ترک تبار هستند که شاید جمعیت شان بالاتر از هفتاد در صد باشد.
در متون قدیم چیزی بنام هزاره و هزاره جات نداریم، عمر این واژه نزدیک 150 تا 200 میرسید نه بیشتر از آن. اگر هم قدیمی باشد، تلفظ آن اینگونه نیست. آنچه را که مرحوم عبدالحی حبیبی در کتابش جغرافیای تاریخی افغانستان آورده، او منظوری دیگری دارد تا اثبات هزاره.هزارههای که لهجه شان دست نا خورده باقی مانده و در شهرها ساکن نشدهاند، هزاره نمیگویند بلکه (آزاره/ازره) تلفظ میکنند این (آزره/ ازره) هم به گروه از مردم اطلاق میشود و هم به جغرافیای بنام هزاره جات.
اشک قلم:
به عنوان پرسش نخست بگویید، شما هزاره را چگونه تعریف میکنید؟
دکتر موسوی: این دیدگاه از ریشه باطل و یک چیزی هوایی است. واژه آریایی را که به این مفهوم به کار میبریم از ریشه دروغ است و وجود خارجی ندارد. اگر هم درست باشد، در ادبیات مکتوب اقوام آریایی آمدهاست که بیشتر به مردم آسیای مرکزی اطلاق میشود، بازهم به پدران هزارهها بر میگردد ولی چیزی بنام قوم آریایی نداریم؛ از سوی دیگر هر کتاب سند شده نمیتواند.دوستان که این دیدگاه را مطرح کردهاند، نخست یک سری اعتقادات دارند سپس چیزیهای را گردآوری میکنند تا این اعتقادات شان را تثبیت کنند. این روش خلاف علم است و ما به او تحقیق علمی گفته نمیتوانیم. کار علمی طوری است که ما فرضیه را مطرح میکنیم، نمیدانیم آن فرضیه ثابت میشود یا رد، ممکن در پایان تحقیق رد یا تثبیت شود؛ اما، این دوستان ما نخست آن فرضیه را ثابت شده پیش خود میپندارند و سپس چیزهای را در باره آن مینویسد.
اشک قلم:
از دید شما هزاره به کدام گروه نژادی و قومی تعلق دارد؟
دکتر موسوی: در پاسخ پرسش پیشتر گفتم که بنده باورمند به مفهوم نژاد نیستم و این مفهوم بر آورده اجتماع است. بخش دوم پرسش شماهم در ضمن پرسش قبلی پاسخ گفته شد که هزارهها به لحاظ قومی متعلق به ترکهای آسیای مرکزی میباشند. این که از کدام قبیله وطایفه هستند، یکی از طوایف ترک را گفته نمیتوانیم بلکه به خانواده کلان ترکها تعلق دارند. اینها از آسیای مرکزی کوچیدهاند و از مسیر دره شکاری به این سو آمدهاند.
اشک قلم:
این اندازه اختلاف فراوان در باره پیشینه نژادی هزارهها معلول چیست؟
دکتر موسوی: این اختلافها معلول جهل و نادانی ماست؛ چون در افغانستان به گونه مستقل و به دور از غرض و مرض در باره هزارهها و همهی اقوام افغانستان تحقیق علمی صورت نگرفته است. تاریخهای که نوشته شده، همه زیر نظر در بار بودهاند و در توصیف آنها نگاشته شدهاست. تاریخ گذشته معاصر ما همه روایتهای جنگ و لشکر کشیهای شاهان هست. از اقتصاد، سطح فرهنگ، اجتماع و… چیزی در این تاریخها نیامده است؛ بیشتر از این قضایا چیزی در تاریخ معاصر افغانستان نیست. از سوی ما باید تاریخ منطقه را مورد مطالعه قرار دهیم، چون در گذشته جغرافیای کنونی وجود نداشته و حکومتها به گونه امپراطوری اداره میشد. بررسی تاریخ ماحول و اطراف ما، ما را در رسیدن خیلی از حقایق کمک میکند که این سوژه مغفول واقع شده است.
اشک قلم:
چرا هزارهها با هویت مبهم روبرو شدهاند؟
دکتر موسوی: همه با هویت مبهم روبرو هستند نه تنها هزارهها. در سراسر جهان و از جمله افغانستان قوم خالص وجود ندارد. هر کسی که ادعا دارد ما هویت روشن و بدون چون و چرا داریم، دروغ محض است. عبدالرحمان خودش را یهودی میگفت؛ اما مرحوم حسن کاکر که عبدالرحمان شناس بسیار توانمند بود، او را از پشتونهای غور میدانست.در افغانستان همه اقوام که وجود دارد، با هویت مبهم روبروهستند و هیچ قومی ادعا نمیتواند که پیشینه تاریخی مشخص و بلا منازع دارد و اگر ادعا کند، دروغ هست که برای دیگران میگویند.
اشک قلم:
اسامی اقوام، قبایل و اماکن (در هزاره جات/هزارستان) تا چه اندازه به ریشه و پیشینه تاریخی هزاره کمک میکند؟
دکتر موسوی: وجود این نامها برای ردیابی پیشینه تاریخی، فوق العاده کمک میکند. چون این واژهها هوایی بالای جایی یا کسی گذاشته نشده، بومی بودهاند که بر اساس فرهنگ و زبان شان این نامها را گذاشتهاند.من در ایران برای شماری از دوستانم پیشنهاد کردم که دانشجویان را تشوق و ترغیب کنند تا در مناطق شان رفته نامهای اماکن، قبایل و اقوام ساکن در قریه جات را با همان تلفظ عامیانهاش بنویسند و به صورت جزوه/رسالهی در بیاورند. ممکن کسانی در آینده پیدا شود که این واژهها را ریشه یابی کنند و در نتیجه آن ریشههای تارخی این قبایل به دست خواهد آمد.
در ولایت لوگر یک قوم است بنام «دله»، خود این مردم از این نام احساس شرمندگی میکنند، در حالی که این واژه در اصل خود «دهله» بوده و با مرور زمان صیقل خورده و به «دله» تبدیل شده است. این قوم در اصل از پشته قندهار به لوگر کوچانده شده و هزاره میباشند و لی به لحاظ مذهبی سنی هستند. قریه شان در پشته قندهار تا هنوز به این نام یاد میشود. مگر ما نام قریه «دهله» را در پشته قندهار نمیدانستیم، بنا بر این نامهای اماکن، قریهها، قبایل وقوم و… همه و همه ما را برای مطالعات بیشتر کمک فراوان میکند.
اشک قلم: شما هزاره ها را در افغانستان بومی دانید؟ به چه دلیل؟
دکتر موسوی: من با این مفهوم موافق نیستم که فلان قوم بومی است و فلان قوم بومی نیست. این مفهوم زمانی آفریده شده که شماری آمدند و خودشان را بومی تلقی کردند و دیگران را مهاجر. لذا باقی اقوام در تلاش شدند تا جایگاه و پایگاه تاریخی برای شان بیافرینند. اگر بحث بومی بودن مطرح شود، هزارهها از بومی ترین مردم این سرزمین هستند، اما در اثر لشکر کشی شاهان و امپراطورها، اختلاط هم پزیرفته اند. یک نکته را برای شما و خوانندگان نشریه شما عرض کنم که بومی گرایی مسله عنانیت و فاشیسم را به وجود میاورد و باقی اقوام ساکن در کشور را در برابر ما حساس میکند. ولی روی هم رفته، به لحاظ آثار باستانی، متون تارخی و فرهنگ و کلتور، هزارها از اقوام بومی این سرزمین هستند، در صورت که این مفهوم را بپزیریم.
دکتر موسوی: هیچ کسی در هیچ جای دنیا ادعا نمیتواند که او از نژاد خالص و خون خالص از یک پدر و مادر میباشد. از سوی دیگر به لحاظ علم ژنتیک ازدواجهای خانوادگی و از یک گروه خونی درست نیست چون فرزندان شان ناقصالخلقه تولد میشوند. اگر ما به اقوام دیگر پیوند خونی بر قرار کنیم بعنی به آنها دختر بگیریم، یک نسل که چهره قشنگ داشته و به هر لحاظ خوب، به وجود میاید. دیگر این که، ما اختلاط را در هیچ جامعهای نادیده گرفته نمیتوانیم. این انبوه لشکر کشیهای که در این سرزمین و سر زمینهای دیگر شده، به صورت حتم اختلاطهای هم صورت گرفته و ما نمیتوانیم این اختلاط ها را نادیده بگیریم. اما، این اختلاط ها طوری صورت گرفته که هزارهها فرهنگ، زبان و… شان را حفظ کردهاند. بنا بر این به لحاظ خونی گفته نمیتوانیم که ژن خالص وجود دارد و هزارهها هم از این قاعده مستثنا نیست بلکه همه اقوام افغانستان و جهان با این قاعده روبرو هستند.
کاپی