
در تابستان سال 2004 به مناسبت بزرگداشت از زاد روز شخصیت عرفانی بزرگ خواجه عبیدالله احرار از طرف بنیاد اجتماعی و سازمان زنان ناحیۀ میرزا اولوغ بیک شهر تاشکینت، محفل علمی ادبی شکوهمندی برپا شده بود. این جانب از طرف رهبران هردو سازمان دعوت شده بودم تا طی صحبتی در پیرامون شخصیت علمی ادبی و نقش سیاسی خواجۀ احرارروشنی بیندازم.
طی یک صحبت مفصل در اطراف مقام عرفانی، جهان بینی خواجۀ احرار، آثاری که از او بجا مانده و نقش سیاسی او در دستگاههای دولتی وقت معلومات داده شد، اشعار فارسی ترجمه و پیرامون برخی مسایل توضیح طلب روشنی انداخته شده به سوالات پاسخ ارایه گردید. خلاصۀ صحبت من چنین بود:
«حاضرین محترم! شما میدانید که محـقـقـان، در دوران حاکمیت شوروی به نشان دادن چـهـرۀ واقعی دانشمنـدان و پیشوایان معنویت و روحـانیت اوزبیکستان قـادر نبودند. به طـور مثال: در مـورد ابونصـر فـارابی آثار بسیاری نوشته شـده، لیکـن کسی که این آثار را می خـوانـد به ماهـیت دیـدگاه حـقـیقی این فـیلسوف نامـدار پی برده نمیتـواند. چـون که در آثار مـذکور دیدگاه هـای فـلسفی او در مـورد میتافـزیک (ماورای طبیعـت)، هـمینگـونه مناسبت او با روح انسان، توضیـح نشـده و یا اینکه نا درست تلقـین شـده است.
در مورد خـواجه احـمد یسّوی غـیر از یک سلسله نظریات منفی و کم بهـا دادن هـا هیچ نوع نظـر مثبت دیده نمیشـود. حـتی به خـدمات او در ترویـج زبان تورکی (زبان اوزبیکی) و آثار او اشاره نمیشود.
هـمینگـونه دیدگاه هـای عارف فـرزانه بهـاءالدین نقـشبنـد، شاعـر پر آوازه بابا رحـیـم مشـرب، شاعـر و متفـکّـر بزرگ عـلیشیر نوایی در مـورد دین، طـریقـت و معـنویت سانسور شـده بود.
در مـورد عارف وارستۀ قـرن 15، نماینـدۀ بزرگ طـریقـت نقـشبنـدیه خـواجـه عـبیدالله احـرار مناسبت بـد تر ازین هـا بود. قـیافۀ روحـانی او، تحـت نقـاب بهـتان هـای گـوناگـون نشان داده شـده است.
حـال دراوزبیکستان بعـد از نور افـشانی آفـتاب استقـلال، به خـاطـر حـل مسایـل و پرابلـم هـای تاریخی شـرایط مناسب بوجـود آمـده، معـرفی سیما هـای حـقـیقی شخـصیت هـای ملی و معـنـوی امکان پـذیر شـده است.
خـواجـه عـبیدالله احـراربر عـلاوه اینکه در تورکستان و خـراسان مقـام عـالی سیاسی و اجـتماعی دارد، با افـکار عـرفـانی و آثار قـیمـت بهـایش در مـرکـز توجـه قـرار دارد.
خـواجـه عـبیدالله که با القـاب خـواجـه احـرار (سـرور آزاده گان) و ناصـرالدین (کمک کننـدۀ دین) شهـرت یافـته، از جـمـلۀ مـرشـدان بلنـد پایۀ طـریقۀ نقـشبنـدیه حـساب می شـود. او بعـد از وفـات مـولانا سعـدالدین کاشغـری، در مقـام ارشاد قـرار گـرفـته، طـریقۀ نقـشبندیه را رواج داده و تعـلیمات او را به درجـۀ عـالی ارتقـا بخـشید.
در قـرن 15 شهـر هـرات مرکز خـراسان ـ پایتخـت دولت تیمـوری به مـرکـز رنسانس (دور بیـداری) شـرق مبـدل گـردیده بود. در ان جا ملاقـات با نماینـده هـای عـلوم و صنـایـع مخـتلف، نماینـده هـای وارستۀ طـریقـت هـای تصّوف آن زمان ممکـن بود.
خـواجـه احـرار در 24 ساله گی به هـرات آمـده، با نماینـده هـای طـریقـت هـای تصّوفی مخـتلف ساکـن در آنجـا مـلاقـات نمـود.
یکی از آنهـا عـارف و شاعـر مشهـور آذربایجـانی سیـد قـاسـم انـوار (و. سال 1433) بود. این عـآلـم نامـدار تبریزی هـمیشه به خـواجـه احـرار التفـات نشان می داد. شخـص خـواجـه درین باره چنین معـلومات می دهـد:
هـنگام اقـامـت در هـرات به حـضور حـضرت سیـد قـاسـم تبریزی می رسیـدم. ایشان بعـد از صـرف نیـم غـذای شـان کاسۀ شان را به مـن لطـف نمـوده چـنین می فـرمـودنـد:
«ای شیـخ زادۀ تورکستانی، هـمچـنان که این نا خـوشان قـباب ما شـده انـد، زود باشـد که دنیای تو قـباب توشـود». سیّـد در هـنگام گـفـتن این سخـنان، من از دنیا هـیـچ نصیبی نـداشتـم.
معـلوم اسـت که سیّـد با سخـنان مـذکـور برای خـواجـه رسیدن به ثـروت و مُلک زیاد را پیشگویی کرده بوده است. خـواجـه احـرار بعـد از اقـامـت بیش از پنـج سال، از شهـر هـرات به وطن خـود برگشـته، به امـور زراعـت مشغـول می شـود. دیری نمی گـذرد که ثـروث و دارایی او زیاد شـده و در تورکـستان به صاحـب مُلک بزرگ مبـدّل می شـود.
به اساس معـلومات منبـع مـذکـور، به گـفـتۀ یکی از سـر رشته دارانش مـزارع او از 1300 تجـاوز می کـرده که افــادۀ ذیـل عـبدالرحـمـن جـامی گواه آن است:
هـزارش مـزرعه در زیر کـشت است
کـه زاد رفـتــــن راه بهـشــت اســــت
هـمینگـونه میرعـلیشیر نوایی در «حـیرة الابـرار» به این مـوضوع چـنین اشاره می کـنـد:
مُـلک جـهـان مـزرعی دهـقـانی اول
بلکـه جـهـان مُـلکی نگـهـبـانی اول
سـلالۀ تیـموری، عـمـومأ به خـواجـه احـرار به نظـر حـرمـت نگـریسته اند، به خـصوص حـرمتی که از ابو سعـیـد کـوره گانی و اولاد او نسبت به او وجـود داشته به شیـخ هـای دیگـر میسر نشـده است. به اساس روایـت هـا خـواجـه ارتقای اورا به مقام سلطنت بشارت داده بوده است. خـواجـه احـرار به اساس التماس شـاه هـنگام سفـر در شهـر مـرو، پادشاه بعـد از طی مسافـه زیاد به استقـبال او آمده بـود. جـامی در اثر خـود بنام «سلسلة الـذهـب» این حـادثه را چـنین بهـا داده سـت:
تافـت از التمـاس شـاه جـهـــــان
از سمـــر قـنـد سوی مـرو عـنان
شـاه با کـبــریــا و جـاه و جـــلال
رفـــت فـرسنـگ هــا بـه استقـبال
قــــرن هـا دور آسمــان می گـردد
تـا چــــو او اخـتـری عـیان گــردد
مناسبات خـواجـه احـرار با مولانا عـبـدالـرحـمـن جـامی و امیرعـلیشیـر نوایی نهـایت دوستانه بوده است. جـامی کتاب «تحـفـة الاحـرار» را بنام او می نویسـد و با اظهـار اخـلاص و ارادت به طـریقـۀ نقـشبنـدیه، او را در جـهـان منحـیث کسی که به آزادی «فـقـر» پی بـرده ستایش می کـنـد:
زد به جـهـان سکّـۀ شـاهـنشهـی
کـوکـبــۀ فـقــر عـبیــــداللـــــهـی
آنکــه ز حــرّیـت فـقـر آکه اسـت
خـواجــۀ احـــرار عـبیــدالله است
میر عـلیشیـر نوایی در «حـیرة الابـرار» اورا مـرشـد آفـاق (مـرشـد عـالَـم) خـطاب نمـوده، چـنین ستایش می کـنـد:
اول کـه بـو آفـاق ایچـینـده طـاق ایـرور
طـاق نی کـیـم مـــرشـــد آفــاق ایـــرور
یـوز قـوییبــان قُـل لیغـی غه شـاه لــــر
بـزمیــده بیخــود بـــــــولیــب آگاه لــــر
خــدمتـی دیــن هـر کـیشی آگاه اولـیــب
گـر چـه گـدا، معـنـی ایلــه شــاه اولـیب ************
تـا که جـهـان قـصری نینگ امکانی بار
اوستیــــدن انینــگ فـلـک ایـوانی بــــار
قـویمـاسـون ایــوان جـهـان نـــی تهــی
دبــدبــــــــــــۀ کَـــوس عـبـیـــداللهــــی
هـمتیــدیــن بیز نی هـم ایتســون خـدای
فـقـر یـولیــده غــنی، ایمـانغــــه بــــای
ظهـیرالدین محـمّـد بابر با نهـایت اخـلاص و ارادت رسالۀ «والدیـۀ» او را به زبان اوزبیکـی ترجـمـۀ منظـوم کـرد. بابـر در بخـش نخـست اثر در مـورد او چـنین می نـویسـد:
حـضـرت خــــــواجــه عـبـیـــــدالله دیــن
ایشیـــــت اول سِـــر خـــــدا آگــه دیــــن
خـواجه لر خواجه سی اول خواجه عـبید
خــــادم و چـاکــــری شِبــلـی و جـنـیــــد
حــالــت و مــرتبــــــه سی ظاهـــــر دور
وصــف و تعـــریفـیــده تیــل قـاصـر دور
خـواجـه احـرار در آثار پر محـتوایی که بیادگار مـانـده، از جـمـله کلمـات قـدسیه، ملفـوظات، فـقـرات احـراریه تعـلیمات مربوط به طـریقـۀ نقـشبنـدیه را وسیعـأ توضیـح می دهـد.
خواجه احرار قسمت اساسی درآمد بزرگ خود را از املاک وسیع خویش در امور خیریه از قبیل اعمار مدرسه، مسجد به مصرف میرسانید و دارایی او حیثیت یک بنیاد اجتماعی را داشت که فیضش فراگیر بود. چنانچه مالیات دوسالۀ دولت را که مردم سمرقند و بخارا از پرداختن آن عاجز آمده بودند، از دارایی شخصی خود پرداخت. طوری که می بینید مدرسه و مسجد جامع بزرگی که از او به یادگار مانده در چهار سوی تاشکینت موجود است و مورد استفاده قرار دارد.
خـواجـه احـرار جـدا از سایر نماینـده هـای طـریقـۀ نقـشبنـدیه قـرار می گـیرد. او، تعـلیمات نقـشبنـدیه را که میان وحـدة الوجـود و وحـدة الشهـود قـرار دارد در جـهـت فـلسفی رهـنمایی نمـوده، با وحـدة الوجـود (پنته ایزم) پیـوند داد. خـواجـه احـرار در شهـر هـرات بیش تر از پنـج سال زنده گی کـرده بود، تعـلیمات او در آثار شعـرای افـغـانستان تأثیـر عـمـیق وارد کـرده است.
ما اشعـار مولانا عـبدالـرحـمن جـامی، میر عـلیشیر نوایی و بابر میرزا را آوردیم. در افـغـانستان خـارج از شعـرای متقـدّم، شعـرا، اُدبا و دانشمنـدان زمان حـاضر هـم نسبت به او حـرمـت و اعـتقـاد عـمیـق نشان می دهـنـد. به طـور مثال: ما از دیوان دانشمنـد بزرگ و شاعـر ذواللسانیـن افـغـانستان استاد قـاری محـمّـد عـظیـم عـظیمی چـنـد شعـر را به طـور نمـونه می آوریـم:
استاد عـظیمی قـصیـدۀ 52 بیتی اش را به نام «به سلسلۀ عـالی نقـشبنـدیه مجـددیه» اخـتصاص داده است. شاعـراز حـضرت محـمّـد آغـاز نمـوده، نام 31 تن رهـبران و شیـخ هـای مشهـور اسلام را به زبان آورده، 12 بیت قـصیـده اش را به عـبیدالله مخـدوم صوفی جـان خـلیفـه نماینـدۀ مشهـور طـریقـت نقـشبنـدیه اخـتصاص می دهـد، اورا هـمـنام خـواجـه احـرار گـفـته حـرمـت عـمیق می گـذارد و خـواجـه احـرا را شاه دیـن، ابر سخـاوت، معـدن خـیر و احـسان، عـمـان بخـشش و عـطا خـوانده توصیف می کـنـد:
یا رب به جُـود خـواجــۀ احــرار شـاه دیـن
ابــــر عـطـــــا و کان کــرم، قـلــزم نــــوال
آمــد سـمـی خــواجـــۀ احــرار چــون بنـام
هـم کـم مــدان ز خــواجــۀ احـرار در کمال
مشهـور در زمــانه، مخــدوم صـوفـیجــان
محــروز بـاد مهـــر وجـــــود وی از زوال
هـمینگـونه استاد عـظیمی در قـصیـدۀ دیگـر 26 بیتی که به طـریقـۀ نقـشبندیه بخـشیـده شـده، پیشوایان این طـریقـت از جـمله خـواجـۀ احـرار را توصیف نمـوده، می گـوید به خـاطـری که حُـر و سـرور انسان هـای آزاد است، لقـب او خـواجـه احـرار شـد:
یا رب به آنکـه ســــــرور آزادگان بـــــود
زان نـام گـشـت خـواجــۀ احــرار، مر ورا
خـلاصه اینکـه خـواجـه ناصرالدین خـواجـه عـبیدالله احـرار با میـراث بزرگ معـنـوی که از خـود بیادگار گـذاشته نه فـقـط در اوزبیکـستان و آسیای میانه، بلکه در افـغـانستان، پاکـستان، هـنـدوستان و کشور هـای دیگـر اسـلامی در قـلب تمام مخـلصان تصّوف و معـنویت جـا گـرفـته، منبـع فـیض و برکـت بوده است. در حـالی که نام او صاحـب احـترام و عـزت عـمـیق است، در بین مـردم افـغـانستان و اوزبیکستان به حـیث سمبول عـلاقـۀ معـنـوی باقی می مانـد».
بعد ازختم بیانیه عده ای از اشتراک کنندگان محفل اشعار و مقالات خود را در رابطه به زاد روز خواجه احرار تهیه دیده بودند، قراأت کردند.
درختم محفل بنا به خواهش رهبران هردو سازمان عکسهای یادگاری گرفته شد. در فوتو، با رهبران هردو سازمان (در وسط) و کدرهای رهبری شان.
نویسنده: شرعی جوزجانی