Abbas Deljo30. september · لحظاتی با تاریخ
سرسپردگی امیر دوست محمد خان به بیگانگان
عباس دلجو
تا زمانی که انگلیسها از مزدوران بومی اش شاه شجاع سدوزایی در قندهار و رنجیت سینگ در پنجاب و پشاور، حمایت میکرد، چندان روی خوشی به امیر دوست محمد خان محمدزایی نشان نمیدادند. در آن زمان اﻣﻴﺮ دوﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪ خان که از انگلیسها ناامید شده بود، متوسل به دربار تزار روس و شاه ایران شده و بر ای آنان نامههای فرستاده و وابستگی و سرسپردگی اش را به آنان ابلاغ کرده است.
در اینجا فقط ﻧﺎﻣﻪﻳﯽ که امیر دوست محمد خان ﻋﻨﻮاﻧﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺎﻩ ﻗﺎﺟﺎر ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد و آن ﻧﺎﻣﻪ را به ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻴﻦ ﺧﺎن دوﻣﻴﻦ ﺳﻔﻴﺮش ﺑﻪ درﺑﺎر اﻳﺮان، سپرده تا شخصا آن را به شاه ایران تحویل دهد، اشارهی خواهم داشت. اگر شما به محتوای این نامه نظری بیفگنید، درمییابید که امیر دوست محمد خان برای حفظ قدرت پوشالیاش، چقدر ذلیلانه ﺧﻮیشتن را ﻳﮑﯽ از ﻣﺘﻤﺴﮑﻴﻦ و ﻣﺘﻮﺳﻠﻴﻦ به دودﻣﺎن ﺳﻠﻄﻨﺖ قاجاریه دانسته و ﺷﻬﺮهای کابل، قندهار و ﺑﻼد و ﻧﻮاﺣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺮاﺳﺎن همﺳﺮﺣﺪ هستند، همه را ﺟﺰء مملکت ﻣﺤﺮوﺳﻪ اﻳﺮان ذکرکرده است. در این باره به بخشی از این نامه ذلیلانه، چنین آمده است:
” ….. از ﺁن ﺟﺎ ﮐﻪ از اوﻗﺎت ﻗﺪﻳﻢ، ﺑﺰرﮔﺎن ﺧﺎﻧﻮادﻩ اﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﺪاﻗﺖ و درﺳﺘﯽ ﻣﺮﺑﻮط و ﻣﺘﻮﺳﻞ دودﻣﺎن ﻓﻠﮏﺑﻨﻴﺎن اﻋلاحضرت ﺷﺎهنشاهی ﺑﻮدﻩ اﻧﺪ، اﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻴﺰ ﺧﻮد را ﻳﮑﯽ از ﻣﺘﻤﺴﮑﻴﻦ و ﻣﺘﻮﺳﻠﻴﻦ دودﻣﺎن ﺁن ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻋﻈﻤﯽ اﻧﮕﺎﺷﺘﻪ، ﭼﻨﺎن داﺷﺘﻪاﻳﻢ ﮐﻪ اﻳﻦ وﻻﻳﺖ{ﮐﺎﺑﻞ و ﻣﻀﺎﻓﺎت ﺁن} هم ﺗﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻣﻤﻠﮑﺖ اﻳﺮان دارد. …
ﺳﺒﺐ ﻋﺮﻳﻀﻪﻧﮕﺎرﯼ در اﻳﻦ وﻗﺖ ﮐﻪ اعلاحضرت ﻗﻮﯼ ﺷﻮﮐﺖ ﭘﺎدﺷﺎﻩ اﺳﻼم اﺳﺖ، در ﺟﻤﻴﻊ اﻳﻦ وﻻﻳﺖ ﻓﺘﻨﻪ و ﻓﺴﺎد و اﻏﺘﺸﺎش ﻋﻈﻴﻢ از ﻃﺎیفه ﺷﻘﺎوتﻧﮋاد ﺳﻴﮏ اﺳﺖ. اﮔﺮ ﭼﻪ ﭼﻬﺎرﺻﺪهزار ﺧﺎﻧﻮار از اﻓﻐﺎن و از ﻃﻮایف ﺣﻮل و ﺣﻮش و همساﻳﻪها، ﺁﺛﺎر و ﻋﻼﻣﺎت اﻃﺎﻋﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﻴﺮﺧﻮاﻩ ﺻﻤﻴﻤﯽ دارﻧﺪ و ﻟﻴﮏ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻋﺪم ﻗﺪرت و ﺗﻮاﻧﺎﻳﯽ ﻣﻦ از ﺑﺮاﯼ ﻣﺸﻐﻮل ﺳﺎﺧﺘﻦ و ﻣﻨﻈﻢ ﻧﻤﻮدن اﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﺮوﻩ ﻋﻈﻴﻢ، ﻗﺸﻮن ﻣﻦ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﻴﺴﺖ هزار ﺳﻮار ﺟﺮار و رﺷﻴﺪ و ﺧﻮب و دﻩ هزار ﭘﻴﺎدﻩ و ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻋﺮادﻩ ﺗﻮپ … ﺗﺎ ﺣﺎل ﻣﻐﻠﻮب ﺁن ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺑﯽدﻳﻦ ﻧﺸﺪﻩ ام، و ﻟﻴﮏ ﺗﺎ ﮐﯽ ﻣﯽﺗﻮاﻧﻢ در ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻳﻦ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﻧﺠﺲ و ﻣﺮدار ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻧﻤﺎﻳﻢ…
ﺷﻬﺮ قندهار ﮐﻪ اﺷﺮف ﺑﻼد و ﺷﻬﺮ ﮐﺎﺑﻞ ﮐﻪ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن اﺳﺖ و ﺑﻼد و ﻧﻮاﺣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺮاﺳﺎن همﺳﺮﺣﺪ هستند و همچنین ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﺮاﺳﺎن و ﻣﻀﺎﻓﺎت وﻻﻳﺎت ﻣﻔﺼﻠﻪ ﻓﻮق ﺟﺰو ﻣﻤﺎﻟﮏ ﻣﺤﺮوﺳﻪ اﻳﺮان اﺳﺖ و در ﺟﻤﻴﻊ ﻣﻤﺎﻟﮏ ﻣﺤﺮوﺳﻪ ﺷﺎهنشاهی، ﻧﻴﮏ و ﺑﺪ اﻳﻦ وﻻﻳﺎت ﻧﻴﺰ از ﻧﻴﮏ و ﺑﺪ ﺳﺎﻳﺮ اﺟﺰاﯼ مملکت اﻳﺮان ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺟﺪا و ﺳﻮا ﺑﺎﺷﺪ و ﻧﺒﺎﻳﺪ از ﻣﻨﺎﻓﻊ دوﻟﺖ ﻋﻠﻴﻪ اﻳﺮان ﻣﺤﺮوم و ﺑﯽﻧﺼﻴﺐ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ….. “
{ﻓﺮﻳﺪون ﺁدﻣﻴﺖ، اﻣﻴﺮ ﮐﺒﻴﺮ و اﻳﺮان، صص ۲۶۲ – ۲۶۳، انتشارات ﺧﻮارزﻣﯽ، ﺗﻬﺮان، ۱۳۴۸}
{ ناگفته نماند که ﺁﻗﺎﯼ ﭘﻴﺮوز ﻣﺠﺘﻬﺪزادﻩ در ص ۲۸۴ ﮐﺘﺎب «اﻣﻴﺮان ﻣﺮزدار و ﻣﺮزهاﯼ ﺧﺎورﯼ اﻳﺮان» نوشته است ﮐﻪ این ﻧﺎﻣﻪ در ﺁرﺷﻴﻮ وزارت ﺧﺎرﺟﻪ اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن وﺟﻮد دارد.}
ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺎﻩ قاجار ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﭘﺎرس، بعد از وصول نامه امیر دوست محمد خان و آگاهی از متن آن، با نهایت شوق و کمال خوشرویی در جواب بندگینامه اﻣﻴﺮ دوﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎن، چنین نگاشته است که در این مورد مراد خواجه بابا یوف، در بخشی از کتاب « مبارزات مردم افغانستان در راه استقلال» چنین نوشته است :
فرمانی محمد شاه قاجار شاه پارس عنوانی امیر دوست محمد خان:
… در باب تقاضای شما به این دولت جاودان(دولت ایران) و علیالخصوص پیرامون این نظر شما که کابل به عنوان یکی از ممالک مربوط به سلطنت پارس شناخته شود، این که شما به طور روزافزون مصروف جنگ با کفار میباشید و با وجود تفووق نسبی قوای دشمن تا کنون موفقانه مقاومت کرده اید و قلمروهای متصرفات ما را تسلیم دشمن نکرده اید ….. سخاوت شاهانه ایجاب میکند و ما را مکلف میسازد تا التماس شریفانه شما را در تحت حمایت عالی خود قرارداده و از هیچ گونه کمک به شما خودداری ننمائیم. …..
مراد خواجه بابا یوف، مبارزات مردم افغانستان در راه استقلال(جنگ اول افغان و انگلیس) ص ۸۸، گزارنده عزیز آریانفر نسخه الکترونیکی
به همین دلیل محمد شاه قاجار باهمراهی سی وشش هزار قشون مسلح ایرانی، به افغانستان حمله کرده و بعد از تصرف غوریان به صوب هرات لشکر گسیل داشت. اما در هرات حدودا دوازده هزار نیرو متشکل از داوطلبان اقوام پشتون، اوزبیگ، ترکمن و هزارههای جمشیدی و فیروزکوهی و مردمان آزاده هرات به فرماندهی سردار نامدار وطن کرنیل شیرمحمد خان هزاره، راه را بر لشکریان مهاجم ایران بسته و با جنگهای چریکی و نامتقارن به مدت ده ماه از شهر هرات دفاع کردند و شاه ایران با قبول تلفات زیاد، ناگزیر دوباره به صوب ایران عقبنشینی کرد. علامه فیض محمد کاتب دفاع جانانه شیرمحمد خان هزاره را از هرات چنین شرح داده است: ” … در هنگام محاصره هرات از طرف سپاه ایران که همگی شکست یافته بودند، شیر محمد خان هزاره با هزار سوار بر لشکر ایران تاخته و ششصد راس اسپ از آنها به غنیمت به دست آورد …”
فیض محمد کاتب هزاره، سراج التواریخ، جلد اول، ص ۱۴۷
این سردار نام آور هزاره در حفظ تمامیت ارضی کشور در جنگ با اشغالگران انگلیسی در جنگ میوند، نیز نقش برازنده ای داشت. تاریخ گواهی میدهد که در جنگ میوند زمانی که سردار ایوب خان نتوانست در مقابل انگلیسها مقاومت کند و رو به هزیمت نهاد، همین کرنیل شیر محمد خان هزاره بود که جلو پیشروی نیروهای انگلیسی را گرفت تا متواریان افغان به سلامت فرار کنند. درین زمینه در بخشی از کتاب «تاریخ سیاسی افغانستان» چنین می خوانیم: ” … پس از چند ساعت جنگ، قوای ایوب خان رو به هزیمت نهاد . قشون انگلیس آن ها را تعاقب کردند . به واسطه رشادت و فداکاری کلنل شیر محمد خان هزاره که جلو قشون انگلیس را گرفته و به محاربه مشغول شدف فراریان{سردار ایوب خان} جان بدربردند .”
مهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، چاپ دوم، ص ۳۸۹، لیتوگرافی و چاپخانه اسماعیلیان. قم – ایران ۱۳۷۱ – نسخه الکترونیکی
در زمان سلطنت ظاهر شاه نیز در تجلیل از استقلال افغانستان، مقاله ای راجع به شیر محمد خان هزاره در مجله عرفان به این مضمون نوشته شده بود: “… شیرمحمد خان هزاره کسی بود که در نبرد میوند همچون کوه بابا پایداری کرده ,دشمن و تجهیزات ممتازش نتوانست سد و سنگر اورا بشکند. او فداکاریها نمود تا همرزمان میوند را در محاصره نگذاشته باشد.”
مقاله تحت عنوان «آزاد مردان» – مجلهءعرفان – شمارهء پنجم سال ۱۳۴۷- شمسی
بعدا همین امیر ذوست محمد خان زمانی که «آرل اف آکلیند» به حیث ﮔﻮرﻧﺮ ﺟﻨﺮل ﻫﻨﺪ مفرر شد، ﻧﺎﻣﻪ ذلیلانه ای را به او نیز نوشت. متن نامه را آقای عبدالحی حبیبی به نقل از: « اﻧﮕﺲ ﻫﻤﻠﺘﻮن Angus Hamilton»، چنین نوشته است : “ﺑﻌﺪ از اﺣﺘﺮام: ﭼﻮن ﻣﻦ ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ دوﻟﺖ اﻧﮕﻠﻴﺲ رواﺑﻂ دوﺳﺘﺎﻧﻪ و ﺗﻤﺎﻳﻞ ﻧﻴﻜﻰ داﺷﺘﻪ ام، وقتی که ﺧﺒﺮ رﺳﻴﺪن ﺷﻤﺎ ﺑﻪ هند و زﻳﻨﺖاﻓﺰایی ﺑﺮ ﻣﺴﻨﺪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻫﻨﺪوﺳﺘﺎن رﺳﻴﺪید، ﻣﻮﺟﺐ ﻛﻤﺎل ﻣﺴﺮت ﺷﺪ و ﺑﺎغ اﻣﻴﺪﻫﺎى ﻣﺎ ﻛﻪ ﻗﺒﻼ از ﺻﺮﺻﺮ ﺧﺰاﻧﻰ ﭘﮋﻣﺮده ﺑﻮد، ﻧﻈﻴﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﻳﻦ ﺧﺮم و ﺗﺎزه ﮔﺮدﻳﺪ.
ﺑﺮ ﺟﻼﻟﺘﻤﺂب ﺷﻤﺎ واﺿﺢ ﺑﺎد ﻛﻪ ﭼﻮن روﻳﻪ خیرخواهی و بشردوﺳﺘﻰ دوﻟﺖ ﺑﻬﻴﻪ اﻧﮕﻠﻴﺲ به من روﺷﻦ ﮔﺮدﻳﺪ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮد و ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺧﻮد ﻻزم داﻧﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ آن دوﻟﺖ رواﺑﻂ ﺑﺴﻴﺎر اﺳﺘﻮارى را ﻗﺎﻳﻢ ﺳﺎزم. ﺑﻨﺎ ﺑﺮ آن ﺑﻪ ﺗﻤﺎم ﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ از آن ﻃﺮف به من رﺳﻴﺪ ﺟﻮابهاى دوﺳﺘﺎﻧﻪ دادم و ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪى و ﺧﻮاﻫﺶ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺗﺤﻜﻴﻢ رواﺑﻂ دوﺳﺘﺎﻧﻪ آﺷﻜﺎرا ﺳﺎﺧﺘﻢ. اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮ آن ﺟﻼﻟﺘﻤﺂب وﻗﺎﻳﻊ اﺧﻴﺮ اﻳﻦ ﻃﺮف و اوﺿﺎع ﻧﺎﮔﻮار ﺑﻰﺑﺎﻛﺎﻧﻪ سکهه و ﻣﻌﺎﻫﺪهﺷﻜﻨﻰ اﻳﺸﺎن واﺿﺢ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. ﺗﻤﻨﺎﺳﺖ راى ﻋﺎﻟﻰ ﺧﻮد را در ﺑﺎره ﺗﺼﻔﻴﻪ اﻣﻮر اﻳﻦ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻃﻮری که به خواﺳﺖ آن ﺟﻼﻟﺘﻤﺂﺑﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ آﻳﺪ به من اﻃﻼع ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ، ﺗﺎ ﻫﻤﻮاره در اﻣﻮر ﻛﺸﻮردارى، ﻫﺎدى و رﻫﻨﻤﺎى ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ.
از آن ﺟﻼﻟﺘﻤﺂﺑﻰ ﺧﻮاﻫﺶ دارم ﻛﻪ ﻣﻦ و ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻣﺮا ﻣﺎل ﺧﻮد ﺷﻤﺮده و به رﺳﻴﺪن اﻳﻦ ﻧﺎﻣﻪ و ﺟﻮاب آن ﺳﺮ ﻓﺮاز ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ و ﻫﺮ ﻫﺪایتی که در اﻣﻮر ﺟﻬﺎﻧﺪارى اﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ، ﻣﻄﺎﺑﻖ آن رﻓﺘﺎر ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.”
ﻋﺒﺪاﻟﺤﻰ حبیبی، ﺗﺎریخ ﺗﺠﺰیه ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﻰ اﻓﻐﺎن، صص ۱۶۰ – ۱۶۱ – به نقل از: « اﻧﮕﺲ ﻫﻤﻠﺘﻮن Angus Hamilton»، اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، ص ۲۵۰، ﻃﺒﻊ ﻟﻨﺪن، ۱۹۶۰م
بدینوسیله امیر دوست محمد خان داوطلبانه و عاجزانه وابستگی اش را به انگلیسها نشان داده و کشور را رایگان به آنان پیشکش نمود. حتا در زمانی که جهاد و مقاومت ملت ما در مقابل قشون انگلیس داشت به پیروزی نزدیک میشد، امیر دوست محمد خان از کاپیسا مرکز مقاومت ضدانگلیس، پنهانی فرارکرده و به بالاحصار کابل آمده و خود را به مکناتن تسلیم میکند. در این مورد غلام محمد غبار چنین نوشته است: ” امیردوست محمد خان میدان جنگ را رهانموده با سه نفر از خاصان خود به سوی کابل فرار کرد. این فرار آنقدر مخفیانه بود که حتی پسر خود محمد افضل خان را که سرگرم جنگ با انگلیس بود مطلح نساخت. زمانی که در دشت حاجی رسید دو نفر از همراهان خود را به بهانه تهیه وسایل برای سفر پکتیا به داخل شهر فرستاد و خودش با سلطان محمد نام راهی بالاحصار شد. تصادفا در این وقت مکناتن به سواری اسب که از هواخوری برمیگشت پیدا شد. دوست محمد خان سلطان محمد را هدایت داد تا ورود او را به اطلاع مکناتن برساند. وقتی شخص مذکور به مکناتن گفت امیر دوست محمد خان رسید، برای مکناتن آنقدر غیرمترقبه بود که پرسید با لشکر؟ سلطان محمد خان گفت که نه! در این وقت دوست محمد خان خود را آشکار کرد و از اسب پیاده شد و شمشیر خود را دو دسته تسلیم مکناتن کرد. این خود به معنای تسلیم افغانستان و فروختن استقلال کشور و مردم بود. مکناتن با تعجب از او پرسید امیر صاحب به هند میروید؟ دوست محمدخان جواب داد حالا که نزد شما آمده ام هر چه بگویید میپذیرم .مکناتن گفت سردار محمد افضل خان (پسر امیر) با قوای ما در جنگ است بنویسید که دست از جنگ کشیده نزد شما بیاید. امیر چاقو و عینک خود را به قسم نشانی ذریعه سواری نزد سردار فرستاد و او از جنگ دست کشیده نزد پدر آمد”
میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، صفحه ۵۴۲
پ ن : تصویر پائین: زانو زدن امیر دوست محمد خان در رکاب مکناتن انگلیسی
عباس دلجو
تا زمانی که انگلیسها از مزدوران بومی اش شاه شجاع سدوزایی در قندهار و رنجیت سینگ در پنجاب و پشاور، حمایت میکرد، چندان روی خوشی به امیر دوست محمد خان محمدزایی نشان نمیدادند. در آن زمان اﻣﻴﺮ دوﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪ خان که از انگلیسها ناامید شده بود، متوسل به دربار تزار روس و شاه ایران شده و بر ای آنان نامههای فرستاده و وابستگی و سرسپردگی اش را به آنان ابلاغ کرده است.
در اینجا فقط ﻧﺎﻣﻪﻳﯽ که امیر دوست محمد خان ﻋﻨﻮاﻧﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺎﻩ ﻗﺎﺟﺎر ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮد و آن ﻧﺎﻣﻪ را به ﻣﺤﻤﺪ ﺣﺴﻴﻦ ﺧﺎن دوﻣﻴﻦ ﺳﻔﻴﺮش ﺑﻪ درﺑﺎر اﻳﺮان، سپرده تا شخصا آن را به شاه ایران تحویل دهد، اشارهی خواهم داشت. اگر شما به محتوای این نامه نظری بیفگنید، درمییابید که امیر دوست محمد خان برای حفظ قدرت پوشالیاش، چقدر ذلیلانه ﺧﻮیشتن را ﻳﮑﯽ از ﻣﺘﻤﺴﮑﻴﻦ و ﻣﺘﻮﺳﻠﻴﻦ به دودﻣﺎن ﺳﻠﻄﻨﺖ قاجاریه دانسته و ﺷﻬﺮهای کابل، قندهار و ﺑﻼد و ﻧﻮاﺣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺮاﺳﺎن همﺳﺮﺣﺪ هستند، همه را ﺟﺰء مملکت ﻣﺤﺮوﺳﻪ اﻳﺮان ذکرکرده است. در این باره به بخشی از این نامه ذلیلانه، چنین آمده است:
” ….. از ﺁن ﺟﺎ ﮐﻪ از اوﻗﺎت ﻗﺪﻳﻢ، ﺑﺰرﮔﺎن ﺧﺎﻧﻮادﻩ اﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺻﺪاﻗﺖ و درﺳﺘﯽ ﻣﺮﺑﻮط و ﻣﺘﻮﺳﻞ دودﻣﺎن ﻓﻠﮏﺑﻨﻴﺎن اﻋلاحضرت ﺷﺎهنشاهی ﺑﻮدﻩ اﻧﺪ، اﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﻧﻴﺰ ﺧﻮد را ﻳﮑﯽ از ﻣﺘﻤﺴﮑﻴﻦ و ﻣﺘﻮﺳﻠﻴﻦ دودﻣﺎن ﺁن ﺳﻠﻄﻨﺖ ﻋﻈﻤﯽ اﻧﮕﺎﺷﺘﻪ، ﭼﻨﺎن داﺷﺘﻪاﻳﻢ ﮐﻪ اﻳﻦ وﻻﻳﺖ{ﮐﺎﺑﻞ و ﻣﻀﺎﻓﺎت ﺁن} هم ﺗﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻣﻤﻠﮑﺖ اﻳﺮان دارد. …
ﺳﺒﺐ ﻋﺮﻳﻀﻪﻧﮕﺎرﯼ در اﻳﻦ وﻗﺖ ﮐﻪ اعلاحضرت ﻗﻮﯼ ﺷﻮﮐﺖ ﭘﺎدﺷﺎﻩ اﺳﻼم اﺳﺖ، در ﺟﻤﻴﻊ اﻳﻦ وﻻﻳﺖ ﻓﺘﻨﻪ و ﻓﺴﺎد و اﻏﺘﺸﺎش ﻋﻈﻴﻢ از ﻃﺎیفه ﺷﻘﺎوتﻧﮋاد ﺳﻴﮏ اﺳﺖ. اﮔﺮ ﭼﻪ ﭼﻬﺎرﺻﺪهزار ﺧﺎﻧﻮار از اﻓﻐﺎن و از ﻃﻮایف ﺣﻮل و ﺣﻮش و همساﻳﻪها، ﺁﺛﺎر و ﻋﻼﻣﺎت اﻃﺎﻋﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺧﻴﺮﺧﻮاﻩ ﺻﻤﻴﻤﯽ دارﻧﺪ و ﻟﻴﮏ ﺑﻪ ﺟﻬﺖ ﻋﺪم ﻗﺪرت و ﺗﻮاﻧﺎﻳﯽ ﻣﻦ از ﺑﺮاﯼ ﻣﺸﻐﻮل ﺳﺎﺧﺘﻦ و ﻣﻨﻈﻢ ﻧﻤﻮدن اﻳﻦ ﭼﻨﻴﻦ ﮔﺮوﻩ ﻋﻈﻴﻢ، ﻗﺸﻮن ﻣﻦ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﻴﺴﺖ هزار ﺳﻮار ﺟﺮار و رﺷﻴﺪ و ﺧﻮب و دﻩ هزار ﭘﻴﺎدﻩ و ﭘﻨﺠﺎﻩ ﻋﺮادﻩ ﺗﻮپ … ﺗﺎ ﺣﺎل ﻣﻐﻠﻮب ﺁن ﻃﺎﻳﻔﻪ ﺑﯽدﻳﻦ ﻧﺸﺪﻩ ام، و ﻟﻴﮏ ﺗﺎ ﮐﯽ ﻣﯽﺗﻮاﻧﻢ در ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻳﻦ ﻃﺎﻳﻔﻪ ﻧﺠﺲ و ﻣﺮدار ﻣﻘﺎوﻣﺖ ﻧﻤﺎﻳﻢ…
ﺷﻬﺮ قندهار ﮐﻪ اﺷﺮف ﺑﻼد و ﺷﻬﺮ ﮐﺎﺑﻞ ﮐﻪ ﭘﺎﻳﺘﺨﺖ اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن اﺳﺖ و ﺑﻼد و ﻧﻮاﺣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺧﺮاﺳﺎن همﺳﺮﺣﺪ هستند و همچنین ﻣﻤﻠﮑﺖ ﺧﺮاﺳﺎن و ﻣﻀﺎﻓﺎت وﻻﻳﺎت ﻣﻔﺼﻠﻪ ﻓﻮق ﺟﺰو ﻣﻤﺎﻟﮏ ﻣﺤﺮوﺳﻪ اﻳﺮان اﺳﺖ و در ﺟﻤﻴﻊ ﻣﻤﺎﻟﮏ ﻣﺤﺮوﺳﻪ ﺷﺎهنشاهی، ﻧﻴﮏ و ﺑﺪ اﻳﻦ وﻻﻳﺎت ﻧﻴﺰ از ﻧﻴﮏ و ﺑﺪ ﺳﺎﻳﺮ اﺟﺰاﯼ مملکت اﻳﺮان ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺟﺪا و ﺳﻮا ﺑﺎﺷﺪ و ﻧﺒﺎﻳﺪ از ﻣﻨﺎﻓﻊ دوﻟﺖ ﻋﻠﻴﻪ اﻳﺮان ﻣﺤﺮوم و ﺑﯽﻧﺼﻴﺐ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ….. “
{ﻓﺮﻳﺪون ﺁدﻣﻴﺖ، اﻣﻴﺮ ﮐﺒﻴﺮ و اﻳﺮان، صص ۲۶۲ – ۲۶۳، انتشارات ﺧﻮارزﻣﯽ، ﺗﻬﺮان، ۱۳۴۸}
{ ناگفته نماند که ﺁﻗﺎﯼ ﭘﻴﺮوز ﻣﺠﺘﻬﺪزادﻩ در ص ۲۸۴ ﮐﺘﺎب «اﻣﻴﺮان ﻣﺮزدار و ﻣﺮزهاﯼ ﺧﺎورﯼ اﻳﺮان» نوشته است ﮐﻪ این ﻧﺎﻣﻪ در ﺁرﺷﻴﻮ وزارت ﺧﺎرﺟﻪ اﻧﮕﻠﺴﺘﺎن وﺟﻮد دارد.}
ﻣﺤﻤﺪ ﺷﺎﻩ قاجار ﭘﺎدﺷﺎﻩ ﭘﺎرس، بعد از وصول نامه امیر دوست محمد خان و آگاهی از متن آن، با نهایت شوق و کمال خوشرویی در جواب بندگینامه اﻣﻴﺮ دوﺳﺖ ﻣﺤﻤﺪ ﺧﺎن، چنین نگاشته است که در این مورد مراد خواجه بابا یوف، در بخشی از کتاب « مبارزات مردم افغانستان در راه استقلال» چنین نوشته است :
فرمانی محمد شاه قاجار شاه پارس عنوانی امیر دوست محمد خان:
… در باب تقاضای شما به این دولت جاودان(دولت ایران) و علیالخصوص پیرامون این نظر شما که کابل به عنوان یکی از ممالک مربوط به سلطنت پارس شناخته شود، این که شما به طور روزافزون مصروف جنگ با کفار میباشید و با وجود تفووق نسبی قوای دشمن تا کنون موفقانه مقاومت کرده اید و قلمروهای متصرفات ما را تسلیم دشمن نکرده اید ….. سخاوت شاهانه ایجاب میکند و ما را مکلف میسازد تا التماس شریفانه شما را در تحت حمایت عالی خود قرارداده و از هیچ گونه کمک به شما خودداری ننمائیم. …..
مراد خواجه بابا یوف، مبارزات مردم افغانستان در راه استقلال(جنگ اول افغان و انگلیس) ص ۸۸، گزارنده عزیز آریانفر نسخه الکترونیکی
به همین دلیل محمد شاه قاجار باهمراهی سی وشش هزار قشون مسلح ایرانی، به افغانستان حمله کرده و بعد از تصرف غوریان به صوب هرات لشکر گسیل داشت. اما در هرات حدودا دوازده هزار نیرو متشکل از داوطلبان اقوام پشتون، اوزبیگ، ترکمن و هزارههای جمشیدی و فیروزکوهی و مردمان آزاده هرات به فرماندهی سردار نامدار وطن کرنیل شیرمحمد خان هزاره، راه را بر لشکریان مهاجم ایران بسته و با جنگهای چریکی و نامتقارن به مدت ده ماه از شهر هرات دفاع کردند و شاه ایران با قبول تلفات زیاد، ناگزیر دوباره به صوب ایران عقبنشینی کرد. علامه فیض محمد کاتب دفاع جانانه شیرمحمد خان هزاره را از هرات چنین شرح داده است: ” … در هنگام محاصره هرات از طرف سپاه ایران که همگی شکست یافته بودند، شیر محمد خان هزاره با هزار سوار بر لشکر ایران تاخته و ششصد راس اسپ از آنها به غنیمت به دست آورد …”
فیض محمد کاتب هزاره، سراج التواریخ، جلد اول، ص ۱۴۷
این سردار نام آور هزاره در حفظ تمامیت ارضی کشور در جنگ با اشغالگران انگلیسی در جنگ میوند، نیز نقش برازنده ای داشت. تاریخ گواهی میدهد که در جنگ میوند زمانی که سردار ایوب خان نتوانست در مقابل انگلیسها مقاومت کند و رو به هزیمت نهاد، همین کرنیل شیر محمد خان هزاره بود که جلو پیشروی نیروهای انگلیسی را گرفت تا متواریان افغان به سلامت فرار کنند. درین زمینه در بخشی از کتاب «تاریخ سیاسی افغانستان» چنین می خوانیم: ” … پس از چند ساعت جنگ، قوای ایوب خان رو به هزیمت نهاد . قشون انگلیس آن ها را تعاقب کردند . به واسطه رشادت و فداکاری کلنل شیر محمد خان هزاره که جلو قشون انگلیس را گرفته و به محاربه مشغول شدف فراریان{سردار ایوب خان} جان بدربردند .”
مهدی فرخ، تاریخ سیاسی افغانستان، چاپ دوم، ص ۳۸۹، لیتوگرافی و چاپخانه اسماعیلیان. قم – ایران ۱۳۷۱ – نسخه الکترونیکی
در زمان سلطنت ظاهر شاه نیز در تجلیل از استقلال افغانستان، مقاله ای راجع به شیر محمد خان هزاره در مجله عرفان به این مضمون نوشته شده بود: “… شیرمحمد خان هزاره کسی بود که در نبرد میوند همچون کوه بابا پایداری کرده ,دشمن و تجهیزات ممتازش نتوانست سد و سنگر اورا بشکند. او فداکاریها نمود تا همرزمان میوند را در محاصره نگذاشته باشد.”
مقاله تحت عنوان «آزاد مردان» – مجلهءعرفان – شمارهء پنجم سال ۱۳۴۷- شمسی
بعدا همین امیر ذوست محمد خان زمانی که «آرل اف آکلیند» به حیث ﮔﻮرﻧﺮ ﺟﻨﺮل ﻫﻨﺪ مفرر شد، ﻧﺎﻣﻪ ذلیلانه ای را به او نیز نوشت. متن نامه را آقای عبدالحی حبیبی به نقل از: « اﻧﮕﺲ ﻫﻤﻠﺘﻮن Angus Hamilton»، چنین نوشته است : “ﺑﻌﺪ از اﺣﺘﺮام: ﭼﻮن ﻣﻦ ﻫﻤﻮاره ﺑﺎ دوﻟﺖ اﻧﮕﻠﻴﺲ رواﺑﻂ دوﺳﺘﺎﻧﻪ و ﺗﻤﺎﻳﻞ ﻧﻴﻜﻰ داﺷﺘﻪ ام، وقتی که ﺧﺒﺮ رﺳﻴﺪن ﺷﻤﺎ ﺑﻪ هند و زﻳﻨﺖاﻓﺰایی ﺑﺮ ﻣﺴﻨﺪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﻫﻨﺪوﺳﺘﺎن رﺳﻴﺪید، ﻣﻮﺟﺐ ﻛﻤﺎل ﻣﺴﺮت ﺷﺪ و ﺑﺎغ اﻣﻴﺪﻫﺎى ﻣﺎ ﻛﻪ ﻗﺒﻼ از ﺻﺮﺻﺮ ﺧﺰاﻧﻰ ﭘﮋﻣﺮده ﺑﻮد، ﻧﻈﻴﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﺮﻳﻦ ﺧﺮم و ﺗﺎزه ﮔﺮدﻳﺪ.
ﺑﺮ ﺟﻼﻟﺘﻤﺂب ﺷﻤﺎ واﺿﺢ ﺑﺎد ﻛﻪ ﭼﻮن روﻳﻪ خیرخواهی و بشردوﺳﺘﻰ دوﻟﺖ ﺑﻬﻴﻪ اﻧﮕﻠﻴﺲ به من روﺷﻦ ﮔﺮدﻳﺪ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮد و ﻣﻤﻠﻜﺖ ﺧﻮد ﻻزم داﻧﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ آن دوﻟﺖ رواﺑﻂ ﺑﺴﻴﺎر اﺳﺘﻮارى را ﻗﺎﻳﻢ ﺳﺎزم. ﺑﻨﺎ ﺑﺮ آن ﺑﻪ ﺗﻤﺎم ﻧﺎﻣﻪﻫﺎﻳﻰ ﻛﻪ از آن ﻃﺮف به من رﺳﻴﺪ ﺟﻮابهاى دوﺳﺘﺎﻧﻪ دادم و ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪى و ﺧﻮاﻫﺶ ﺧﻮد را ﺑﻪ ﺗﺤﻜﻴﻢ رواﺑﻂ دوﺳﺘﺎﻧﻪ آﺷﻜﺎرا ﺳﺎﺧﺘﻢ. اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺮ آن ﺟﻼﻟﺘﻤﺂب وﻗﺎﻳﻊ اﺧﻴﺮ اﻳﻦ ﻃﺮف و اوﺿﺎع ﻧﺎﮔﻮار ﺑﻰﺑﺎﻛﺎﻧﻪ سکهه و ﻣﻌﺎﻫﺪهﺷﻜﻨﻰ اﻳﺸﺎن واﺿﺢ ﺧﻮاﻫﺪ ﺑﻮد. ﺗﻤﻨﺎﺳﺖ راى ﻋﺎﻟﻰ ﺧﻮد را در ﺑﺎره ﺗﺼﻔﻴﻪ اﻣﻮر اﻳﻦ ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻃﻮری که به خواﺳﺖ آن ﺟﻼﻟﺘﻤﺂﺑﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ آﻳﺪ به من اﻃﻼع ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ، ﺗﺎ ﻫﻤﻮاره در اﻣﻮر ﻛﺸﻮردارى، ﻫﺎدى و رﻫﻨﻤﺎى ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ.
از آن ﺟﻼﻟﺘﻤﺂﺑﻰ ﺧﻮاﻫﺶ دارم ﻛﻪ ﻣﻦ و ﻣﻤﻠﻜﺖ ﻣﺮا ﻣﺎل ﺧﻮد ﺷﻤﺮده و به رﺳﻴﺪن اﻳﻦ ﻧﺎﻣﻪ و ﺟﻮاب آن ﺳﺮ ﻓﺮاز ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ و ﻫﺮ ﻫﺪایتی که در اﻣﻮر ﺟﻬﺎﻧﺪارى اﻋﻄﺎ ﻓﺮﻣﺎﻳﻨﺪ، ﻣﻄﺎﺑﻖ آن رﻓﺘﺎر ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ.”
ﻋﺒﺪاﻟﺤﻰ حبیبی، ﺗﺎریخ ﺗﺠﺰیه ﺷﺎﻫﻨﺸﺎﻫﻰ اﻓﻐﺎن، صص ۱۶۰ – ۱۶۱ – به نقل از: « اﻧﮕﺲ ﻫﻤﻠﺘﻮن Angus Hamilton»، اﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎن، ص ۲۵۰، ﻃﺒﻊ ﻟﻨﺪن، ۱۹۶۰م
بدینوسیله امیر دوست محمد خان داوطلبانه و عاجزانه وابستگی اش را به انگلیسها نشان داده و کشور را رایگان به آنان پیشکش نمود. حتا در زمانی که جهاد و مقاومت ملت ما در مقابل قشون انگلیس داشت به پیروزی نزدیک میشد، امیر دوست محمد خان از کاپیسا مرکز مقاومت ضدانگلیس، پنهانی فرارکرده و به بالاحصار کابل آمده و خود را به مکناتن تسلیم میکند. در این مورد غلام محمد غبار چنین نوشته است: ” امیردوست محمد خان میدان جنگ را رهانموده با سه نفر از خاصان خود به سوی کابل فرار کرد. این فرار آنقدر مخفیانه بود که حتی پسر خود محمد افضل خان را که سرگرم جنگ با انگلیس بود مطلح نساخت. زمانی که در دشت حاجی رسید دو نفر از همراهان خود را به بهانه تهیه وسایل برای سفر پکتیا به داخل شهر فرستاد و خودش با سلطان محمد نام راهی بالاحصار شد. تصادفا در این وقت مکناتن به سواری اسب که از هواخوری برمیگشت پیدا شد. دوست محمد خان سلطان محمد را هدایت داد تا ورود او را به اطلاع مکناتن برساند. وقتی شخص مذکور به مکناتن گفت امیر دوست محمد خان رسید، برای مکناتن آنقدر غیرمترقبه بود که پرسید با لشکر؟ سلطان محمد خان گفت که نه! در این وقت دوست محمد خان خود را آشکار کرد و از اسب پیاده شد و شمشیر خود را دو دسته تسلیم مکناتن کرد. این خود به معنای تسلیم افغانستان و فروختن استقلال کشور و مردم بود. مکناتن با تعجب از او پرسید امیر صاحب به هند میروید؟ دوست محمدخان جواب داد حالا که نزد شما آمده ام هر چه بگویید میپذیرم .مکناتن گفت سردار محمد افضل خان (پسر امیر) با قوای ما در جنگ است بنویسید که دست از جنگ کشیده نزد شما بیاید. امیر چاقو و عینک خود را به قسم نشانی ذریعه سواری نزد سردار فرستاد و او از جنگ دست کشیده نزد پدر آمد”
میر غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ، صفحه ۵۴۲
پ ن : تصویر پائین: زانو زدن امیر دوست محمد خان در رکاب مکناتن انگلیسی