غلام سخی «سخا» از کانادا
قسمت سوم
« در سرحدات غربی آریانا: در نیمه اول قرن ۷ میلادی که در صفحات شمال هندوکش خان های توکیو ( ترک) و در جنوب هندوکش کشاتریه سلطنت داشت عرب ها پرچم دیانت مقدس اسلامی را برداشته ارکان امپراطوری ساسانی را در دو میدان نهاوند و قادسیه متلاشی ساختند. آخرین شاه هخامنشی بطرف شرق گریخته می خواست به خراسان پناه برد در سال ۳۱ هجری ( مطابق ۶۵۲ م) در مرو کشته شد.» (صفحه ۵۲۸ تاریخ افغانستان تالیف کهزاد )
در پره گراف فوق چند موضوع قابل توضیح وجود دارد:
الف: سرحدات غربی آریانا: به هر طرفی که می بینید به نام آریانا برمیخورید که از نام کشور تخیلی و ذهنی آریانا منشاء می گیرد. در دنیای عینی، اگر کشوری به این نام موجود می بود تا حال نشانه های دال بر وجود آن را در اختیار داشتیم. اما تا اکنون، از کشور پانزده صد ساله ( ۱۵۰۰ساله) به نام آریانا، حتی مادهٔ برابر خرمهره هم یافت نشده که نام آریانا و نام های شاهان و حکمرانان این کشور در آن حک و نقر شده باشد. ( بررسی این موضوع بعداً صورت می گیرد.)
ب: خان های تورک صفحات شمال که در فرصت مناسب مورد بررسی قرار می گیرد.
ث: کشاتریه:
یکی از کاست های چهارگانهٔ جامعهٔ هندی را در زمان های قدیم به نام کشاتریه یاد می کردند و اعضایش را حکمفرمایان و نظامیان تشکیل می دادند. این طبقه در زمان سلطنت گوپتا به کلی از بین رفته است. موضوعی است که به عنوان مقاله مربوط است و دراینجا به آن می پردازیم.
« طبقهٔ کشتریهٔ باستانی، در روزگار بودا در پهنهٔ معنوی و عرصهٔ سیاست یکه تازی می کردند. پس از عصر گوپتا نابود شدند؛ و گرچه برهمه جنگجویان راجپوت را همتراز طبقهٔ جنگاوران کهن ( کشتریه) می دانستند، با سقوط راجپوتانه، این کشتریه ها از میان رفتند.» ( نگاه کنید به صفحه ۳۷۵ جلد اول تاریخ تمدن، مشرق زمین گهوارهٔ تمدن، بخش سوم، هند، تالیف ویل دورانت.)
شکی وجود ندارد که استعمال اصطلاح کاشتریه در اینجا به مقصد و مرام خاصی صورت گرفته است در غیر آن به جای شاهان تورک کابل مورد نظر دانشمند فاضل ابوریحان بیرونی، جملهٔ « در جنوب هندوکش کشاتریه سلطنت داشت.» نمی آمد. کاشتریه مورد نظر کهزاد کی بودند در زیر می خوانید و همچنین در متن مندرج سکرین شات از جلد هشتم تاریخ طبری نیز تصریح شده است.
هر مورخ، راستگویی و صریح الهجه بودن را باید از موتی چاندرا دانشمند هند بیاموزد که موصوف در صفحات ۱۸۶ و ۱۸۷ کتاب خویش « تجارت و راه های تجارتی در هند قدیم» می نویسد:
« در آغاز تهاجمات اعراب طخارستان، قندوز و کابل تحت کنترول تورکان بودند. و از مکاتبهٔ تورکان به دربار چین در سال ۷۱۸ میلادی می دانیم که قلمرو امپراطوری تورکان از تاشقرغان تا زابلستان و از مرغاب تا رود سند امتداد داشت. در سال ۷۲۷ میلادی فرزند امپراطوری تورک از اسارت پدرش توسط اعراب به دربار چین می نویسد ولی چینی ها اهمیت قایل نمی شود.»
موصوف از قول « او-کونگ » سفیر چین به دربار تورک کاپیسا می نویسد:
« شاهزادگان تورک کاپیسا و گندهارا خودرا اخلاف کنیشکا می پنداشتند و توجه خاصی به تاسیسات بودایی داشتند.»
منابعی دیگر نیز از سیادت و سیطرهٔ تورکان غربی تا سند خبر می دهد که در قسمت های بعدی انعکاس خواهد یافت.
مورخی که شهادت شاهد عینی ( شاهدی که نامش در دنیای علم و دانش شناخته شده و سفرنامه اش به ده ها زبان دنیا ترجمه شده و اطلاعات و روایات موصوف مورد استناد و استفادهٔ مستشرقین می باشد) را قبول نداشته باشد، چه نوع مورخی می باشد. لطفاً دقت و توجه کنید:
« بهرحال زایر چین هیوان-تسنگ در همان علاقه « وریجستان« یا وجیرستان در حوالی جاغوری که آن را « جگوده» Jaguda خوانده یا دقیق تر بگوئیم در شمال آن در مطقهٔ « فول شی – ا تانگ -نا» که در دامنه های کوه بابا سرچشمهٔ هیرمند رود کابل را هم دربر می گرفت از شاهی حرف می زند که خودش اورا توکیو ( ترک) خوانده و موسیو فوشه اورا توکیو یا ( یفتلی) می گوید و چون توکیو های غربی در این وقت به کلی در جنوب هندوکش نفوذ نیافته بودند به اکثر احتمال امیر محلی مذکور یا یفتلی یا کوشان و یفتلی بوده و می توان اورا یکی از شار های غرجستان به معنی عام خواند.» اقتباس از صفحه ۵۱۹ تاریخ افغانستان تالیف کهزاد).
هیوانگ – تسانگ، طوریکه از متن بر می آید، شاه را که دیده تورک می نامد موسیو فوشه هم توکیو را با یفتلی یکی دانسته است. اما کهزاد مثل همیشه منکر نفوذ توکیو های غربی به جنوب هندوکش است. اما بالفرض قبول کنیم که توکیو ها ( تورکان غربی) آن طورکه کهزاد مصر و مدعی است در جنوب هندوکش نفوذ نکرده و امرای محلی هم یفتلی یا کوشانی کی بوده اند؟
کوشانی ها و افتالیت ها:
راجع به کوشان ها و افتالیت ها سکاها و اشکانی ها قرار است مقالات مستقل و مفصل آماده شود دراینجا فقط به ذکر چند منبع اکتفا می گردد.
الف، کوشانی ها:
۱- ویل دورانت، مورخ و فیلسوف امریکایی است و بسیاری از تحصیلکردگان افغانستان با نام او آشنایی دارند و حتی ترجمهٔ فارسی « تاریخ تمدن» یازده جلدی اورا، ممکن است در الماری های خویش داشته باشند؛ در نوشته هایش( به جز دو سه مورد، حداقل از نظر راقم سطور حاضر) به اصول و موازین تاریخ نویسی عنایت و توجه کامل صورت گرفته است و از دانشمندانی مثل او، بعید است، بدون وصول و حصول اطمینان و اعتماد از منابع و ماخذش، چیزی بنویسد. شرح زیر در مورد کنیشکای بزرگ و کوشان ها از صفحه ۳۵۲ جلد اول مشرق زمین گهوارهٔ تمدن، تاریخ تمدن اقتباس شد. توجه کنید:
« در قرن اول عصری که ما آن را عصر مسیحی می نامیم، کوشان ها، که طایفهٔ از آسیای میانه بودند و با ترکان خویشی داشتند، کابل را گرفته آن را پایتخت خود کردند؛ و از آنجا قدرت شان را بر سراسر شمال باختری هند و بیشتر آسیای میانه گسترش دادند. در زمان پادشاهی بزرگترین شاه شان، یعنی کنیشکا، هنر و علوم پیشرفت کرد: پیکرتراشی یونانی-بودایی برخی از زیباترین شاهکارهایش را به وجود آورد، بناهای عالی در پیشاور، تکسیله، و متورا ساخته شد…» (ویل دورانت، مشرق زمین گهواره تمدن، صفحه ۳۵۲ )
بازهم از همین مورخ:
« مهایانه آیین بودا بود… با نیاز های تاتار های کوشان و مغول های تبت، که کنیشکا فرمانروایی خودرا بر آنان گسترش داد، سازگار شده بود.» ( نگاه کنید به صفحه ۳۸۵ همان کتاب)
۲- کرستوفر آی. بیکویذ، زبان شناس و پروفیسور دیپارتمنت مطالعات آلتائیک – اورالیک در یونیورسیتی ایندیانا – امریکا و مولف « تاریخ اوراسیا از عصر برنج تا حال» و « امپراطوری تبت در آسیای مرکزی» در صفحه ۸۵ کتاب« امپراطوری های راه ابریشم» کوشان را یک کلمه تورکی می داند و می نویسد:
« کوشان، یکی از نام های قدیمی اویغورها می باشد در آثار تبتی قدیم به نام گوزان نوشته شده و کوسان تلفظ می شود. هنوز شهری است بین کوچا و کاشغر به نام کوسن.»
۳- ماکس موللر مستشرق و فیلولوجیست جرمنی که از نظر موریس مترلینگ، نابغه خوانده شده است و و به چندین لسان شرق چون عربی، تورکی، فارسی و سانسکریت و… تسلط کامل داشت. آثاری که در مورد « کتب مقدس شرق» انتشار داده که به ۵۱ جلد می رسد.
« زبان های آلتايیک» عنوانی درشتی است که مندرج صفحه ۴۰۷ « آثار منتخبه » موصوف می باشد. ماکس موللر پس از توضیحات و تفصیلات پیرامون بعضی از لسان های متعلق به زبان های آلتاییک، به شرح و بیان نام های تورکان از نظر چینایی و لسان های تورکی تحت عنوان « طبقه بندی لسان تورکی» می پردازد به تورک بودن یوچی ها یا هندو-اسکیت ها که فاتحین هند بودند تاکید می نماید. و خلاصهٔ اظهارات دانشمند مذکور:
« چینایی ها در قدیم تورکان آسیای مرکزی را هیوانگ-نو می نامیدند و هیونگ نو ها در سال ۲۰۵ قبل از میلاد به تاسیس امپراطوری خویش موفق شدند و این امپراطوری، قسمت زیاد آسیا و غرب چین را شامل بود. « توکیو» نام دیگری از تورکان بود با اسم تورک یکی می باشد و جستینین امپراطور بیزانس در سال ۵۶۹ میلادی سفیری به نام زمارخوس به دربار امپراطوری توکیو می فرستد. بعداز فروپاشی امپراطوری توکیو در قرن هشتم، امپراطوری تورکان اویغور شکل می گیرد. یوچی ها یا هندو-اسکیت ها فاتحین هند از همین نژاد تورک بودند و اغلباً به نام هون های سفید نامیده می شوند.»
۴- مقالهٔ علمی-تحقیقی دکتر گجاندرا سینگ دانشمند و سیاستمدار هندی و هموطن پوری، تحت عنوان « نقش لسان های تورکی در پیدایش و توسعهٔ لسان های هندوستانی » که به لسان های ایتالوی، فرانسوی، جرمنی، اسپانوی، یونانی، هالندی، روسی، عربی، تورکی، ویتنامی، کمبودیایی، اندونیزیایی وغیره ترجمه شده است. در این مقالهٔ علمی در مورد قبایل تورک چون سکاها و کوشان آمده است:
« سکاها و کوشان ها از قبایل تورک بودند به هندوستان آمده مستقر شدند…. تاثیر نفوذ موثر لسان های تورکی بر لسان های هندوستانی از قرن اول میلادی به اینطرف آغاز شد، و تاریخ روابط و مناسبات قبایل مختلف تورک با هندوستان به زمان های بسیار قدیم بر می گردد. بعداز فروپاشی امپراطوری موریا در قرن سوم قبل از میلاد تعدادی از قبایل تورک آسیای مرکزی که هندی ها آنان را « سکا » و در غرب به نام « اسکیت » یاد می شوند، به هندوستان آمده، سکونت اختیار کرده اند.»
۵–دانشمند هندی به اسم ب.ن. پوری در کتاب « هند در تحت تسلط کوشانیان» ترجمه ضمیر صافی از بعضی دانشمندان چون ف، و، تامس، هولتزیج، و کنیدی نام می برد که کوشانی ها را تورک گفته اند. دانشمند مذکور، از قبول نظریه تورکی ملیت کوشان ها که بر مبنای چهره ها و نام ها و القاب تورکی استوار است؛ بدون ذکری ذره دلیلی سرباز زده است. نام ها تورکی است، القاب تورکی است و سیماهای منقش در مسکوکات عین سیماهای تورکان اند و منابع چینایی و یونانی نیز وجود دارد. بهانه جو، هرگز کاری به دلیل متقن ندارد و همیشه در جستجوی بهانهٔ دیگر می باشد.
ب، یفتلی ها:
کهزاد بار ها یفتلی ها را هندواروپایی خطاب کرده و در صفحه ۴۴۹ « تاریخ افغانستان» از نظرات صریح و روشن عدهٔ از دانشمندان در مورد یفتلی ها به نتیجه گیری غلط می رسد و آنان را هندواروپایی می نامد خوشبختانه دانشمندانی که موصوف نام گرفته است، کتب شان را دارم و اظهارات آنان را با دقت ملاحظه و مطالعه کردم و هیچ کدام آنان از هندواروپایی بودن یفتلی ها، آن طور که کهزاد ادعا می کند، سخن نه رانده است. نوشتهٔ کهزار از این قرار است:
« در صورتیکه نظریات فوق خلاصه شود و چنین نتیجه بدست می اید که « کریستن سن» و « سرپرسی سایکس» به قرار نظریات « پروکپ» یفتلی ها را قومی می دانند دارای پوست سفید و صاحب حیات مدنی که زبان شان شاخهٔ از هندواروپایی بود و به این دلایل جزو هن های حقیقی با هن های زرد پوست نمی ایند نظریه ونسنت سمیت هم همیطور است که یفتلی ها از نظر نژاد از هن ها علیحده بودند« پارکر» و « سرپرسی سایکس» یفتلی ها را شاخهٔ از یوچی ها می شمارند و بالاخره بارتولد قرار عقیده اکثر علما دقیق تر ایشان را جزو کتله تخاری یوچی محسوب می دارد. به اساس این نظریات یفتلی های متهاجم و جنگجو قومی بودندبا پوست سفید و حیات مدنی و دارای زبان هندواروپایی و شاخهٔ از کتله تخاری یوچی یا کوشانی چون یوچی ها بعداز یک سلسله جنگ ها با هیونگ نوها از ایالت کانسوی چین به طرف غرب اسیا مهاجرت کرده اند.»
می پردازیم به نوشته های یکایک ایشان، اما قبل از لازم به ذکر است که هرآنکه هون ها را متمایز از افتالیت یا هیاطله یا یفتلی می داند به مطالعهٔ بیشتر تاریخ نیاز دارد. تاریخ هون ها که جزو تاریخ هند نیز می باشد چرا در منابع هندی، آنان را به نام هون یا هونان معرفی کرده است نه یفتلی؟ این نام ( یعنی یفتلی) و همچنین هیاطله و افتالیت، چرا در منابع چینایی وجود ندارد؟ بهرحال؛
۱- نوشتهٔ کریستن سن مستشرق دنمارکی:
« در این زمان مهاجرت های بزرگ اقوام آسیای مرکزی شروع شده بود. در نتیجه تاخت و تاز قبایل هون که از اقوام ترک بودند و خون شان با خون مغولی و چینی آمیخته بود…. …بعضی از مورخان عرب و ایرانی، که جزو سلسله دوم و چهارم ماخذ های خدای نامک ذکر کردم ، گریختن کواد را به کشور هفتالیان ( یا تورکان ) در زمان سلطنت ولاش ذکر کرده اند. ( نگاه کنید به صفحات ۳۹ و ۳۶۶ ایران در زمان ساسانیان تالیف کریستن سن).
دقت: قبایل هون از اقوام تورک بودند. کشور هفتالیان ( تورکان).
۲-نوشته سرپرسی سایکس جنرال انگلیسی:
« سردسته های ایشان هیونگ نو یا هون ها آرین نژاد بودند و یوچی ها که بعدها گفته شده است که این قبیلهٔ اخیر ترکی منشاء مگر از خون و کلتور ایرانی است. ( تاریخ افغانستان، ج ۱ ، ص.۱۰۱، سرپرسی سایکس).
به نظر جنرال تاریخ دان مذکور یوچی ها منشاء تورکی داشتند با خون و کلتور ایرانی!! نظری است سخت غرض آلود و مطلقاً مهمل و سفسطه، و فکر نمی کنم که حرفی، مزخرف تر و مهمل تر و ابلهانه تر از این وجود داشته باشد. ایرانی های مطمح نظر سرپرسی سایکی، اگر بالفرض دارای کلتور عالی می بودند در برابر حملات خارجی ها قادر به حفظ لسان مادری شان می شدند و لسان خودرا، دو مرتبه از دست نمی دادند . هخامنشیان با حملهٔ اسکندر مقدونی و ساسانیان با حملهٔ اعراب. اگر ایرانی و ایران پرستان گرفتارغرور کاذب، اگر بنابر ضعف حافظه، این باخت غیرقابل جبران و فراموش ناشدنی را فراموش کرده باشند، تاریخ هیچگاه و هرگز فراموش نمی کند. ایرانی ها، اگر حقیقت را بپذیرند از برکت سلاطین غزنی و خصوصاً سلجوقیان کبیر صاحب لسان شدند.
گفتهٔ دکتر علی شریعتی نیز در مورد ایرانی ها قابل دقت و تامل می باشد.
« من در کنفرانس های ارشاد نشان داده ام که اصولاً ملیت ایرانی پس از حملهٔ اعراب بوجود آمد….» ( مراجعه شود به کتاب « بازگشت به کدام خویش؟» تالیف شریعتی.)
آرتور دوگوبینو دانشمند و سیاست مدار فرانسوی که از نظر بعضی ایرانی ها ایران شناس نیز می باشد در صفحه ۲۱۰ کتابش تحت عنوان « سه سال در آسیا » در مورد تاریخ ایرانی ها گفتنی جالب توجهی دارد.
« تاریخ ایرانیان به طور قطع روشن نیست و هزار دلیل بر این مطلب وجود دارد.» این چه تاریخی است که هزار دلیل بر ناروشن بودن آن وجود داشته باشد؟
پس سرپرسی سایکس ها و ریچارد فرای ها و گروسه ها با کدام روی و جرئت از کلتور و تمدن ایرانی و تاریخ ایران بزرگ حرف می زنند؟
از نظر این جنرال تاریخ نویس، هیوانگ نو ها که قرن ها با چینایی ها بوده اند و در چین حکومت کرده اند و حتی در تعین امپراطوری های چین نقش بازی کرده اند؛ آریایی نژاد قلمداد شده است.
اما به ارتباط یفتلی ها، سرپرسی سایکس در صفحه ۵۹۳ جلد اول تاریخ پارس که مترجم آن « تاریخ ایران» عنوان کرده می نویسد:
« هیاطله یا یوئه چی ها هرچند قرابت نژادی داشتند اما از آنهایی که بیرون شان کرده بودند به کلی مغایر و ممتاز بوده اند.»
در سطر اخیر سخن از یکی بودن هیاطله و یوئه چی ها رفته و یوچی ها هم تورک گفته شده است. پس نتیجهٔ منطقی این است که در صورت تورک بودن یوچی ها، مسلماً هم نژاد های شان هم تورک بوده اند.
۳- اظهارات ادوارد هارپر پارکر چین شناس انگلیس و پروفیسر یونیورسیتی ویکتوریا در حوزهٔ چین شناسی:
کنیشکا، شاه گندهارا یکی از شاهان سلاله کوشان یا ایندو-اسکیت بود. از روی سیماهای منقوش شاهان کوشان در سکه های شان به تورک بودن آنان می توان ابراز نظر قطعی نمود. ( صفحه ۶۴).
CHINA HER HISTORY, DIPLOMACY, AND COMMERCE, FROM THE EARLIST TIMES TO THE PRESENT DAY BY EDWARD HARPER PARKER LONDON 1917.
نوت: اسامی و القاب تورکی آنان فراموش دانشمند مذکور شده است.
ادوارد پارکر در کتاب دیگرش « چین و مذهب» می نویسد:
« فاکت عجیبی است، از اول تا آخر نژاد تورک ( هیوانگ-نو ها، افتالها ( یفتلی ها)، و اویغور ها) یا مغول ها تقریباً یگانه حلقهٔ اتصال و ارتباط بین چین و اروپا از لحاظ مذاهب و ادیان بوده اند. حتی امروز، تورکان در پهلوی اینکه از نگاه ایمان و اعتقاد در راس رهبری قرار دارند؛ مراکز مذهبی یهودیت و مسیحیت نیز در اختیار شان می باشند.» ( صفحه ۱۱۵).
CHINA AND RELIGION BY EDWARD HARPER PARKER PROFESSOR OF CHINESE AT THE VICTORIA UNIVERSITY, MANCHESTER LONDON 1905.
۴ – نوشتهٔ ونسنت سمیت مورخ و هند شناس انگلیس:
« قبیلهٔ از تورک که مورخان چینایی به نام هیوانگ نو می شناسند در سال ۱۶۵ قبل از میلاد ضربهٔ مهلک به یوچی های هم نژاد خود که همسایه و رقیب شان بودند وارد می کند و شکست سختی را بر آنان تحمیل می کنند و یوچی ها بالاجبار، موطن خویش ولایت قان سو واقع در شمال غربی چین را ترک می نمایند.»
THE EARLY HISTORY OF INDIA, FROM 600 B. C. TO THE MUHAMMDAN CONQUEST, INCLUDING THE INVASION OF ALEXANDER THE GREAT. BY VINCENT ARTHUR SMITH. (P. 217)
در این کتاب، توضیحی در مورد تورکی شاهی کابل نیز وجود دارد که در قسمت های بعدی استفاده خواهد شد.
آخرین کلام این قسمت:
رعایت جدی ضوابط و معیارهای اصیل تاریخ نویسی مستلزم و مقتضی آن است مورخ باید صریح الهجه و راستگو و دارای ضمیر سالم باشد و از ابراز و اظهار حقیقت نهراسد، در حالیکه، با کمال تاسف، ملاحظه می نماییم، کلیه آثار و تالیفات تاریخی که در افغانستان نوشته شده با جعلیات و تحریفات بزرگ و غرض ورزی ها توام است. این در حقیقت خیانت و جفای بزرگ و نابخشودنی است در حق ملت تورک و خاموشی و سکوت آگانه و عمدی هم کم از خیانت نیست. اظهارات فوق دانشمندان و مستشرقین مندرج این قسمت و قسمت های قبلی، همه دلایل و براهین محکم و قوی مبنی بر اثبات کامل مدعای ماست. باقی دارد.
آخر قدمی راست بنه ای همه جا کج – با ما کج و با خود کج و با خلق خدا کج.