كابل شاهان
قسمت اول
غلام سخى سخا ( كانادا )
کابل شاهان کی بودند؟
سرزمین افغانستان، خاستگاه دو رنسانس حقیقی می باشد. و هر دو به گواهی تاریخ و تحقیقات و بررسی های علمی در زمان حاکمیت تورکان متحقق شده است. یکی، هزار سال قبل از امروز، یعنی در زمان سلاطین تورک غزنی و، دیگری، پنجصد سال قبل یعنی در زمان سلاطین تورکان هرات. این رنسانس به نام « رنسانس شرق» مسمی است.
برای اثبات رنسانس اولی کتاب « افغانستان » تالیف لویی دوپری باستان شناس امریکایی را داریم که در مقدمهٔ آن ذکری از « رنسانس واقعی» در حوزه های « فرهنگی و نظامی» به عمل آمده است و دومی نیاز به اثبات ندارد زیرا کتاب هایی چندی در این باره تالیف گردیده است. نام مولف این کتاب در بعضی کتاب های تاریخی فی المثل « افغانستان در مسیر تاریخ» تالیف میر محمد غبار به ملاحظه می رسد.
افزون براین، آنچه که حضورش در کتاب های تاریخی طبع و تالیف شده در کشور غیبت دارد و کمتر کسی از آن اطلاع دارد، ساختمان و بسط و توسعهٔ ساحات پنج گانهٔ قلمرو/ پادشاهی بامیان در هندوکش در زمان تورکان غربی مسلط در شرق افغانستان از قرن ششم تا هشتم میلادی، می باشد.
( برای دانستن این مطلب به کتاب « پادشاهی بامیان: هنر و کلتور بودیسم در هندوکش» مراجعه شود.) در بارهٔ کابل شاهان نیز مطالب مهمی وجود که در سطور بعدی از آن استفاده خواهد شد.
Apparently, the five sites of the Buddhist kingdom of Bamiyan in the Hindu Kush were created and/or enlarged during the period of Turkic domination of eastern Afghanistan, from the end of the sixth through the early eighth centuries. ( p.10)
THE KINGDOM OF BAMIYAN
BUDDHIST ART AND CULTURE OF THE HINDU KUSH
BY
Deborah Klimburg – Salter
بهرحال، علی الرغم دهان پارگی ها و حرف های سفیهانهٔ بعضی جاهلان که خدا را شکر که تعداد شان بسیار اندک است، و مورخان و نویسندگان منکر و حقیقت ستیز، تورکان بر مبنای اسناد و مدارک موثق، یکی از قدیم ترین ساکنین کشور افغانستان می باشند؛ که از تاریخ بس کهن و پرافتخار برخوردار اند. به مقصد انکار و استتار این تاریخ، تلاش های سیستماتیک و به نحو گروهی و مطابق پلان صورت گرفته و هنوز قطع نشده است. کسب اطلاعات دقیق و درست در مورد تاریخ واقعی تورکان این سرزمین از چند کتاب گمراه کننده و تحمیق کنندهٔ به اصطلاح تاریخی طبع و تالیف شده در کشور که سراپا از مطالب غرض آلود و تحریف شده اطلاعات تاریخی تورکان پر است، هیچگاه مقدور و میسر نیست.
« کابل شاهان» به عنوان مثال در نظر بگیرید که هویت اصلی آنان بر کلیه روشنفکران کشور، اگر استثنای معدودی را در نظر نگیریم، مجهول و نامعلوم گذاشته شده است. مقصر اصلی کیست؟ تاریخ نویسان. حقایق و واقعیت ها، آن طور که بوده در این کتاب ها انعکاس می یافت، هویت کابل شاهان بنابر مدارک متقن اصلاً و نسلاً تورک بودند در پردهٔ ابهام و استتار باقی نمی ماند.
عجب است که با افتخار تمام می نویسند که کابل شاهان دو نیم قرن یعنی دوصدو پنجاه سال در برابر اعراب سخت مقاومت کرده اند ولی جرئت نمی کنند که حداقل آنچه که خود شان در مورد آنها، می دانستند با دیگران شریک ساخته و مسئولیت حرفوی خودرا انجام دهند و این کار را نکرده اند زیرا نه اراده اش را داشتند و نه هم دستورش را!
با کمال نهایت تاسف، در سطور و صفحهٔ کتاب های به اصطلاح تاریخی که نام تورکان باید می آمد جای آن را الفاظ و اصطلاحات گنگ و مبهم و معماگونه پر کرده است. لطفاً با دقت بخوانید:
« تورکان نووارد و مرم محل»، « اما احفاد تیمور که دل باختهٔ تمدن و فرهنگ محلی بودند»،« مبارزات و قیام های مردم افغانستان»، شکست لشکر اعراب از « مردم»، « سپاه مردم کابل»، « طرز جنگ های مردم» در برابر اعراب و « قوای ملی» وغیره.
توسل به این قبیل مهملات و ترهات و بدآموزی ها که هنوز تاثیرات منفی و مخرب اش در اذهان و افکار ساده لوح و خوشبین باقی است؛ از انتهای یاس و ناامیدی و سوءنیت و شرارت می باشد. کتمان حقیقت بواسطهٔ کذب و دروغ، ممکن است برای کوتاه مدت موثر باشد و خیال برای همیشه پنهان نمودن آن یک خیال کاملاً خام و بیهود است.
نتایج حاصل از تحقیقات و مطالعات جامع مستشرقین منصف و هند شناسان مشهور و محققان و مورخان برجسته در تاریخ چین که دراین مقاله مورد استفاده قرار می گیرد بر سفسطه و مهمل بودن اصطلاحات اسرارآمیز و معماگونهٔ فوق شهادت می دهند. قبل ازاینکه به بررسی تک تک مدارک بپردازم توجه تان را به نوشته های از غبار در مورد کابل شاهان جلب می کنم.
۱- در سال ۶۹۱ عبدالله حاکم عرب از سیستان به عزم رزم کابلشاه به بست رسید، کابلشاه در یک زمین کوهستانی اورا محصور و مغلوب نمود-عبدالله سه صدهزار درهم فدیه داد و خودرا خلاص کرد.»
۲-«… یعقوب به این غرض در ۸۶۲ شاه کابلستان و صالح مطوعه را در قندهار در هم شکست، کابلشاه در میدان جنگ کشته شد…. »
۳- «در سال ۸۷۱ یعقوب پسر کابلشاه را در جنگ زابلستان اسیر گرفت، و کابلشاه را که شاید دومین نفر سلسله حکمران برهمن شاهی شیوایی مذهب بود-در کابل بشکست، دراین جنگ معابد ویران و بت ها اغتنام گردید، کابلشاه پایتخت را عوض کابل قدیم از کنار دریای لوگر، اول به گردیز و باز به کنار اتک منتقل ساخت.»
( متون مندرج شماره های فوق از صفحات ۷۲ و ۹۲ کتاب افغانستان در مسیر تاریخ تالیف میر غلام محمد غبار اقتباس شد.)
خوب ملاحظه کردید مورخ مذکور « کابل شاه » را به جنگ می فرستد و اسیر می سازد و به وسیله او عرب را شکست می دهد و توسط یعقوب می کشد؛ مگر غرورش اجازه نمی دهد که چند کلمه در مورد اصلیت آنان بنویسد. انکار و استتار حقایق تاریخی که حاصل آن گمراهی ذهنیت خواننده می باشد؛ مفهومی جز این ندارد. آنچه که حضورش در نوشته های غبار غایب و مورد انکار واقع شده در مشروحات زیر به طور فعال حضور دارد، لطفاً با دقت بخوانید.
محمد حسن اعتماد السلطنه مورخ و جغرافیه دان مشهور ایران می نویسد:
۱- سنه۷۹ هجری = سنه ۶۹۸ مسیحی
۱-آسیا – جنگ عبیدالله بن ابی بکره حاکم سجستان با رتبیل که تبعهٔ او جماعت اتراک بودند. ( مراجعه شود به تاریخ منتظم ناصری تالیف محمد حسن خان اعتماد السلطنه، جلد اول صفحه ۹۴).
همین دانشمند مطلبی در مورد « کوه هندوکش» دارد که بسیار جالب می باشد و به موضوع بحث ارتباط مستقیم دارد. توجه فرمایید:
« هندوکش در اصل هندو که بوده و « که» مخفف کوه است و آن فاصل است مابین هندوستان و ترکستان و قسمتی از افغانستان و از جبال عظیمهٔ آسیای مرکزی شمرده می شود » ( صفحه ۸۷ کتاب تطبیق لغات جغرافیهٔ قدیم و جدید ایران.)
دقت: بین هندوستان و تورکستان فقط هندوکوه قرار دارد. البته قبل از تاسیس کشوری به نام افغانستان.
۲-ابو عبدالله محمد بن ازهر می نویسد:
« پادشاه ترک ها از نواحی مرزی سگستان و سه امیر نشین دیگر که به وسیلهٔ یعقوب لیث کشته شدند، عنوان زمبیل ( زنبیل) داشتند.» ( مارکوارت ایران شهر…ص۱۵۹)
۳-ترکها در زابل یا « تسو-کو-ته» عنوان
« بنابر نوشتهٔ طبری ( ج ۲، س ۱۰۳۷، وقایع سال ۷۹ هجری) جنگجویان « رتبیل» جملگی از افراد ترک بودند و بر او پادشاه ترکها اطلاق می شده… این گفته با گزارش « تانگ – شو» نیز مطابقت دارد.» ( عنوان ترکها در زابل از صفحه ۱۵۹ « ایران شهر در جغرافیه بطلیموس» تالیف مارکوارت مستشرق ایران دوست جرمنی اقتباس شد با نوشته های غبار مقایسه شود.
باز هم دقت کنید:
مارکوارت مستشرق جرمنی در نوشتهٔ فوق خویش از « انطباق منابع چینایی و عربی» در باره جنگ و نزاع تورک و عرب حرف می زند. منابعی که برای همه، جز کسانیکه سرمایهٔ جز دروغ در چنتهٔ خویش ندارند؛ قابل قبول می باشد.
موجودیت و حضور موثر تورکان و دفاع شان بر ضد تهاجم اعراب در سال ۷۹ هجری براساس گواهی دو منبع معتبر ( منابع دیگر شامل قسمت بعدی می باشد)، ثابت و غیرقابل انکار می باشد. اما،
کهزاد می نویسد:
« چون چینی ها و عرب ها از ممیزات نژادی که درین وقت در جنوب هندوکش فایق بود اطلاع دقیق در دست نداشتند از سلاله های جنوب هندوکش به تعبیرات نسبتاً مبهم یاد کرده نموده اند که جنبه صحت آن آنی و محلی است و نوشته های ایشان به ظاهر امر حتی مورخین خود خراسان ( افغانستان) را به اشتباه افگنده است.» (نقل از صفحه ۵۴۸ جلد اول تاریخ افغانستان تالیف احمد علی کهزاد
حرف فوق حرف غبار نیز می باشد.(۱) به ذهن نویسنده متن فوق حتی این سوال خطور نکرده که مورخین خراسان ( افغانستان) بعداز یک هزار سه سال فاصله زمانی و بدون دسترسی مستقیم به منابع آن زمان مگر جز از طریق منابع مورد ایراد و اعتراض؛ بر اساس کدام معجزه، به این شعور و یقین رسیدند که اطلاعات چینی ها و عرب ها در مورد نژاد مسکون در جنوب هندوکش غیر دقیق بوده است؟
بر تردید کامل ادعای بی بنیاد فوق بر هیچ منبعی حتی منابع مندرج نوشتهٔ مارکوارت، لازم نیست مراجعه شود جز نوشته های خودش. نوشته های زیر کهزاد را با دقت بخوانید.
۱-« … چنانچه می بینیم که بین سال های ۷۵۱ و ۷۶۹ باز زایر دیگر چینی موسوم به « ووکونگ»Wou-Kong به گندهارا می آید و امیر محلی ترکی نژادی را ملاقات می کند که بلا شبهه تابع شاهان کاپیسا و کابل می باشد. ( کهزاد، تاریخ افغانستان ص ۵۴۳ نشر انترنت)
دقت: ملاقات زایر چینایی با امیر محلی تورکی نژاد چه معنی دارد؟ اثبات وجود تورکان.
۲-«… انتقال سلطنت از ترکی شاهی به برهمن شاهی های کابل اینقدر به تاخیر نه افتاده. موسیو فوشه به این نظریه است که این واقعه بزرگ پیش از جلوس یعقوب لیث صفاری طبعاً پیش از فتح کابل بدست او ( ۸۶۰ جلوس ۸۷۱ فتح کابل) صورت گرفته است. ( همان کتاب ص. ۵۵۱ نشر انترنت)
مورخ مذکور مدعی است که ابوریحان بیرونی در مورد تورکان اشتباه کرده و این موضوع در قسمت دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
نوت: تا اینجا خواندید هیچ شکی برایم باقی نماند که مثل خودم تاریخ تان را دوست دارید و از استماع اکاذیب و اباطیل عقل ناپذیر در مورد تاریخ قدیم این سرزمین ( افغانستان کنونی) از طریق وسایل اطلاعات جمعی، حالت تهوع پیدا می کنید پس سطور فوق را که مستند تهیه شده و هیچ ادعای بی بنیاد در آن وجود ندارد لطفاً به اشتراک بگذارید تا « حقیقت» جای مناسب خودرا پیدا کند.
پاورقی:
۱-« …ولی هنوز عرب ها در عرق و ملت شناسی بلد نبوده این هیاطله ها را گاهی نژاداً عجم و گاهی تورک می شناسند، بلاذری، طبری و ابن اثیر وغیره نه تنها از هیاطله به تعریف تورک در طبسین و قهستان سخن می گویند بلکه طوایف تورک را همرکاب رتبیل ها در محاربات کابل قندهار و سیستان هم می دانند، بعضی مورخین دیگر از قبیل خوارزمی صاحب مفتاح العلوم و صاحب تاریخ سیستان وغیره به تقلید اینها مدافعین رخج یعنی قندهار را تورک شناخته و حتی یک نقر شان سید احمد نام مولف کتاب فتوحات اسلامیه در محاربه سند بین اهالی قیقان ( تقریباً قلات حالیه بلوچستان) و عرب از دفاع مردم به همراهی تورکان ذکر مینماید، به همین جهت است که مثلاً نیزک حکمدار بومی بادغیس تورک، قارن هراتی با لشکرش در هرات تورک، رتبیل با اردویش در کابل همه تورک گردیده اند. در حالیکه ما میدانیم حین هجوم عرب در افغانستان شمال مغربی و غربی و مرکزی و جنوب شرقی ابداً نفوذ و پای نژاد تورکی نرسیده است و این طایفه از تخارستان آن روز به جانب جنوب و شرقی و غرب گامی این سو نگذاشته اند.» ( مراجعه شود به کتاب تاریخ افغانستان. جلد سوم نشر انترنت)