اشرفغنی با ‘فصل ناتمام امانالله’ به دنبال چیست؟
به مناسبت صدمین سالگرد استقلال افغانستان بیبیسی فارسی دو نوشته در مورد بحث محوری صد ساله اخیر این کشور “فصل ناتمام امانالله” منتشر کرده است. مقاله “اشرف غنی ‘فصل ناتمام امان الله’ را چگونه تکمیل میکند؟” دیدگاههای آقای غنی را در باره “فصل ناتمام امانالله” شرح داده است.
مطلب دیگر “اشرفغنی با فصل ناتمام امانالله به دنبال چیست؟” از لطیف پدرام، رهبر حزب کنگره ملی افغانستان و از مخالفان سیاسی آقای غنی در نقد امانالله و سیاستهای اشرف غنی است.

اشرف غنی در همایشهای انتخاباتی و برنامه انتخاباتیاش بر “فصل ناتمام امان الله خان” انگشت گذاشته و به تلویح و به تصریح بار بار اذعان میکند که میخواهد ماموریتی را که امان الله خان (۱۸۹۲-۱۹۶۰) نتوانست به فرجام برساند، تحقق بخشد و نقطه پایان بگذارد.
اشرف غنی در مجموعه اسناد انتخاباتیاش، ابتدا در تیم “تحول و تداوم” در سال ۲۰۱۴ و حالا با تیمی که به نام “دولتساز” ساخته، کماکان بر این فصل ناتمام تاکید کرده است.
منظور او از فصل نا تمام امانی چیست، چه هدفی را دنبال میکند و چه خواستی را میخواهد عملی کند؟
عدهای چنین پنداشتهاند که آقای غنی میخواهد اهداف و آرمانهای شاه امانالله را که گویا معطوف به ایجاد یک دولت مدرن بوده اما تحقق نیافت، دوباره به صحنه اجرا و عمل بگذارد.
اصل مساله یا موضوع اما پیچیدهتر است. شاه امان الله در استرداد استقلال که تا هم اکنون مصداق عینی نداشته است، جایگاه مهمی ندارد.
اندک افتخاراتی که به نام این شاه رقم زده شده است، مربوط به پایان کار پدرش حبیب الله (۱۸۷۲-۱۹۱۹) است.
در آن زمان بریتانیای کبیر اندک اندک در حال جمع کردن “گلیم” امپراطوری خود از منطقه بود. اگر حبیبالله که ادعا میشود پسرش امانالله در قتل او دست داشته، زنده میبود، شاید این ” توهم آزادی” که به نام امانالله مهر خورده است، به پای پدرش ختم میشد.

بریتانیای کبیر هنگام برچیدن کمپانی هند شرقی نیاز داشت یک شخصیت افغان- پشتون را برای مردم ایجاد کند. امانالله دموکرات نبود، فردی مستبد و قومگرا بود که میخواست شهرت و نام و نشانی برای خود کمایی کند و مهمتر از همه از قدرت و سلطنت حداعظمی استفاده کند و لذت ببرد.
وقتی عبدالرحمن معروف به “کبریت” برایش گفت: “میخواهی شاه باشی یا نخست وزیر؟ پاسخ داد که هم شاه هم نخست وزیر.” اینجا بود که رابطهاش با همراهانش و بقیه مشروطهخواهان بههم خورد و گرفتار تنش و بحران شد.
برخلاف تصور رایج، امان الله خان، مرد دلیری نبود. هنگامیکه از افغانستان میگریخت، با وجود پافشاری بعضی از دوستانش که بماند و مقاومت کند، اما او ترک کشور را ترجیح داد. ولی همزمان گفته میشود مقادیر زیادی از جواهرات سلطنتی را از خزانه شاهی باخود به رم برد.
وی پس از شکست از آتاتورک درخواست کمک کرد تا برای برگشت او به سلطنت یاری کند. اما دیگر دیر شده بود، آتاتورک پاسخ منفی داد. اسنادی وجود دارد که او از موسولینی، استالین و نازیها نیز تقاضای کمک برای بازگشت به قدرت کرد.
اشرف غنی چه پروژه را میخواهد به اتمام برساند؟
اشرف غنی دراین دوره از انتخابات گامی فراتر گذاشت و تیم خود را تیم “دولتساز” خواند. این تیم مدعی است که گویا میخواهد کارهایی را که امان الله خان ناتمام گذاشت، به سر برساند. این “فصل ناتمام” در واقع برنامه عبدالرحمن خان (۱۸۴۴-۱۹۰۱) و محمود طرزی (۱۸۶۵-۱۹۳۳) را نیز مدنظر دارد.
آقای غنی چندین بار امانالله را “قهرمان ملی” نامید و در چند حرکت سمبولیک مثل بازسازی قصر دارالامان، آرامگاه امانالله خان در جلال آباد، چاپ و پخش بیسابقه تصاویر امانالله خان و گذاشتن تئاتر خیابانی به نام ملکه ثریا وغیره… کوشید تا او را در جایگاه قهرمان ملی بنشاند.
درحالیکه عملکرد شاه امانالله، که خود اشرف غنی هم اذعان کرده، نشان میدهد که او از نظر سیاسی آدم بیتدبیر، بیبرنامه، سطحی و احساساتی بود.

ولی واقعا منظور غنی از رسیدگی به فصل نا تمامامان الله خان چیست؟
اشرف غنی سه هدف را دنبال میکند:
۱ – تحقق آنچه در زمان عبدالرحمن خان ناتمام ماند یعنی ایجاد یک دولت کاملا متمرکز “افغانی- پشتونی”. آن استبداد ناتمام اکنون میباید در شکل رژیم ریاستی قوممحور، به زبان دیگر افغانمحور باز تولید گردد و نهادینه شود.
۲ – ایجاد دولت افغانی با فرهنگ قبیلهای افغانی؛ چنانکه واژه “افغان” دال مرکزی این دولت و این فرهنگ باشد. بقیه دالهای شناور و گفتمانها تحت تاثیر و در اطراف این دال مرکزی تحقق پیدا کنند. این همان آرزوی تحقق نایافته محمود طرزی است که بخشی از فصل ناتمام امانی را در بر میگیرد.
این آرزوی قوممحورانه با کودتای ثور/اردیبهشت ۱۳۵۷حزب دموکراتیک خلق و بهویژه در دوران زعامت ببرک کارمل و نیز ایجاد دولت برهانالدین ربانی گرفتار انقطاع و کاستی شد؛ به زبان سادهتر روند پشتونیزه کردن افغانستان در چهارچوب اندیشههای قومگرایانه-پشتونمحور محمود طرزی به شدت آسیب دید و آن دولت افغانتباری که باید ساخته میشد، شکست خورد.
غنی میخواهد این فصل ناتمام را تمام کند. سرود ملی افغانی، زبان افغانی، پول افغانی، قدرت افغانی، پرچم افغانی، بانک افغانی، فرودگاه افغانی، نامها افغانی و غیره … باید به ارزشهای قابل قبول همه اقوام غیرافغان تبدیل شود. تحمیل تذکره افغانی برخلاف رای مجلس نمایندگان به منظور نفی و زدودن بقیه هویتهای غیرافغان از گامهای مهم غنی در راستای “افغانیزه” کردن یا تحقق همان فصل ناتمام امان الله بود.
۳ – تطبیق “نظامنامه ناقلین به سمت قطغن*“ (۱۳۰۶)
این نظامنامه که به “نظامنامه ناقلین” معروف است، زمینه آن را مساعد کرد تا دهها هزار هکتار زمین و ملکیتهای مردمان بومی و غیرپشتون در شمال و شمالشرق افغانستان در اختیار ناقلین افغان** قرار داده شود. مردمان بومی به حاشیه شهرها و دهکدهها رانده شدند و زمینهای زراعتی و حاصلخیز به ملکیت افغانها درآمدند.
هدف امانالله خان در دوران حاکمتیش تحقق نیافت، بههم زدن جمعیت اقوام غیرافغان یا به عبارتی غیرپشتون در سراسر افغانستان بود. تلاش او در شمال و شمالشرق شامل تغییر نام بود. صدها نام بومی در دورههای بعدی تغییر داده شد و در عوض آن نام دیگر یا به عبارتی پشتو گذارده شد: مثل شیرخان بندر به جای قزل قلعه در کندز، شیندند به جای سبزوار یا تورغندی به جای قرهتپه و غیره. این اقدام در عین حال به زعم بسیاری نوعی پاکسازی فرهنگی هم بود.

این اقدامات ادامه سیاستهای بود که امانالله خان آن را آغاز کرد.
هدف امانالله خان این بود که کمربندی از اقوام پشتون به اطراف اقوام دیگر در مرزها بکشد تا با همتبارانشان در کشورهای همسایه نتوانند رابطه برقرار کنند. این استراتژی به صورت بسیار روشن و بدون ابهام در کتاب “سقاوی دوم” توضیح داده شده است.
غنی و تیم دولتساز او چه میخواهند؟
منظور آقای غنی از فصل ناتمام تطبیق سه تا برنامه عبدالرحمن خانی، محمود طرزی و اکمال سلطه “پشتونها” در مناطق غیر پشتوننشین است؛ به عبارتی آقای غنی میخواهد حول کلمه “افغان” یک دولت کاملا قومی “افغانی-پشتونی” ایجاد کند.
غنی میخواهد دولت- ملتی که از آن تصویر دارد با مدغم شدن هویتها، قدرت و تفاوتهای اقوام دیگر در کادر زعامت پشتون ایجاد شود؛ یعنی با پشتونیزه کردن ارزشهای اقوام دیگر دولت پشتونتبار خود را در منطقه بسازد. منظور غنی از دولت- ملت چنین یک دولتی است.
باید بقیه اقوام افغانستان هویت افغانی-پشتونی را به عنوان هویت ملی خود بپذیرند و با هویتهای خود وداع کنند که این اقدام غنی و تصور او از دولت – ملت آشکارا نقض حقوق بشر و حقوق سیاسی، فرهنگی و تاریخی بقیه اقوام در افغانستان است.
توضیح:
* قطغن از ولایتهای پیشین و بزرگ افغانستان بود، شامل ولایتهای فعلی بغلان، قندوز و تخار میشد و مرکز آن شهر بغلان بود که در سال ۱۹۶۳به ولایتهای کوچکتر تقسیم شد.
**براساس قانون اساسی افغانستان تمام شهروندان این کشور“افغان” خوانده میشوند، با این وجود دراین نوشته آقای پدرام افغان معادل با پشتون که یکی از اقوام افغانستان است، استفاده شده و او به نام افغان و افغانستان اعتراض دارد.