وقتی شما به ارزشهای خود متعهد نیستید، چگونه به یکبارگی شمشیر بُران را بر گردن همسفران راه خود میکوبید. مالیزیاییها به چنین افرادی «روسپیهای سیاسی» میگویند | ||||
تاریخ انتشار: ۱۰:۰۱ ۱۳۹۸/۴/۲۹ | کد خبر: 159478 | منبع: | پرینت ![]() |
برخی از سیاستپیشگان با گرمشدن روند مذاکرات میان امریکا و طالبان در تلاش برونشدن از «لیست سیاه طالبان» هستند.
به یاد دارید اینها کسانی بودند که از برونرفتن نامهای طالبان از لیستسیاه شورای امنیت «احتجاج» میکردند. حالا، این افراد با گزینش موضعگیریهای برعکس در تلاش هستند تا به عزیزِ دل گروهی تبدیل شوند که طلایهداران بالاترین نرخ جنایت در برابر ارزشهای انسانی هستند.
این گروه بر خلاف ارزشهای دولت معاصر و جمهوریت، برای اغتشاشگری و ایدیالوژی محوری اسلام سیاسی بر دولت، غوغا بلند کردهاند. آنها استدلال میآورند که سیاست دوست و دشمن همیشگی نمیشناسد، از اینرو خود را حامیان طالبان مسلمان تلقی میکنند. این روش مرا به یاد نوشتهای از برنت کاترین (Bernedt Catherine) مردمنگار معروف استرالیایی میاندازد که میگفت: «خارجیهاییکه در جامعهی استرالیا تلاش میکنند همهی گذشتهی خود را نادیده گرفته و یکباره استرالیایی خالص شوند، مورد تمسخر جامعه قرار میگیرند. زیرا کسانیکه فرهنگ و ارزشهای بومی خود را زیر پا میکند، چگونه میتوانند به فرهنگ دومی وفادار بمانند.» کاترین مطالعات زیادی روی مردمان بومی استرالیا انجام دادهاست و پی برده است که نبود ثبات، تعهد و پابندی به ارزشها سبب شکست فرهنگی و اجتماعی میشود. کاترین این گروهرا بداخلاقهای اجتماعی میخواند. در سیاست نیز همیناست.
وقتی شما به ارزشهای خود متعهد نیستید، چگونه به یکبارگی شمشیر بُران را بر گردن همسفران راه خود میکوبید. مالیزیاییها به چنین افرادی «روسپیهای سیاسی» میگویند.
با تاسف نگاه ما به سیاست سطحی و انتزاعی است. این مشکل از نبود تحلیل علمی نسبت به سیاست ریشه میگیرد. در این میان جایگاه فلسفه سیاسی بهکلی خالی به نظر میرسد. این کمبود سبب شدهاست تا جوهر سیاست در افغانستان ناشناخته باقی بماند. وظیفه فلسفهی سیاسی ایناست که سیاست را معنا بدهد. پهلوهای قدرت، اقتدار و مشروعیت را به جامعهی مدنی، اقتصادی و سیاسی بشناساند. تضادهاییکه سبب گُسست سیاسی میشود، را به بررسی گیرد. شاخصها و معیارهای بازیگران سیاسی را به گفتوشنود فعال مبدل سازد و رابطهی اقتصاد، تخصص، رهبری و مدیریت را به نقد و تحلیل گیرد.
این کمبود سبب شدهاست که ما بهجای سیاستمدار به معاملهگر سیاسی تبدیل شویم.
تصور کنید فردی با مجرد تقرر در یکی از سمّتهای حکومتی مثلا مشاور و یا سخنگو، از یک منتقد جدی، «یکباره» به یک دروغگوی محض تبدیل میشود. و یا گروهی برای تملق و آبپاشی طالبان یکباره مسلمانتر از «امیر المومنین» ملا محمد عمر آخوند میشود.
وقتی بحران معرفتشناسی سیاست دامنگیر قدرت و سیاسیون میشود، ارزشها و اخلاق سیاسی دچار آسیب عمیق میگردد. اخلاق در سیاست به معنای تعهد به ارزشها میباشد. حالا این عالیجنابان که در دو دهه زیرنام حقوق بشر و دموکراسی منابع قدرت را مکیدند، چگونه شد که برای برونرفت از لیست سیاه طالبان لابیگری را پیشه کردهاند؟
داکتر ملک ستیز