۱۳۹۸ تیر ۲۶, چهارشنبه
دکترغنی؛ دنده عقب به عصر ارتجاع سنتی از آدرس عصر مدرن
اشاره: این متن موجز برای آنانی که درکارگاه لفاظی یک ساعته غنی، اتومات به مفتی تاریخ ملی تبدیل می شوند؛ به خودی خود بسنده است.
نه وضعیت ما در دورهی امانالله خان است و نه وضعیت جهان در آن دوره است. آن دوره، دوره تشکیل ملت-دولتها و شکلگیری مناسبات ملی بود.متاسفانه، امانالله خان نتوانست آن دوره را مدیریت کند و افغانستان را از معضل تاریخی عبور بدهد. درحالیکه آتاترک در ترکیه و تعدادی از سیاستمداران کشورهای منطقه در آن دوره در کشورهای خود موفقانه عمل کردند.
این دوره، دورهی مناسبات فراملی و تشکیل دولت-ملتها است. در نظریهی فرهنگی و جامعهشناختی مدرن، هرگونه عقبگرد از وضعیت کنونی به گذشته یا هر گونه آغاز از گذشته، گونهای از ارتجاع و افراطیت است. برای اینکه مناسبات کنونی با گذشته کاملا فرق دارد، نمیشود راهحلهای معضل مناسبات جامعهی کنونی را از مناسبات گذشته بیرون کرد و از گذشته آغاز کرد. گذشته، گذشته است.
اشرف غنی گاهی از فصل ناتمام امانالله خان سخن میگوید و گاهی از فصل ناتمام جمهوریت داود خان سخن میگوید. در کتاب افغانستان در قرن بیست نوشتهی ظاهر طنین معمولا به مصاحبههای اشرف غنی استناد میشود. بر اساس این کتاب، فصل ناتمام اشرف غنی با پایان حاکمیت عبدالرحمان خان شروع میشود. به اساس مصاحبههای غنی در این کتاب؛ اشرف غنی افغانستان نوین و تاسیس حاکمیت افغانستان را به سلطنت عبدالرحمان خان ربط میدهد (فکر میکنم این نظر دقیق است، زیرا مرزهای جغرافیای کنونیِ کشوری بنام افغانستان از جمله مرز دیورند در سلطنت عبدالرحمان خان مشخص و نهایی شد). بنابراین بعد از سلطنت عبدالرحمان خان را گسست تاریخی حاکمیت در افغانستان میداند. اساسا منظور فصل ناتمام غنی، فصل ناتمامی است که پس از عبدالرحمان خان نتوانست تداوم یابد.
به هرصورت، با وصفی مهندسیهای قدرت، خشونت و زورباوری، جامعهی کنونی افغانستان و مناسبات اجتماعی افغانستان دیگر قابل برگشت به دورهی عبدالرحمان خان، امانالله خان و حتا به دورهی سردار محمد داود خان نیست. جامعهی افغانستان در روزگار کنونی و در مناسبات کنونی خود قرار دارد؛ اگرچه این مناسبات، برای مردم افغانستان مطلوب نیست اما با مطرحکردن فصل ناتمام دروهی امانی و… معضلهای مناسبات اجتماعی کنونی را نمیتوان حل کرد. باید به معضلهای مناسبات اجتماعی و سیاسی کنونی دید سیاسی و جامعهشناختی جدید داشت و از هرگونه نوستالژیاسازی و کیش شخصیتسازی برای طراحی حل معضل مناسبات سیاسی و اجتماعی افغانستان دوری کرد.
کیش شخصیتداشتن معمولا با توهم و تداعی روانی صورت میگیرد؛ یعنی فرد از نظر روانی خود را با فردی دیگر جابجا میکند. اشرف غنی نیز دچار کیش شخصیت است. فکر میکنم اساسا از نظر روانی خود را در شخصیت عبدالرحمان خان تداعی میکند اما ظاهرا طوری نشان میدهد که شخصیت امانالله خان و داود خان در او حلول کردهاست. چنین تداعیهای روانی برای ساختن کیش شخصیت، جنبهی نوستالژیک و ارتجاعی دارد که درک معضل و مناسبات واقعی جامعه را از فرد میگیرد و فرد را دچار تداعیهای روانیِ آرمانگرایانه میکند.
این جابجاییهای کیش شخصیت و تداعیهای روانی- شخصیتی در اشرف غنی و آرمانگرایی برای فصل ناتمام باعث شده که اشرف غنی نسبت به تاجیکها، هزارهها و اوزبیکها بیاعتماد شود، نتواند در سطح ملی تیمسازی کند؛ یعنی یک تیم مورد اعتماد از بین افراد تاجیک، هزاره، اوزبیک و پشتون برای خود بسازد. بنابه بیاعتمادی از دیگران که بیشتر به فویبا و هراسهای روانی- قومی شخصت اشرف غنی برمیگردد؛ بنابراین غنی در چنگ یک تیم و حلقهی خاص و محدود قومی افتادهاست.
این تیمسازی محدود قومی که تصمیمگیرنده در ارگ است؛ در سطح ملی باعث شده که مردم نسبت به غنی بیاعتماد شوند. زیرا تصور میکنند که غنی به افراد اقوام دیگر نمیتواند در تیمسازی سیاسی و حکومتداری اعتماد کند. واقعا این بیاعتمادی غنی در سطح ملی، از نظر اخلاقی، جایگاه غنی را بهعنوان رییس دولت وحدت ملی یا رییسجمهور بیاعتبار کردهاست.
یک رییسجمهور باید از نظر برخورد و تیمسازی، ملی عمل کند تا جایگاهِ اخلاقی در سطح ملی پیدا کند و بنابه این جایگاه مورد اعتماد ملی واقع شود. با تاسف اشرف غنی از نظر تصور و ذهنیت اجتماعی در سطح ملی جایگاه و اعتبار اخلاقی خود را بهعنوان شخص اول کشور از دست دادهاست. این از دستدادن جایگاه اخلاقی، موجب میشود هر کاری را که غنی انجام بدهد مورد توجهی همگان در سطح ملی واقع نشود و کارهای غنی از نظر ملی مورد شک و تردید واقع شود. پس از لغو قرارداد گذر خط برق از بامیان توسط اشرف غنی، این شک و تردید در باور مردم به واقعیت تبدیل شدهاست.
بهتر است، غنی در تیمسازی و حلقهسازی تصمیمگیرنده در ارگ به افراد اقوام دیگر کشور نیز توجه کند و یک تیم تصمیمگیرندهی ملی را در ارگ بسازد که جایگاهِ اخلاقیاش از نظر اعتماد ملی بالا برود. مهمتر اینکه دست از تاریخ 2500 ساله، فصل ناتمام و… بردارد؛ به درک معضلها و واقعیتهای اجتماعی و سیاسی افغانستان در زمان و شرایط کنونی توجه کند. با رفع معضلهای اجتماعی و سیاسی فعلی، افغانستان و نظام سیاسی افغانستان را بسازد.