دوستم و طالبان؛ دو الگوی متفاوت از صلح مسلحانه
عبدالرشید دوستم؛ معاون اول ریاست جمهوری از طالبان خواستهاست که صلح کنند و هشدار دادهاست که در غیر آن، خودش وارد جنگ شده و آنان را نابود خواهد کرد.
آقای دوستم، گفتهاست که براساس اطلاعات او، طالبان گروه تازهنفس خود را وارد افغانستان کرده و قرار است بخشی از آن را به شمال کشور اعزام کنند.
او به طالبان هشدار داده که «تجربه تلخ گذشته را به یاد داشتهباشند» و دوباره آنرا تکرار نکنند. او افزودهاست: «اگر وضعیت به همین صورت ادامه یابد در مشوره با بزرگان و علمای کشور وارد میدان نبرد گردیده و در برابر طالبان خواهم ایستاد و مسؤولیت بعدی آن بهدوش آنها (طالبان) خواهد بود.»
معاون اول ریاست جمهوری بیان داشتهآست که در نشستهایی که با دولتمردان داخلی و خارجی داشتهاست، آنان خواهان آمادهشدن ۲۰ هزار سرباز برای جنگ در مقابل طالبان شدهاند و او نیز از آمادهبودن این سربازان برای مقابله با طالبان در شمال اعلام آمادگی کردهاست.
این نخستین بار نیست که آقای دوستم از آمادگی اش برای جنگ با طالبان سخن می گوید. او پیش از این نیز طرح های امنیتی اش را در دوران سلطه کرزی و اشرف غنی به آنها ارائه کرده بود تا به او اجازه دهند که طالبان را از افغانستان ریشه کن کند؛ طرح هایی که هیچگاه روی میز قرار نگرفت و بنا به هر دلیلی، مورد استقبال ارگ نشینان دیروز و امروز واقع نشد.
با اینهمه، آقای دوستم با رسیدن به قدرت به عنوان معاون اول اشرف غنی، خود رأسا به شمال رفت تا با گشودن یک جبهه نظامی علیه طالبان، پروژه انتقال سیستماتیک ناامنی از جنوب به شمال را متوقف کند و شمال را به گورستان تروریزم بین المللی بدل کند؛ اما در نهایت، این ارگ و شورای امنیت ملی بود که مانع از پیشرفت کار او شد و اجازه نداد که ضد طالبانی ترین رهبر نظامی افغانستان، مانع از تبدیل شمال به پناهگاه امن تروریست ها شود.
اکنون که تلاش برای رسیدن به صلح با طالبان بالا گرفته است، آقای دوستم همچنان به شنا کردن برخلاف جریان آب ادامه می دهد و آن گروه را به نابودی از طریق سرکوب سخت افزاری تهدید می کند؛ با این تفاوت که این بار او هشدار می دهد که نه از دولت اجازه می گیرد و نه منتظر چراغ سبز قدرت های خارجی می ماند؛ بلکه با مشورت با بزرگان و علما، وارد عمل خواهد شد.
از شعار تا عمل، فاصله زیادی وجود دارد و روشن نیست که این هشدار تازه جنرال دوستم، آیا با تمهیدات و تدابیر عملی برای آغاز یک جنگ فراگیر و بی امان علیه تروریزم طالبانی نیز همراه است یا خیر؛ اما آنچه قابل انکار نیست، این است که هم جنرال دوستم و هم گروه طالبان، به عنوان دو دشمن قدیمی که همواره سایه همدیگر را با تیر زده اند، معتقد به الگوی صلح مسلحانه هستند.
طالبان در حالی که فعالانه در نشست های دو یا چندجانبه صلح شرکت می کنند و از تعهد خود به رسیدن به یک توافق جامع برای پایان جنگ سخن می گویند، همزمان هم از طریق دامن زدن به کشتار و خشونت و ترور و آدمکشی و بمب گذاری و انتحار و حملات منظم و سازمان یافته و هم از راه صدور اعلامیه های مناسبتی و موضع گیری های سیاسی و تبلیغاتی، تلاش می کنند «جهاد» را بخشی توقف ناپذیر از مأموریت خود نشان دهند و بر ادامه جنگ تأکید کنند.
آنها در حالی که خود را مشتاق گفتگوهای صلح نشان می دهند، در رفتاری تناقض آمیز، از پذیرش یکی از پیامدهای بدیهی و ابتدایی صلح یعنی استقرار آتش بس، خودداری می کنند.