پژوهش از: اکادمیسین شرعی جوزجانی
ترجمه های تورکی
«شـاهـنـامـه»
مقدمه
من نخستین بار فردوسی را با خواندن ترجمۀ تورکی (اؤزبیکی) شاهنامۀ او شناختم. دران وقت 13 سال داشتم و مصروف تحصیل در مکتب ابتدائی بودم.
بعداز آنکه به کمک مادرم بزبان مادری سواد آموختم، نخست به خواندن چند کتاب کوچک قصه، سپس ترجمۀ تورکی “شاهنامه” و بعدازان کتابهای افسانوی ابومسلم صاحبقران و پهلوان احمد زمچی سومین کتاب قطور (در حدود بیش از 500 صفحه) به زبان اوزبیکی توفیق یافتم.
اکثر این کتابها به حاجی خان ایشان یکی از کتاب دوستان سرپل تعلق داشت. خانۀ او شباهت به کتاب خانۀ کوچکی داشت که میشد انواع کتب تورکی (اؤزبیکی) از قبیل قهرمان قاتل، گل وصنوبر، زین العرب، گوراوغلی، اسکندرنامه، دیوان مشرب، هویدا، انواع بیاضها، مبدأ نور، تحفة العابدین، دیوان محیی کابلی و نیز کتب کونه گون دری را از آنجا بدست آورد.
او خود ملا بود و اکثر خانواده اش نیز باسواد بودند و میتوانستند آن کتابهارا بخوانند.
حاجی خان ایشان مرجع علاقمندان کتاب بود و بخصوص در فصل زمستان که مردم از امور تولیدی فراغت می یافتند و برای گذراندن شبهای دراز در مهمانخانه ها و حجره هاگرد می آمدند، افسانه های دل انگیز این کتابها را می شنیدند.
هر کتاب خوان میدانست که شاهنامۀ ترکی فقط یک نسخه در شهر ما وجود دارد و آنهم متعلق به این شخص است. او کتابهای گران بهای خود را از هیچکس دریغ نمیکرد، کتاب را فقط بادست خود میداد و میگفت: کوشش کنید خراب نشود.
من شاهنامۀ ترکی را با شور و ولع فراوان خواندم. درست به خاطرندارم چند بار خوانده ام، اما همیشه آنرا میخواندم. بعضاٌ آنقدر مصروف میشدم که غذایم سرد میشد و مورد اعتراض قرار میگرفتم. با آنکه ازان زمان تاکنون بیش از 70 سال میگذرد، هنوز هم بخاطرم دارم که این کتاب را خاموشی یا( خموشی) به نثر تورکی(اؤزبیکی) ترجمه کرده بود.
شاهنامه در کاغذ نخودی رنگ نسبتاٌ ضخیم با قطع کلان، با آرایش و تصاویر چاپ شده بود. در لابلای صحنه های حساس و هیجان انگیز بعداز چند سطر و یا چند پاراگراف بیت و ابیاتی بزبان اوزبیکی از زبان قهرمانان داستان و یا طور استشهاد آورده میشد که خیلی جالب و دل انگیزبود و خواننده را با قهرمانان داستانها نزدیک می ساخت. از آن جمله یک بیت به خاطرم مانده که چنین است:
آتانگ شاه نینگ عمری بولغای اوزون
سنینگ دولتینگ بولسون اندین فزون
شاهنامۀ مصورآنقدر مرا به خود مشغول ساخته بود که رسمهای صحنه های جالب آنرا روی کاغذ نقل میکردم وبه دیوارهای صنف می آویختم. معلم ما سید مهدی خان که خود رسام خوبی بود، مرا تشویق میکرد.
اصول کاپی کردن من چنین بود که روی کاغذ سفید را چرب کرده در بین دو ورق مستعمل میگذاشتم تا روغنش جذب شود. سپس آن کاغذ را که شفاف شده بود روی تصویر میگذاشتم، تصویر باتمام جزئیاتش روی کاغذ دیده میشد. آنگاه لوحه را با قلم پنسل کاپی میکردم و بعضی قسمتهایش را رنگه میساختم.
این شمه ای از خاطرات من در دوران تحصیلات ابتدایی بود.
ترجمه های تورکی«شاهنامه»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قسمت دوم
چندین سال قبل در آستانۀ یک همایش بین المللی که به مناسبت تجلیل از هزارمین سال در گذشت فردوسی در هوتل انتر کانتی ننتال کابل برگزارمیشد، یکی از دوستان فرزانه ازمن خواست تا مطالبی در بارۀ ترجمۀ شاهنامه به زبان تورکی بنویسم. من با استفاده از منابع محدودی که در رابطه به ترجمه های تورکی شاهنامۀ فردوسی در دسترس داشتم، پیرامون ترجمۀ خموشی وترجمه های دیگر این اثر به بررسی آغاز کردم و این مقاله راکه خلاصۀ ان در همایش بین المللی مذکور قرائت شده به رشتۀ تحریر درآوردم و اینک شکل تکمیل شدۀ آنرا به خوانندگان محترم تقدیم میدارم:
شاعر حماسه سرای مشهور ابوالقاسم فردوسی پیشاهنگ گروه شاعران شعوبی تورک ستیز و عرب ستیز بود واز هیچگونه تحقیر و اهانت نسبت به تورکان خودداری نمیکرد. طور نمونه باین ابیات او توجه کنید:
سخن بس کن از هرمز ترک زاد
که اندر زمانه مباد این نژاد
که آن ترک بد ریشه و ریمن است
که هم بد نژاد است و هم بد تن است
بُود ترک،”بد طینت” و ” د یو زاد”
که نام پدرشان ندارند یاد
اما تورکان که سعۀ صدر و همدگر پذیری از خصایل ذاتی شان است و سخت گرویدۀ آثار حماسی میباشند، به شاهنامه به حیث یک شاهکارهنری حماسی می دیدند. ترسیم صحنه های جنگ به اسلوبی که در این اثر آمده با روح سلحشور آنها سازگار است و همانند حماسه های ملی خود «گور اوغلی» و «الپامیش» گرویدۀداستانهای افسانه ای شهنامه شدند.
شاهنامۀ فردوسی از همان آغاز پیدایش مورد توجه و علاقۀ تورکان بوده است. یکی از مظاهر علاقمندی تورکان از جمله اؤزبیکها به حماسۀ شاهنامه، ترجمه های مکرر این اثر حماسی به زبانهای تورکی و نشر و طبع متعدد آن میباشد.
از حماسۀ شاهنامه به السنه تورکی ازجمله ترکی عثمانی، تاتاری، اؤزبیکی، آذربایجانی، قازاقی و غیره ترجمه های متعددی وجود دارد. ازشعرای ترک شوهد دین چهار هزار بیت آنرا به ترکی ترجمه کرده و مهدین درسال 1020 آنرا به نثر برگردان نموده است.
شاعر تاتار علی افندی درسال 916هجری شاهنامه را به نثر ترجمه کرده و این ترجمه مورد قبول وستایش مردم تاتار قرار گرفته است.
در آذربایجان پروفیسورمیرزا کاظم نخستین کسی است که شاهنامه را درسال 1848 به نثر ترجمه کرد. شعرای آذربایجان بعداز سال 1905 به ترجمه منظوم قسمت های جداگانه شاهنامه پرداخته اند.
ترجمه به زبان تورکی اوزبیکی:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ترجمۀ شاهنامه بزبان تورکی اؤزبیکی سابقه ای طولانی دارد. داستان مشهور «سیاوش» که میتوان آنرا کهن ترین ترجمه شاهنامه به زبان اؤزبیکی بحساب آورد – متعلق به قرن 16 بود. اما طور کامل بما نرسیده است. یک نسخه خطی این ترجمه درکتابخانۀ بنام پتروگراد محفوظ است. م. ی شچدرین
دومین ترجمه منثور شاهنامه توسط شاه هجران در نیمۀ اول قرن 18 (1750) صورت گرفت، اما متأسفانه قبل ازآنکه به پیمانۀ وسیع انتشار یابد، درجریان جنگهای محلی ازمیان رفت.
سومین ترجمه شاهنامه به نثرکه از دستبردحوادث درامان مانده و مورد استقبال وسیع خوانندگان قرارکرفته- منسوب به قلم خاموشی (خموشی) است.
در اواخر قرن 18م درحدود سالهای 80 نورمحمد بخاری نیز شاهنامه فردوسی را به دستور محمدامین ایناق- خان خیوه بزبان اؤزبیکی ترجمه کرده که نسخۀ آن درانستیوت شرق شناسی اکادمی علوم اؤزبیکستان موجود است. این ترجمه باوجود انکه دوبار استنساخ شده نتوانسته به پیمانۀ وسیع اقبال نشر بیابد.
شاعری بنام میری هم داستان رستم و سهراب را به شعر اؤزبیکی ترجمه کرده ولی تاکنون متن این ترجمه بدست نیامده است.
شخصی به نام ملا نادر محمدی نیز شاهنامه را در سال 1892 به نثر اوزبیکی برگردان نموده است.
چون در میان ترجمه های شاهنامه فردوسی بزبان اؤزبیکی ترجمه منسوب به خاموشی نسبت به همه کاملتر بوده و از دوصدسال بدینسو مورد استفاده قراردارد، میخواهم درین مقاله بااستفاده از منابع دست داشه و محتویات خود اثر تا آنجاکه میسر است به معرفی آن بپردازم.
ترجمۀ خاموشی:
ـــــــــــــــــــــــــــ
خاموشی یا خموشی شاعر مترجمی است که درنیمۀ دوم قرن 18 میلادی میزیست. پیرامون زندگی و سایر آثار او معلومات دقیق و کافی دردست نیست. نظر به معلواتیکه مؤرخ محمد صادق یارکندی میدهد، خاموشی دردوران حکومت خواجه جهان خوجم ( سالهای 50- 60 قرن 18) و محمد پارتال ( سالهای 70- 80) حیات بسر میبرده است. ازشاعر فقط ترجمه تورکی (اؤزبیکی) شاهنامه و ساقینامه ای که بدان افزوده و نیز برخی قطعاتش که درمتن داستان ایزاد نموده بما رسیده و تمام اینها گواه برآنست که اوشاعر پُر استعداد و ادیبی چیره دست بوده است.
شاعر درساقینامه خود از انگیزه هایی که اورا واداشته تا این اثر را به تورکی ترجمه کند سخن میراند و ارادۀ خودرا مبنی به این کار بیان میکند:
کیل ای ساقی سؤز نشئه سینی ییتور =
کؤنگل دن باری غصه و غم کیتور
اِیچیب سوز شرابینی سرمست اولای =
که طبع اهلی بزمیده همدست اولای
نواساز اولوب توت می خوشگوار =
آلیب سیپقارای تشنۀ خاکسار
که فردوسی بحریغه سونغاچ قلم =
منم ترک لفظیگه قویدوم قدم
………………………………= ………………………….
مینینگ هم خیالیمگه توشتی هوس =
بولای شعر اهلیغه دیب همنفس
تیکان گلغه بولغان کبی آشیان =
مثل دور که بر یخشی غه بر یامان
.
ساقینامه مشحون از تشبیهات لطیف، امثال و مقوله هاست، شاعر با عباراتی چون « ذره را چه حد آن که از خورشید نشان گوید» و «موررا چه حد که وصف سلیمان کند» فردوسی را به ستایش می نشیند.
خاموشی «شاهنامه» را با نثر آمیخته به نظم ترجمه کرده و افزون بران ترجمۀ برخی ابیات اثر و تعدادی از ابیات و قطعات منظوم خودرا که بر پخته گی قریحۀ شعری او دلالت دارد نیز در لابلای ترجمه جا داده است. به مثال توجه کنید:
بو ینگلیغ دیدی رستم پیلتن =
که مونداغنی کورماب ایدیم هیچ قچن
منگا خوار ایدی رزم دیو سفید ==
ایرانلیکدین اولدی کؤنگیل ناامید
القصه بو ایکی پهلوان نینگ پردل ایکنلیکریغه ایکی لشکر نظاره قیلیب آفرین اؤقور ایردیلر:
گهی اول آنی مینگ قدم یاندوروب ==
گهی اول مونی مینگ قدم کیلتوروب
گهی اول توتوب چون دوال کمر==
گهی بو سوروب گوئیا شیرنر
گهی اول مونینگ قامتین خم قیلیب ==
گهی بول اونی کوچده ملزم قیلیب
== غمین بولدیلر بو ایکی پهلوان
نه پهلوان که جنگجوی شیرژیان
ترجمه تا پایان به همین اسلوب ادامه می یابد و بعداز چند پاراگراف نثر با پارچه های کوتاه نظم گره میخورد. اثر بزبان معیاری معمول زمان ترجمه شده و اسلوب ویژه جنگنامه ها تا پایان اثر حفظ میگردد.
خاموشی، شاهنامه را چه وقت ترجمه کرده، آیا تمام اثر توسط خود او مشمول ترجمه شده ویا یک بخش آن، آیا از واریانت منظوم به ترجمه آن پرداخته ویا از واریانت منثور؟ هنوزهم نمیوان باین سوالات پاسخ بسیار دقیق داد. البته تبیین جوانب مختلف این موضوع مسئله ای است که محققان در آینده بر روی آن کار خواهند کرد.
از پژوهشهای ح. حامدوف چنین بر می آید که از ترجمه منسوب به خاموشی تاکنون چهار نسخه خطی نامکمل وجود دارد که سه نسخۀ آن با شماره های 1322- 1953 و 5009 در انستیتوت شرقشناسی اکادمی علوم اؤزبیکستان و نسخۀ چهارمی در بخش لیننگراد انستیتوت شرق شناسی اکادمی علوم اتحاد شوروی با نمرۀ ثبت داخلی د- 24 نگهداری میشود.
درمورد سال ترجمه و حجم اثر اختلاف نظرهایی وجود دارد. برخی از محققین مثلاٌ محمد آخونوف مؤلف « کلاسیکهای ادبیات اویغور» معتقداست که این اثر درسال 1731ترجمه شده، اما برخی ازجمله شریپوف میگویند که این ترجمه درسال 1682 صورت گرفته است.
نظراول با حقایق تاریخی مطابقت نمیکند. زیرا شاهنامه برای بار نخست در سالهای 51 – 1750 توسط شاه هجران ترجمه شده، اما این ترجمه در جریان جنگهای محلی از بین میرود و خاموشی بعد از شاه هجران میزیسته است.
در ورق اول نسخه خطی شماره 1153 متعلق به اکادمی علوم اؤزبیکستان گفته میشودکه اثر درسال 1014 ترجمه شده اما درسایر نسخه ها تاریخ ترجمه سال 1114 قید گردیده است. باید به صراحت اظهار داشت که درنسخه خطی 1153 سال تاریخ در اثر خطای کاتب نادرست تحریر گردیده است. خموشی ترجمه را درسال 1114 هجری- (مطابق81 – 1780م) بسر رسانیده است
خاموشی واریانت منثور شاهنامه را که توسط شخصی بنام جعفر نجفی پرداخته شده بزبان اؤزبیکی ترجمه نکرده، بلکه چون میخواسته « با اهل شعر همنفس باشد» و از قابلیتی
برخوردار بوده که میتوانسته با ترجمه «ابیات فارسی به الفاظ ترکی وکشیدن آن به رشتۀ نظم آنرا روشن و بی پرده» دردسترس مردم قرار بدهد، از اصل متن منظوم شاهنامه فردوسی استفاده کرده است. ترجمۀ کامل داستان زایش رستم به نظم، نیز دلیل روشن این مطلب شده میتواند.
نظرات گوناگون:
ــــــــــــــــــــــــــ
درمورد اینکه خاموشی چه مقدار شاهنامه را ترجمه کرده نیز به نظرات گوناگون بر میخوریم. برخی ار محققین بدون توجه باین مسئله گذشته اند. شریپوف مؤلف «تاریخ ترجمه در اؤزبیکستان» دعوادارد که این «ترجمه یک سوم مجموع حماسه را دربرمیگیرد». ح. حامدوف این موضوع را تا حدودی بررسی نموده است. بعقیدۀ او این نظر با اتکاء به این سخنان خاموشی ارائه شده که «بسال یکصدوچهار تاریخ … از داستان بیژن نوجوان آغازکرده، تا آخراسکندرنامه ترجمه کردم».
آیا درحقیقت هم چنین است؟ برای روشن شدن اصل مطلب بازهم به خود خاموشی مراجعه میکنیم. او در دیباچۀ نسخه خطی قبل الذکر دربارۀ شاه هجران چنین مینویسد:«روزی نظر کیمیا اثر خواجه جهان خوجم، به کتاب شاهنامه افتاده ذوق شان طالب و طبع شان راغب گردیده و دربارۀ ترجمه نثری شاهنامه به زبان تورکی به آخوند ملا هجران علیه الرحمه … امرعالی صادر فرموده اند و او از فیض آن شاه عالیجناب نیکو برکات (آنرا) به الفاظ تورکی در آورده است».
در «شاهنامه» تورکی چاپ شده بسال 1908 در تاشکند به این جملات برمیخوریم: «درجمادی الاخر سال یکهزارو یکصدو چهار تاریخ، سال اسب، در حضور ناصر اهل ایمان، خلیفه رحمان، عنایت ملک منان خواجه جهان یعنی خواجه خواجه جهان خوجم این فقیر بی بضاعت و حقیر کم استطاعت یعنی شاه هجران از قصۀ تهمتن تا قصۀ جهانگیر شیرو برزوی دلیر، از زبان فارسی به زبان تورکی ترجمه نمودم» و چون در خلال جنگ میان حکام یارکند و قپچاقها و قراختائیان کوهی این ترجمه قبل از آنکه اقبال نشر و شهرت بیابد، دستخوش نابودی میگردد، خاموشی به ترجمۀ آن اقدام مینماید.
حامدوف میگوید: ظاهراٌ تصور میشود خاموشی کاری را که شاه هجران آغاز کرده بود ادامه داده، بنابران یک قسمت ترجمه به وی تعلق میگیرد. اما وقتیکه نسخ خطی ترجمه با نسخ چاپی مقایسه گردد، روشن میشودکه قضیه اینطورنیست. نسخۀ کامل ترجمه خاموشی بما نرسیده و نسخ خطی مربوط هم ازلحاظ محتوا، مقدمه و ساختمان کمپوزیسیونی ازهم تفاوت قابل ملاحظه ای ندارند. درمقدمۀ یک صفحه ای این نسخه خطی 1953که کهن ترین نسخه خطی میباشد گفته میشود:«این سومین دفتراست، آغاز کرده شد». ازاین جمله میتوان چنین نتیجه گیری کردکه دفاتر قبلی دو جلد بوده است.
نسخه هایی که طی سالهای 1908 – 1906 در تاشکینت به طبع رسیده، وقایع زمان کیومرث تا جنگ اردشیر با هفتواد را دربرمیگیرد. زبان، اسلوب، ترجمه پارچه های شعری (باستثنای برخی تفاوتهای حرفی وازلحاظ سبک) این نسخه های چاپی با نسخ خطی یکسان است. هم درنسخه های خطی وهم در واریانتهای مطبوع، برخی پارچه های شعری متعلق به خاموشی(که بعضاٌ تخلص خودرا نیز دران ذکر میکند) وجود دارد. «سبب تألیف شاهنامه» و «ساقینامۀ ملا خاموشی آخوند» که در نسخه خطی 1953 وجود دارد در هردو نسخه مطبوع نیز کاملا موجود است.
قسمت سوم
نتیجه گیری:
ــــــــــــــــــــ
با اتکا به آنچه گفته آمد میتوان چنین نتیجه گیری کرد:
1 – شاه هجران همانطورکه خود تأکید میورزد داستان «جهانگیرشیر و برزوی دلیر» را ترجمه کرده است. فرضاٌ اگر اوبه ترجمه شاهنامه از ابتدا شروع نموده باشد و بعداٌ خاموشی نخست با اعتقاد به اینکه یک قسمت ترجمه در خور ابقا است، ترجمه خودرا ازداستان «بیژن و منیژه» دوام داده اما بعداٌ به نسبت اینکه کار شاه هجران مقبول طبع وی نیفتاده ترجمه خودرا در داستان اردشیر توقف داده وبه ترجمه اثراز ابتداء آغاز کرده ویا آنرا با ذوق و سلیقۀ خویش همآهنگ ساخته است.
ولی ازکمال انصاف این سخنان شاه هجران « از قصه تهمتن تا قصۀ جهانگیرشیر و برزوی دلیر ترجمه کردم» را نیز بحال خود گذاشته است.
2 – نسخۀ خطی ترجمه طور مکمل وجود داشته و ناشران تاشکینت ازان استفاده کرده اند. اما قسمت آغازین آن بنا به عللی مفقود شده ویا تاکنون بدست نیامده است.
3 – درعین اعتراف (تا حدودی) به خدمت شاه هجران، میتوان گفت که این ترجمه طور مکمل به خاموشی تعلق دارد.
این ترجمه در اوایل قرن بیستم دوبار در مطابع سنگی تاشکینت چاپ شده. نخست ازطرف «خیریه» در 642 صفحه باقطع بزرگ و سپس در مطبعۀ غلامیه (غلامی) یک جلدآن با آرایش و تصاویر زیور طبع پوشیده.
خاموشی، این شاعر مترجم وظیفۀ سنگینی راکه دربرابرش قرارداشت، بخوبی درک میکرد. او میدانست که ترجمه شاهنامه فردوسی بزبان اؤزبیکی برای نخستین بار برای او چقدر کار دشوار و درعین حال افتخار آمیز است. بنابران تمام استعداد شعری و استطاعت ادبی خویشرا وقف ترجمه این اثر، بزبان خود کرد و ترجمه وی از آزمایش زمان موفقانه بدر آمد.
خاموشی قسمتهای معین ابیات شاهنامه را در همان وزن مخصوص آن یعنی بحر تقارب ترجمه کرد. ترجمۀ خموشی در گنجینۀ ادبیات زبان اؤزبیکی بخصوص درتاریخ ترجمۀ متعلق به قرن هژده هم این زبان جایگاه ویژه ای دارد.
ترجمۀ منظوم اخیر «شاهنامه» به زبان اوزبیکی:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اما ترجمه منظوم شاهنامه فردوسی در سالهای اخیر توسط پروفیسورشاه اسلام شاه محمدوف وجمعه نیاز جباروف بزبان اؤزبیکی معاصر شروع گردید. کتاب اول این اثر به ترجمۀ شاه اسلام بسال 1975 درتاشکینت به طبع رسیده. این کتاب که حاوی 734 صفحه میباشد از پادشاهی کیومرث تا شکایت فردوسی ازپیری 15 عنوان اصلی و بیش از 220 عنوان فرعی شاهنامه را در خود جا داده است.
از سر آغاز شاهنامه باستثنای گفتار در ستایش خرد، از ترجمۀ گفتار دیگر بنا بهر علتی که بوده انصراف به عمل آمده است.
کتاب حاوی مقدمۀ جامع، مفصل و عالمانه ای در 32 صفحه پیرامون احوال و آثار فردوسی و شاهنامه است که توسط محمد نوری عثمانوف و شا اسلام شا محمدوف نگارش یافته.
در پایان کتاب مترجم از شیوه ای که در ترجمه شاهنامه بکار برده معلومات میدهد و کتاب را با فرهنگواره ای که14 صفحه رادربرمیگیرد خاتمه میدهد.
مترجم در ترجمه شعری اثر مشکلات متعددی داشه است. نخست او میخواسته وزن اصلی شاهنامه را در ترجمه نگاه دارد، اما بعداً این تصور برایش دست میدهد که اگر بتواند آنرا نه در بحر تقارب عروضی، بلکه دریکی از اوزان هجایی مخصوص حماسه های ترکی اؤزبیکی (نظیر الپامیش و گوراؤغلی) ترجمه نماید، شاید با ذوق خوانندگان سازگاری بیشتر داشته باشد.
مترجم معتقداست بازتاب دادن وزن شعر در ترجمه یکی از مسایل پیچیده تیوریک است. بازتاب دادن وزن شعر به معنی بازتاب دادن آهنگ وموسیقی اثر و بنابران انعکاس کیفیت و احساس های مربوط به آن میباشد.
مترجم معتقداست که سیستم عروض با سیستم فونتیک زبان اؤزبیکی آنقدر هم سازگاری ندارد.
برخی ازین اوزان (اوزان عروضی) مثلاً رمل وهزج – در اشعار کلاسیک اؤزبیکی وسیعا بکار برده شده، زیرا آنها نسبت به برخی از اوزان دیگر (مثلاٌ متقارب و غیره) با خصوصیات زبان اؤزبیکی سازگاری بیشتر دارند. علیشیر نوایی نیز در محاکمة اللغتین و نیز در سد سکندری (پنجمین دفتر خمسه) خود باین موضوع اشاراتی دارد. از همین جهت در اشعاریکه توسط شعرای کلاسیک اؤزبیک در اوزان عروضی سروده شده، به کلمات عربی و فارسی زیاد برمیخوریم.
حل این مسئله یعنی دریافت وزن مناسبی که بتواند مانند وزن اصلی شاهنامه عواطف و احساسات موجود در اصل اثر رادقیقا انعکاس دهد و ازطنین و آهنگ مناسب با محتوای این حماسه برخوردار باشد، چون معمایی در برابر مترجم عرض وجود میکند..
پیرامون این مسئله با مترجمان و صاحب نظران مباحثات و مناقشات وسیع صورت میگیرد. مترجم باری تصمیم میگیرد تا از وزن اصلی شاهنامه عدول نکند، لذا نخست داستان رستم و سهراب را انتخاب ودر وزن متقارب ترجمه میکند و در معرض نظرخواهی قرار میدهد. مترجم میگوید که «یکعده زیاد نمایندگان روشنفکران آنرا در وزن هجایی میخواندند و نمیتوانستند ارکان آنرابه نحو دقیق ازهم تفکیک نمایند. بنابران تصمیم گرفتم به یکی از اوزان هجایی حماسی زبان اؤزبیکی که بر وزن شاهنامه خیلی نزدیک بوده و مانند آن متشکل از 11 هجا باشد به ترجمۀ آن بپردازم».
درحماسه های اوزبیکی هنگام تصویر وقایع گاهی از یک وزن به وزن دیگر عدول صورت میگیرد و این یک امر عنعنوی است. مترجم شاه اسلام هم از همین شیوه پیروی میکند، مثلا «سرود مطرب مازندران» رابه وزن ده هجایی ترجمه میکند.
شاه اسلام میگوید که خود فردوسی نیز وزن شاهنامه راازوزن 11 هجائی معمول در ادبیات شفاهی مردم گرفته و بعدآ به وزن عروضی که در زمان حیات شاعر در ادبیات فارسی راه میگشوده، در آورده است.
او میگوید که ما تمام سعی و تلاش لازم را بخرج دادیم تا زبان ساده بی تکلف روان مردمی را در ترجمه حفظ کنیم.
یک یادآوری:
ــــــــــــــــــــ
من هنگام نوشتن این مقاله فقط کتاب اول ترجمۀ شاهنامه راکه در سال 1976از طرف مترجم به من اهدا شده بود در دسترس داشتم و قبل از قرائت آن در سمپوزیوم بنام «فردوسی و شاهنامه» محترم عبد رحیم منانوف معاون فاکولتۀ شرقشناسی و مدیر شعبۀ افغانستان شناسی دانشگاه دولتی تاشکینت که یکی از افغانستان شناسان ورزیده و دانشمند اوزبیکستان میباشد (فعلا رئیس انستیتوت شرقشناسی دولتی تاشکینت)، به من گفت که از ترجمۀ این حاثر حماسی تا کنون دو کتاب دیگر نیز (مجموعا سه کتاب) به نشر رسیده است و هر سه کتاب مطبوع را که باخود آورده بود به من نشان داد. در ترجمۀ دو کتاب اخیرمترجمان چیره دست و شاعر اوزبیکستان- نظرمت، حمید غلام و جمعه نیاز نیز سهم گرفته اند و بدین ترتیب ترجمۀ کامل شاهنامه در زبان اوزبیکی به پایان رسیده است.
در سال 1948 به سلسلۀ نشرات «گنجینه های ادبیات جهان» منتخبی از مجموع داستانهای شاهنامه در تاشکینت بطبع رسیده که 12 داستان مهم شاهنامه ازجمله پادشاهی سکندر، بهرام گور، خسروپرویز و تاریخ انجام شاهنامه را دربرمیگیرد..
درترجمه این داستانها علاوه بر شاه اسلام شاه محمدوف (ترجمه 9 داستان و انجام شاهنامه)- نظرمت (ترجمه یک داستان) حمید غلام (ترجمه یک داستان) جمعه نیاز جباروف (با ترجمه دو داستان) نیز سهم گرفته اند. این کتاب با مقدمه ای بقلم شاه اسلام آغاز و با توضیحات مختصری حتم میشود.
درپایان مقاله لازم میدانم سطری چند در معرفی مترجم توانای این اثرحماسی تقدیم بدارم. متأسفانه برای معرفی سایر مترجمان، کدام منبع معلوماتی دردست نداشتم.
شاه اسلام شاه محمدوف:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دانشمند ادبیات شناس دوکتور فلالوژی، پروفیسور شاه اسلام شاه محمدوف بمثابه متخصص چیره دست ادبیات فارسی- دری شهرت دارد. اوکه سالهای زیاد حیات خودرا به صفت استاد و محقق درین عرصه سپری کرده بزبانهای روسی – انگلیسی و فارسی تسلط دارد. کتب و رساله های او پیرامون زندگی و آثار سعدی، حافظ، جامی، امیرخسرو دهلوی و عمرخیام از شهرت فراوان برخورداراند. از آن جمله یک کتاب تحقیقی وی بنام امیر خسرو دهلوی توسط نویسندۀ این سطور به دری ترجمه شده و ازسال 1352 تا سال 1356 در مجلۀ عرفان بطبع رسیده و بعدا در بولیتن سفارت هند در کابل نیز اقبال نشر یافته است.
آثارعلمی برجستۀ او به نامهای «درجسجوی حقیقت»، «هومانیسم – درفش ابدیت»، «کلاسیکهای ادبیات دری و تاجیکی» از اهمیت و ارزش خاصی برخورداراند. او بیش از 100 مقالۀ تحقیقی روی مسائل مهم ادبی و پرابلمهای مربوط به فن ترجمه نوشته است.
شاه اسلام در عین زمان از قریحۀ شعری سرشاری برخورداربوده مجموعه های شعری و ترجمه هایش از آثار شاعران کلاسیک فارسی- دری به زیور طبع آراسته شده اند.
شاه اسلام بعداز نشر کتاب اول ترجمه شاهنامه به پاس خدماتیکه در معرفی سیماهای تابناک ادبیات فارسی به جامعه اوزبیک زبان انجام داده بود، مورد تقدیر قرار گرفت و جایزۀ دولتی فردوسی ازجانب دولت ایران برایش داده شد.
تیراژ ترجمه های او از رباعیات خیام به قول شادروان آزاد شرف الدینوف از یک ملیون نسخه تجاوز کرده است. خدمات او در راه آشنایی خلق اوزبیک به ادبیات دری فراموش ناشدنی است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع: درنوشتن این مقالۀ پژوهشی از منابع زیر استفاده شده است:
1- جمعه نیاز شریپوف، از تاریخ ترجمه در اؤزبیکستان، نشر اکادمی علوم اؤزبیکستان، سال 1906 تاشکینت؛
2- شاه اسلام شاه محمدوف، ترجمۀ شاهنامه ابوالقاسم فردوسی. کتاب اول، نشریات ادبیات و هنر بنام غفورغلام. تاشکینت،1975
3 – ح. حامدوف، نگرشی چند بر ترجمۀ شاهنامه فردوسی، (مجموعۀ «ارمغان به نوایی») نشر اکادمی علوم اؤزبیکستان تاشکینت 1968.
4 – داستانهای منتخب شاهنامۀ فردوسی، نشریات ادبیات و هنر بنام غفو غلام، تاشکینت 1984
5 – شاهنامۀ فردوسی، نشر کمیتۀ دولتی طبع و نشر، ج. د. ا کابل 1361
6 – علیشیرنوایی، محاکمة اللغتین، به کوشش محمد یعقوب واحدی، نشر دیپارتمینت اؤزبیکی اکادمی علوم، کابل، 1363
7- تورخان گنجه یی، ترجمۀ فارسی محاکمة اللغتین علیشیرنوایی، چاپ تهران، 1327
8 – علیشرنوایی، خمسه، سداسکندری، چاپ سنگی تاشکینت، 1893
9 – اؤزبیک سویت انسیکلوپیدیه سی، قسمتهای ش، و ف،
چاپ تاشکینت،
10- خموشی، ترجمۀ شاهنامه به نثر اوزبیکی، نسخۀ چاپ مطبعۀ سنگی غلامی با تصاویر و آرایش، تاشکینت، کتابخانۀ انستیتوت شرقشناسی به نام ابوریحان بیرونی.
11 – اوزبیک سویت انسیکلوپیدیه سی، حرف ش، ف. نشر تاشکینت.
پراگندۀ نویسنده. یادداشتهای -12
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در خاتمه ازدوست محترم عبدالمجید اوزگون که متن این مقاله را از روی یک نسخۀ مغشوش در کمپیوترنوشته در اختیار بنده گذاشتند، صیمانه اظهارسپاس می نمایم.
پرو فیسورشاه اسلام شاه محمدوف مترجم توانای شاهنامه به زبان اوزبیکی، برندۀ جایزۀ بین المللی فردوسی