محمود پَرگو، پژوهشگر با اشاره به اینکه برخی از بنیادینترین مواضع ایران انقلابی (همچون مبارزه با آمریکا و اسرائیل) که تا امروز نیز با قدرت ادامه داشته مرهون جایگاه کانونی دوگانه اسلام/غرب است (گرچه تحت تاثیر گرایشات مارکسیستی) در یادداشتی برای صفحه ناظران ایده “وحدت اسلامی“ را نقد کرده است.

اسلامِ سیاسی، از اوان شکلگیری خود در دوران مدرن، با اندیشه “وحدت جهان اسلام” در برابر “غرب” همبستگی تنگاتنگ داشته است. از دید پیشروان “بیداری اسلامی”، مقاومت در مقابل استعمار که در سه جبهه قدرت نظامی، فعالیتهای تبشیری و تکنولوژیهای مدرن، بسیاری از کشورهای جهان اسلام را به زانو درآورده بود جز با گرد آمدن همه بر محور اسلامی منزه از اختلافات فرقهای و خرافات (که مصداق آن اغلب باورهای شیعی و صوفیانه دانسته میشد) ممکن نبود.
ریشههای اندیشه “اتحاد اسلامی”، “امت واحده” یا “پان-اسلامیزم” عمدتاً به دهههای پایانی قرن نوزدهم در امپراتوری عثمانی باز میگردد، زمانی که سلطان عبدالحمید دوم تلاش میکرد از عواطف مذهبی جهان اسلام در برابر دشمنان خارجی استفاده کند و مانع از تجزیه و شکست نهایی این امپراتوری بزرگ شود. بخشی از تلاش عبدالحمید برای جذب مسلمانان، پررنگ کردن وجوه مذهبی در امپراتوری از جمله تاکید بر خلافت اسلامی، توسل به اجرای شریعت، حمایت گسترده از نهادهای مذهبی، و حتی تلاش برای رسمیت دادن به زبان عربی بود. گسترش ارتباطات از جمله خطوط تلگراف، صنعت چاپ و توسعه ارتباطات ریلی و دریایی در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نیز تاثیر بسیار زیادی در خلق اندیشه “امت واحده اسلامی” در مقابل “غرب” داشته است.
علاوه بر این، طبق اسناد موجود، سلطان عبدالحمید برای جلب علمای شیعه به تبلیغات گسترده و حمایت مالی از آنان نیز دست زد. به طور مثال،عبدالله بهبهانی عالم مشهور تهران برای برخورداری از کمک مالی خلیفه عثمانی برای برخی مصارف مذهبی به او نامه نوشت و او را “خلیفه الله تعالی علی المومنین”، “اعلیحضرت اقدس ظل اللهی” و “شاهنشاه اسلامیانپناه” خواند. “باب عالی” نیز در پاسخ مقرریای برای مصارف مذهبی معین کرد تا توجه ایرانیان به “مقام قدسیت خلافت کبری” جلب شود.
برخلاف تبلیغ گسترده اندیشه “اتحاد اسلامی”، امپراتوری عثمانی در عمل همچنان به سیاست “سنّیگری” و تضعیف شیعیان مشغول بود. گفتنی آنکه گرایشات ضدشیعی سابقه بسیار طولانیای در امپراتوری عثمانی داشته تا جاییکه قتل شیعیان بر قتل اروپاییهای نصرانی مرجح دانسته میشد زیرا اروپاییها از ابتدا کافر تلقی میشدند در حالیکه شیعیان “کفر را تجدید کردهاند”. همین امر به تکفیر گسترده شیعیان و جنگهای دیرپای ایران و عثمانی انجامید که عمدتاً با استدلال نامسلمان بودن صفویان توجیه میشد. علاوه براین، ایرانِ شیعی به عنوان سدِعبورناپذیری انگاشته میشد که پیوند خلافت اسلامی را با دیگرمسلمانان خاور دور (هند و چین) قطع کرده و موجب شده آنان به “رقیت کفار” دربیایند.
علیرغم این دوگانگی در میان تبلیغات رسمی و عمل امپراتوری عثمانی و تحت تاثیر فضای ضد استعماری دهههای نخست قرن بیستم، برخی از علمای شیعه به ایده “اتحاد امت اسلامی” جذب شدند. برخی از این میان از جمله جمالالدین اسدآبادی، شریعت سنگلجی، و محمد خالصیزاده چنان در راستای تقریب به اهل سنت پیش تاختند که مغضوب علمای شیعه و متهم به مماشات درباب اصول اعتقادی تشیع و گرایش به اهل سنت شدند. به طور مثال همواره در تشیع سید جمالالدین تردید وجود داشته و شریعت سنگلجی و محمد خالصیزاده از سوی علمای حوزه علمیه شیعه وهابی خوانده میشدند. شریعت سنگلجی منکر شفاعت، توسل به ائمه و مانند آن بود و جمالالدین اسدآبادی نیز مکرراً از تهذیب دین از خرافات سخن گفته بود که مقصود از آن عمدتاً مناسک دیرپای شیعی و صوفیانه، زیارت قبور، توسل، اعتقاد به شفا، عزاداری، و مانند آن بود.
علیرغم ناهمخوانیِ ایده “وحدت اسلامی” با دالهای مرکزیِ تشیع از جمله تاکید بر هویت متمایز شیعیان، اسلامگرایان شیعه در دهههای میانی قرن بیستم، کمابیش، هم در نظریه و هم در عمل بدان تعلق خاطر نشان میدادند. تغییرِ نظریه سنتی “عدم مشروعیت تأسیس حکومت در زمان غیبت امام معصوم” به “لزوم ایجاد حکومت اسلامی” تا حد زیادی مرهون این نزدیکی به اهل سنت و نیز تأثیرپذیری از ایده خلافت اسلامی اسلامگرایان اخوانی در این زمان بود. در مقام عمل نیز ارتباطات گستردهای بین انقلابیون و اسلامگرایان سنی در سرتاسر جهان از جمله در فلسطین، مصر و عراق پدید آمد و انقلابیون ایرانی از همتایان سنی خود آموزشهای نظامی-چریکی میدیدند. بخشی از جذابیت ایده “امت واحده” مرهون این ارتباطات تنگاتنگ میان بسیاری از چهرههای انقلابی و اسلامگرایان سنی و اندیشههای غالبا اخوانی آنان بود.

انقلاب اسلامی ایران نمونه عملی تحقق آرزوی بسیاری از مسلمانان جهان برای تشکیل حکومتی اسلامی بود. از این رو و نیز به سبب ارتباطات گسترده شیعیان انقلابی با نهضتهای اسلامی در سرتاسر جهان، اسلامگرایان سنی از این پدیده به گرمی استقبال کردند. در سال نخست پیروزی انقلاب، هیأتها و نمایندگان جنبشهای آزادیبخش بسیاری از سرتاسر جهان به ایران سفر کردند که بسیاری از آنها از اهل سنت بودند. استقبال گرم آیت الله خمینی و انقلابیون از یاسر عرفات و سخنرانی او در مجلس خبرگان قانون اساسی در سال ۱۳۵۸ تنها یک نمونه از این دست است.
آیتالله خمینی اما خود نه دل در گرو ایده “وحدت” به معنای روشنفکری مذهبی آن داشت و نه با “عقلانی کردن دین” به معنای کمرنگ نمودن وجوه ممیزه مناسک شیعی همچون عزاداری، توسل و مانند آن موافق بود. شاهد آنکه وی در دهههای پیشین کتاب “کشفالاسرار” را در پاسخ به مدعیات “ضدشیعی” شریعت سنگلجی از سویی و آرای “الحادی” احمد کسروی از سوی دیگر نگاشت. در واقع هفته وحدت با پیشنهاد آیتالله حسینعلی منتظری تشکیل شد که مواضع او از دیرباز (از جمله در مورد مناقشات مربوط به کتاب “شهید جاوید” اثر صالحی نجفآبادی) با روشنفکران مذهبی سنخیت بیشتری داشت. سالها بعد، سازمانی به نام “مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی” ایجاد شد که هدف از آن تلاش برای گردآوردن جهان اسلام حول محوری واحد بود و همچنان تا امروز کنگرههای سالانه “وحدت اسلامی” را برگزار میکند.
بیشتر بخوانید:
- ‘خداناباوری ایرانی’؛ آیا دین و خداناباوری ناسازگارند؟
- آیا تقدس فلسطین در تشیع سنتی جایی دارد؟
- خط کشی شیعه و سنی در فرمهای استخدام در ایران
- بهار یمن در چنگ، جدال شیعه و سنی، القاعده و جداییخواهی
- ایران و اسرائیل: دشمنانی نیازمند به یکدیگر
با وجود این فعالیتها اما انقلاب ایران کابوسی برای برخی کشورهای مسلمان بود که اکنون پرچم اسلامگرایی را در دست ایران شیعه میدیدند. بخصوص آنکه پیروان آیتالله خمینی “صدور انقلاب” و حمایت از آنچه “نهضتهای آزادیبخش” نامیده میشد را به طور عملی دنبال میکردند. آیتالله خمینی معتقد بود “نهضت برای اسلام نمیتواند محصور باشد در یک کشور” و امید داشت که بتواند “پرچم جمهوری اسلام را، در همه جای دنیا برپا کند”.
علیرغم اینکه جناحهای مذهبی پیروز در ایران غالباً از طرفداران اندیشه “امت واحده” بودند، عربستان سعودی بعد از انقلاب ایران عملیات روانی وسیعی علیه ایران با محوریت اختلاف فرقهای آغاز کرد. هدف اصلی این فعالیتها (که گاه به صورت توزیع میلیونی کتابها و جزواتی در میان زائران حج بود) برجسته ساختن وجه ممیزه شیعی انقلاب ایران و صلاحیت نداشتن آن به عنوان الگویی برای جهان سنی بود. کینه تاریخی از تشیع در میان دستکم بسیاری از علمای اهل سنت به همراه این نفرتپراکنی گسترده عربستان سعودی پس از انقلاب ایران، تاثیر ژرفی در خنثی کردن “جذابیت” ایران و نفی “رهبری جهان اسلام” داشت.
اما پس از چهار دهه هماکنون شکست ایران در سیاست “اتحاد اسلامی” از هر زمان دیگری آشکارتر است. این پروژه نه توانست برای شیعیان محبوبیتی در میان اکثریت اهل سنت در جهان اسلام فراهم کند، نه از شدت درگیریهای فرقه ای در آن کاست، و نه حتی وضعیت اقلیتهای سنی در ایران شیعی را بهبود بخشید. بلافاصله پس از انقلاب ایران، صدام حسین با حمایت عربستان سعودی حمله نظامی به ایران را آغاز کرد که موجب صدمات فراوان به ایران شد. در سالهای بعد نیز بزرگترین بحرانهای منطقهای ایران مرهون قدرت گرفتن اسلامگرایان سنی بوده است: چه در افغانستان تحت حاکمیت طالبان، چه در تسلط داعش بر عراق و سوریه. عملاً نیز هیچیک از سرمایهگذاریهای ایران در کشورهای سنی منجر به نتیجه مثبت برای ایران نشده است؛ هماکنون ایران بیش از هر زمان دیگری غرق در درگیریهای فرقهای در منطقه است.
حتی جناحهای مختلف فلسطینی (علیرغم حمایت گسترده ایران از آنان) به ایران وفادار نماندهاند. نمونه بارز آن پشت کردن حماس به ایران و اعلام وفاداری به عربستان سعودی و قطر در بحبوحه جنگ داخلی سوریه و سرکوب گروه “صابرین” (که به داشتن گرایشات شیعی مشهور است) در نوار غزه است. در مسائل منطقهای متعدد دیگری نیز مقامات فلسطینی اغلب به حمایت از جبهه عربی-سنی به رهبری عربستان سعودی پرداختهاند تا ایران. حتی اخوانالمسلمین مصر که به طور سنتی از طرفداران وحدت اسلامی محسوب میشده است دستکم در مواقع بحرانی آشکارا در مقابل تهران ایستاده است.

خلاصه آنکه جهان اسلام، به طور تاریخی، شیعه را به رسمیت نشناخته و آن را فرزندی “نامشروع” قلمداد کرده است. بسیاری از علمای اهل سنت شیعیان را “فرقه ضاله” و “منحرف” و “نفوذی” در میان مومنین میدانند و در اصالت اسلامی آن تردید کردهاند.
نگاهی به مواضع اقلیت شیعه در کشورهای مختلف نیز گویای شکست ایده “وحدت اسلامی” است چنانکه به طور مثال در هندوستان مواضع اقلیت شیعه در چهار مساله مناقشهبرانگیز دقیقاً در نقطه مقابل مسلمانان اهل سنت و مطابق با اکثریت هندو است: شیعیان همانند هندوان خواهان ساخته شدن معبدی هندویی بر فراز ویرانههای مسجد بابری هستند (بر خلاف اهل سنت)، با منع ذبح گاو مشکلی ندارند (بنابر فتوایی از آیتالله بشیر نجفی و باز در مقابل با اهل سنت)، در مساله کشمیر ترجیح میدهند ذیل پرچم هند کافر باشند تا پاکستان مسلمان، و بر خلاف مسلمانان سنی از ممنوعیت “طلاق ثلاث” حمایت میکنند که در راستای موضع اکثریت هندوان و طرفداران حقوق زنان است. بیجهت نیست که مولانا کلب جواد از برجستهترین علمای شیعه هندوستان به این مساله اشاره کرده است که شیعیان تنها در دو کشور ایران و هندوستان در جهان امنیت دارند.
اما پرسش اینجاست که اگر پروژه “وحدت اسلامی” به نتیجه نینجامیده است، پس جمهوری اسلامی چه اصراری بر زنده نگاه داشتن این ایده دارد؟ پاسخ به این پرسش در دو نکته نهفته است. نخست آنکه تعلق داشتن به “امت واحده اسلامی” یکی از توجیهات نظری و تبلیغاتی در پس مواضع تند ضداسرائیلی و ضدآمریکایی ایران است. مناقشه اعراب و اسرائیل به عنوان اصلی ترین آوردگاه جهان اسلام با غرب تفسیر شده است که ایران تلاش می کند در خط مقدم این مبارزه باشد. اگر عضویت ایرانِ شیعه در این “امت واحده” تخیلی مورد سئوال قرار گیرد یکی از استوانههای اصلی استدلالهای ضداسرائیلی ایران فرو میپاشد. با توجه به جایگاه محوری مبارزه با اسرائیل در هویت انقلابی ایران، تضعیف ایده وحدت به نوعی تضعیف “آمریکا و اسرائیل ستیزی” از منظری اسلامی نیز خواهد بود. همچنانکه آیتالله تسخیری رئیس “شورای عالی مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی” اشاره کرده است “قدس، محور امت” است. انحلال ایده “امت” میتواند دستکم یکی از مهمترین دلایل مذهبی و نظریِ بحثبرانگیزترین مسئله سیاست خارجی ایران، یعنی ضدیت با اسرائیل را دستخوش دگرگونی کند.

دلیل دیگر بر اصرار ایران، درهمتنیدگی امتگرایی با نظریه حکومت اسلامی است. اساساً ایده “وحدت اسلامی” و “تقریب مذاهب” روی دیگر سکه خلافت اسلامی و دینِ سیاسی است. اگر گرایشات مذهبی در حقوق فردی و اهداف کلانِ موجودیت سیاسی موضوعیت نداشته باشند، چه نیازی به دستکاری، اصلاح و همگونسازی باورهای مذهبی به عنوان مبنای مشترک شهروندان یک کشور است؟ در جامعهای که دین از سیاست جدا باشد و امتیازات سیاسی نه بر اساس باورهای مذهبی که بر اساس حقوق اولیه انسانی توزیع شود چه نیازی به مهندسی مذهبی وجود خواهد داشت؟
این نکته شایسته ذکر است که نقد پروژه “تقریب” به هیچروی نه به معنای نادیده گرفتن حقوق اهل سنت (از جمله اقلیت اهل سنت ایران) و نه مستلزم دمیدن بر آتش فرقهگرایی است. برعکس، به معنای احترام به گوناگونی و وجوه ممیزه مذاهب مختلف آنچنانکه هستند و پرهیز از دستکاری و مهندسی حکومت در زمینه باورهای مذهبی است.
امتگرایان در صدد هضم و همگونسازی باورهای اختصاصی مذاهب اسلامی به نفع ایجاد یک هویت جهانی ساختگی و تخیلی به نام “امت واحده اسلامی” در مقابل دنیای غرب به عنوان “دیگری” هستند. تجربه چهل ساله جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که از دل امتسازی نه تساهل و تسامح مذهبی بیرون میآید و نه احترام به باورهای اقلیت زاده میشود، بلکه این امر منجر به تحمیل یک منظومه فکری ساختگی واحد بر گروههایی متنوع و ناهمسان و از میان بردن وجوه اختصاصی آنان میشود.