افغانستان بادغیس و تورکستان صغیر 1885-1888

0
1170

الحاج عبدالواحد سيدی

 

 

 

باز شناسی افغانستان

 

 

افغانستان بادغیس و تورکستان صغیر 1885-1888

بزرگترین جا بجایی  ناقلین افغان به ترکستان صغیر (افغانی)

فصل نهم

برتری دیرینه بلخ

بحث سوم

نوشته جانتان لی

ترجمه : دکتر سید جلایر عظیمی

ویراستار : عبدالواحد سیدی

حقوق کاپی رایت این مقاله نزد دکتر سید جلایر عظیمی محفوظ است 

  1. این جا بجایی ها یا کوچ  های اجباری بار اول دربین سالهای (۱۸۸۵-تا ۱۸۸۸م)در زمان  امارت امیر عبدالرحمن به صورت اجباری وتشویقی صورت پذیرفت  که از زمستان 1882/3  از مناطق پرجمعیت جنوب آغاز به تشویق پشتون‌های مسکونی و کوچی برای اقامت در شمال نمود (کاکر 1979، 131، 188) و بعد از یک سال یا بیشتر تبعید محبوسین سیاسی و خانواده‌های آن‌ها از جنوب به بغلان و تورکستان افغانی آغاز گردید، سیاستی که در طول زمامداری عبدالرحمن خان ادامه یافت.
  2. امیر عبدالرحمن خان در این فرضیه «منطقه بایر» کاملاً  خواسته های حقوقی ، در واقعیت یک سوم یک ملیون یا بیشتر جمعیت بومی ساکن تورکستان صغیر را نادیده گرفت و شباهت قوی را با آنچه یک دهه بعدتر از سوی تیودر هرزل برای توجیه مستعمره سازی فلسطین اعلان گردید (توچمن، 298-300) دارا هست.[1]ازان جایی که برنامه منشأ اروپایی داشت نه افغانی، جای شگفتی بالخاصه نیست. در واقعیت، گزیته تورکستان افغانی و در تبانی با آن میتلند نیز بر فرضیه بیابان و نقشه امیر برای تغییر توازن قومی تورکستان افغانی به نفع نژادش، صحه گذاشتند. (لایون ۱۹۸۶)
  3. و بار دیگر در ده ۱۹۴۷میلادی هند به دو کشور علایده بنام هند و پاکستان بر مبنای اعتقادات دینی از هم جدا گردیدند که به صد ها ملیون نفر به خسارات جبران ناپذیر سر دچار شدند و خانواده های که دو شق شدند و همدگر شان را تا امروز ، هرگز نیافتند.این جا بجایی به دو  کشور منجر به جدایی پاکستان غربی به کشور نو ظهور دیگر بنام بنگله دیش در ۱۹۸۳گردید .

تصمیم عبدالرحمن خان برای تطبیق برنامه ییت ،که مبنی بر گسترش سیاست امیر عبدالرحمن  خان در شمال افغانستان بود ، از اوایل 1880 به وسعت کمتر در حال اجرای آن بود. اگرچه هزارها افغان از زمان فتح بلخ از سوی محمد اکرم خان در اردوی دولت افغان در تورکستان افغانی خدمت نموده بودند، قبل از عبدالرحمن خان شمار اندک افغان‌ها برای خود مسکن دایمی در شمال هندوکش ساخته بودند. بیشتر این‌ها خانواده‌های اخلاف مقامات دولتی یا کهنه نوکر بودند. هرگاه احصائیه جمعیت نشر شده در گزیته تورکستان افغانی قابل‌اعتماد باشد،[2]در 1885/6 قوم افغان (پشتون) در ولایت کمتر از 3500 خانوار[3] یا زیر 5% جمعیت تخمینی 87000 خانوار بود.[4] از این 3500 اکثریت آن‌ها (3000 خانوار) در بلخ می‌زیستند (گزیته 1907، ج 2، 10، جدول 1).

از زمستان 1882/3 امیر از مناطق پرجمعیت جنوب آغاز به تشویق پشتون‌های مسکونی و کوچی برای اقامت در شمال نمود (کاکر 1979، 131، 188) و بعد از یک سال یا بیشتر تبعید محبوسین سیاسی و خانواده‌های آن‌ها از جنوب به بغلان و تورکستان افغانی آغاز گردید، سیاستی که در طول زمامداری عبدالرحمن خان ادامه یافت.[5] این مهاجرت‌های اولیه در توازن قومی ولایت چندان تاثیر نداشت اما از خزان 1885 از سبب تطبیق برنامه ییت از سوی امیر برای تغییر عمدی توازن قومی در تورکستان افغانی و بادغیس، تعداد ناقلین پشتو زبان طور قابل‌ملاحظه افزایش یافت و برای اطمینان از اینکه افغان‌ها نه تنها در اداره امور سیاسی بلکه در اداره زمین‌داری و حتی زندگی اجتماعی و (اقتصادی)منطقه  دست  قوی داششته باشند.

در جنوری 1885 هنگامی که قحطی و گرانی در تورکستان افغانی عمیق‌تر گردید، امیر فرمانی را صادر نمود که طی آن تحرکات افراد به شمول سربازان را به جنوب منع نمود و اعلان گردید که بعضی خانواده‌هایی که وفاداری آن‌ها به رژیم ثابت شده بود تشویق شوند تا به شمال بروند.[6] در همین وقت تعدادی از اوزبیکها و تورکمن‌ها از چهار ولایت تلاش نابرابر برای بقا در جنوب دریای آمو را رها نمودند، زمین و خانه‌های خود را ترک نمودند و به سوی مرزهای بخارا فرار نمودند.[7] برای جلوگیری از هدر شدن سرمایه قوای بشری چیزی برای آن‌ها از سوی مقامات افغان نشد یا نمی‌شد، چنین گمان برده می‌شود که از بسیاری جهات این مهاجرت از سوی امیر ناخواسته نبود، او برای غصب زمین‌های باقی‌مانده این مهاجران آزاد بود و می‌توانست آن را برای ناقلین جنوب تسلیم بدهد.[8]

سیاست عبدالرحمن خان برای تغییر نقشه قومی-زبانی تورکستان افغانی در محضر عام به منزله پیشتاز تلاش برای جبران خسارت اذعان گردید. ولایت «دشت‌های گران‌قیمتی بودند…که بیهوده افتاده بود» که امیر «رویای بزرگی دارد آن را به منطقه مسکونی و زراعتی مبدل سازد» (تاپر 1973، 60).[9] این فرضیه «منطقه بایر» کاملاً  خواسته های حقوقی، در واقعیت یک سوم یک ملیون یا بیشتر جمعیت بومی ساکن تورکستان صغیر را نادیده گرفت و شباهت قوی را با آنچه یک دهه بعدتر از سوی تیودر هرزل برای توجیه مستعمره سازی فلسطین اعلان گردید (توچمن، 298-300) دارا هست.[10] ازان جایی که برنامه منشأ اروپایی داشت نه افغانی، جای شگفتی بالخاصه نیست. در واقعیت، گزیته تورکستان افغانی و در تبانی با آن میتلند نیز بر فرضیه بیابان و نقشه امیر برای تغییر توازن قومی تورکستان افغانی به نفع نژادش، صحه گذاشتند. درعین‌حال، تلویحاً چنین گفته می‌شد که زمامداری افغان‌ها نظم و تمدن را نمایندگی می‌نمود، درحالی‌که حکومت چنگیزی نمونه بی‌نظمی و سوء اداره بود.

جمعیت ولایت در مقایسه با مساحت آن اندک است. این تا حدی از سبب جنگ‌های تباه کن و وضعیت پرآشوب منطقه قبل از آمدن زیر اداره افغان‌هاست، اما و تا حد زیاد از سبب قحطی و بیماری طاعون است…. این مهاجرت‌ها از سوی امیر بر پایه دلایل روشن و کاملاً مناسب ترغیب گردیده است. جای زیادی برای جمعیت خیلی بزرگ‌تر ازان چه فعلاً وجود دارد موجود است و ممکن است هرگاه ولایت افغانی و در صلح باقی بماند، جمعیت تورکی زبان طی 20 تا 30 سال در اقلیت بمانند (گزیته 1907، ج 2، 7).

سی ای ییت در نگارش 1893، در مورد افغانی سازی- کلمه‌ای که خودش حک نمود- بیشتر صریح بود تا نقشه اسکان ناقلین را برنامه‌ریزی نماید. این یک نظر «فوق‌العاده» بود:

تنها قبایل غیر افغانی نظیر اوزبیکهای میمنه، هزاره‌های هراتی و جمشیدی‌ها و غیره اند که با تورکمن‌ها یا روس‌ها مراوده یا ارتباط دارند و هنگامی که توسط افغان‌ها احاطه شوند آن‌ها مصون خواهند بود.[11]

با تصمیم اسکان کتله بزرگ افغان‌ها در شمال، عبدالرحمن خان به سرعت اقدام نمود و در پایان اکتوبر 1885 18 هزار خانوار داوطلبانه یا جبری مناطق خود را ترک نموده در «سرزمین‌های شاهی» اقامت نمودند که از سوی اسحاق خان برای آن‌ها نگه داشته شده بود (تاپر 1973، 61).[12] در جمله این ناقلین سه هزار خانوار از ده افغانان کابل و پنج هزار غلزی، از جمله دو هزار تن واجد خدمت سربازی، شامل بودند (تاپر 1973، 61).[13] آن‌هایی که داوطلبانه رفتند پنج تا ده روپیه مصارف راه همچنان دو پوند آرد روزانه، کراچی رایگان و یک قاطر برای هر هفت تن مهاجر داده شد. افزون بر این، مشوق دولتی زمین آبی درجه اول، ابزار دولتی و واگذاری مالیه دولت برای حاصلات به دست آمده برایشان داده شد (تاپر 1973، 61).[14] «افغان‌های قوی» به میمنه فرستاده شدند اما ناقلین افغان در سراسر تورکستان افغانی پراکنده بودند با تراکم بیشتر در بادغیس، بلخ و سرپل جاهایی که بهترین زمین‌های زراعتی پیدا می‌شد (سی ای ییت 1888، 254).[15]

در نومبر 1885 میتلند ثبت نمود که چگونه «جریان دوام‌دار مهاجرت مردم از مناطق اطراف کابل به تورکستان افغانی» را مشاهده نموده است (نقل‌قول از تاپر 1973، 61). بدبختانه ما رقم درستی را در باره تعداد افغان‌هایی که در منطقه بین 1885 تا 1888 اسکان یافتند در دست نداریم، اما یک گزارش در تابستان 1888 کمی قبل از شورش اسحاق خان ادعا نمود که تعداد افراد جبراً تبعیدشده 14 هزار تن بود.[16] به این رقم باید حداقل 20 هزار خانوار (یک‌صد هزار تن) را علاوه باید نمود که از اعلان امیر بهره‌مند گردیده به شمال کوچ نمودند تا زندگی نوی را آغاز نمایند. لذا تا خزان 1888 تعداد خانواده‌های افغان ساکن در تورکستان افغانی از 3500 در 1885/6 به بیش از 26 هزار و احتمالاً تا 40 هزار افزایش یافت،[17] یا طور تخمینی 4 در صد جمعیت تا بیش از 30 در صد-هشت بار ازدیاد در فاصله سه سال به میان آمد. هرگاه شورش 1888 نمی‌بود که به تعقیب آن امیر مجبور اهالی بومی و ناقلین افغان تورکستان افغانی را توزیع مجدد نمود، بسیار محتمل بود که پیش‌بینی گزیته در باره به اقلیت رسیدن اوزبیکها، تورکمن‌ها و تاجیک‌ها در مناطقشان تا زمان وفات عبدالرحمن خان واقعیت می‌یافت.

افغانی سازی بادغیس مانند تورکستان به آسانی پیش نرفت، عمدتاً از سبب دودلی پشتون‌ها برای مهاجرت، فقدان دانش آن‌ها در باره آب و هوا و سوء اداره و بی‌کفایتی مقامات حکومتی بود. در بهار 1886  با وجود اعلان عمومی مشوق سخاوتمندانه از سوی امیر،[18] درانیها گورنر قندهار را اطلاع دادند که آن‌ها به اتفاق آرا مخالف هرگونه جابجایی دایمی در مرغاب‌اند، اگرچه آن‌ها در لفافه با لهجه دیپلوماسی آن را بیان نمودند (تاپر 1973، 62-4).

امیر پادشاه آن‌ها بود هرگاه به آن‌ها برای رفتن امر نماید، نباید با امر او مخالفت نمایند اما آن‌ها بدون همراهی خانواده خواهند رفت.[19]

وقتی امیر از این خبر آگاه ساخته شد او خوشحال نبود و برای وادار نمودن آن‌ها جهت اطاعت، امر نمود که بعد ازان بارکزیهای قندهار مالیه همه زمین‌های خود را بپردازند که تا آن وقت معاف بودند.[20] در ماه اپریل فرمان داده شد که یک خانوار از هر 12 هزار قلبه زمین در قندهار باید به سوی مرغاب حرکت نماید (تاپر 1973، 64).

درحالی‌که جنگ برای قدرت بین امیر و سران درانی طور متوازن نوسان می‌نمود،[21]عبدالرحمن خان تاجو خان رهبر طایفه اسحاق زی از نوزاد را که قبلاً در بادغیس خدمت نموده بود، به کابل دعوت نمود. اسحاق زیها کوچی‌های مالدار یا صاحبان رمه بودند که قبلاً در ماه‌های تابستان به غور مهاجرت می‌نمودند (تاپر 1973، 62).[22] گرچه تاجو خان از سوی درانیهای قندهار شخص مهمی به شمار نمیرفت،[23]امیر درک می‌نمود که خان در نظم درانیها موقف پایین دارد او با خوشامدید گفتن می‌توانست جهت رهبری ناقلین گول بخورد تا که رهبران قبایل قندهار را مودبانه سرجای شان بنشاند. مشوق مالی خیلی سخاوتمندانه بود (کاکر 1971، 132؛ تاپر 1973، 63)، اما پیشنهاد ازدواج از سوی امیر بین دختر تاجو خان و حبیب‌الله خان، ولیعهد بود که بالاخره رهبر قبیله اسحاق زی را وادار ساخت تا قبیله‌اش را به بادغیس منتقل بسازد.[24] تعارف بزرگ‌تر از این نمی‌شد تا به یک رییس نسبتاً گمنام پیشنهاد گردد زیرا با خسران شدن امیر آینده افغانستان قدر و منرلت تاجو خان و قبیله‌اش طور قابل‌ملاحظه افزایش می‌یافت و او اگر امر نتواند، می‌توانست احترام و حیثیت مشابه اعضای خانواده سلطنتی را طلب نماید.

ظرف یک ماه یا بیشتر چندین هزار اسحاق زی از پشت رود همراه با یک هزار تا دو هزار غلزی و چند صد اچکزی و نورزی از پشت رود به سوی مرغاب در حال حرکت بودند (تاپر 1973، 64-5؛ سی ای ییت 1888، 216-7).[25] تاجو خان از سوی امیر مسئول عمومی ناقلین تعیین گردید، مقر خود را در بالا مرغاب ساخت، گرچه قومانده نظامی به دست غوث الدین خان باقی ماند. اسحاقزیها که قسمت بیشتر ناقلین را می‌ساختند در سراسر منطقه پخش شدند و تراکم اصلی‌شان در قادس و منطقه فیروزکوهی‌ها بود که زمانی از سوی فتح‌الله بیگ خان اداره می‌گردید (تاپر 1973، 65).[26] بعضی سران درانی که به تاجو خان از سبب قدرت و موقف نو او، حسادت می‌نمودند به کابل رفتند و به امیر علیه وادار ساختن قبایل برای مهاجرات به بادغیس که قبلاً صاحب زمین در پشت رود اند شاکی شدند (تاپر 1973، 64-52).

در نیمه بعدی سال 1886 هزاران مالدار طی سه یا چهار دور به سوی بادغیس حرکت نمودند و اگرچه تاجو خان اوامر خاصی از امیر داشت تا ناقلین از مرغاب نگذرند،[27] یک مامور محلی که در خدمت مامور برتانیه در مشهد بود و در دسمبر 1886 به منطقه سفر نمود گزارش داد که «کوچی‌های افغان با خیمه‌های سیاه از چهارشنبه تا قلعه ولی پراکنده‌اند»،[28]احتمالاً برای آن‌ها زمین یا تدارکات علوفه یا مواد سوخت کافی در ساحل جنوبی مرغاب موجود نبود تا نیاز آن ها را برآورده بسازد. مطمیناّ افغانستان بادغیس نسبت به آنچه تاپر در نوشته عالی خود در این رابطه پیشنهاد می‌نماید، گسترده‌تر بود (تاپر 1973، 64-5).[29] با وجود این مانند اسکان ناقلین افغان در تورکستان، خیلی مشکل است رقم دقیق خانواده‌هایی را که در جریان تابستان و خزان 1886 به بادغیس رفتند به دست داد، زیرا منابع ارقام بسیار متفاوتی را گزارش داده‌اند. کاکر (1971، 132) می‌گوید که تنها اسحاق زی در حدود 5000 هزار خانوار (250 تا 300 هزار تن) بود. در سپتمبر وکیل هرات گزارش داد که عبدالرحمن خان امر داده است تا 12 هزار خانوار به منطقه منتقل شوند،[30]اما قبلاً خبر نویس کابل با نقل از امیر به صفت منبع گفت که 25 هزار خانوار باید می‌رفتند،[31] رقمی که در آگست از سوی مأموریت مشهد گزارش شده است. این رقم آخری شاید تعداد افراد باشد تا خانوار،[32] و تاپر تخمین می‌نماید که 4000 خانوار (20-24 هزار تن) (تاپر 1973، 64-5) شاید رقم درستی باشد.[33]

رسیدن هزاران کوچی مالدار در بادغیس، همه در ظرف چند ماه، ویرانی گسترده‌ای را در اقتصاد محلی به بار آورد و صرف رنج و بدبختی مردمان محلی را که قبلاً مجبور به تحمل آن بودند، افزایش داد. نه تنها این بلکه ثابت گردید که مهاجرت فاجعه‌ای برای مالداران نیز است. مقامات در هرات از سوی امیر امر گردیدند تا ناقلین را با مسکن و غله تأمین نمایند (تاپر 1973، 65)،[34] اما از سبب خشک‌سالی حاصلات آن سال خشک شده بود. آنچه باقی‌مانده بود توسط ملخ‌ها از بین رفت و حاصلات در منطقه ناکافی بود. تخمین شده بود که 24 هزار خروار غله اضافی باید در هرات تهیه گردد تا نیاز ناقلین رفع گردد زیرا حاصلات آخر بهار هنوز هشت ماه دور بود.

و نه این برای مقامات حکومت و یا خود کوچی‌ها کاملاً روشن بود که متوقع بودند زندگی کوچیگری را ترک و حیات مقیم بزرگری را آغاز نمایند. مطمیناّ مدارکی وجود دارد دال بر اینکه امیر برای کاربرد ناقلین به هدف از بین بردن ساختارهای رهبری سنتی و وادار نمودن کوچی‌ها جهت اختیار نمودن اشتغال مقیم در یک محل، انگیزه پنهانی دارد. این با تبصره‌های رهبران قبایل پشتیبانی شده است که شکایت نمودند عبدالرحمن خان تلاش دارد نیرومندترین قبایل افغان را «نابود و متفرق بسازد» (تاپر 1973، 66-7).[35] اراده امیر هرچه باشد، تنها ناقلین اطراف گلران برای زراعت تلاش نمودند و اسحاق زیهای تاجو خان بیشتر برای مساعدت‌های حکومت غوغا برپا نمودند و به نظر می‌رسد دلچسپی کمی برای تغییر سبک زندگی سنتی خود داشتند (تاپر 1973، 66).

در اواخر آگست 1886 در ظرف چند هفته پس از رسیدن اولین موج اسحاق زیها در بادغیس، بیشتر گوسفندان آن‌ها به احتمال زیاد از سبب خستگی زیاد پس از محرومیت سفر طولانی تابستانی از پشت رود و کمبود دوام‌دار علوفه، از بین رفت.[36] خبر این فاجعه به سرعت به همه مالدارها رسید که در مسیر راه به سوی بادغیس در حرکت بودند و شمار زیاد آن‌ها فوراً به خانه برگشتند.[37] با ملامت نمودن «حماقت» تاجو خان،[38]امیر مجبور به امر توزیع ده هزار خروار غله از ذخایر هرات، تأمین هرگونه کمبود از میمنه گردید.[39] اما اسحاق زیها «با ترس بزرگ از فصل برف باری» که بدتر از هرگونه وضعیت خرابی بود که در جنوب مواجه شده بودند، با ابتکار خود همه محصول اضافی میمنه را خریدند، قیمت غله را نسبت به نرخی که مردم عادی توان خرید آن را داشتند بالا بردند.[40]

در ماه اکتوبر خشم محلی در مورد سیاست افغانستان امیر، بیگاری برای ساختن مسکن به ناقلین و افزایش مالیات و اختلافات بالای چراگاه‌ها و حقوق زمین منجر به حوادث خشونت‌بار بین پشتون‌ها و مردمان محلی گردید.[41] ناقلین نیز بین خود به جنگ پرداختند. پس از یک حادثه ناگوار رویارویی بین طایفه‌های رقیب پشتون در قلعه ولی که منجر به زخمی شدن تعدادی و کشته شدن یک نفر گردید، دو یا سه ملک دستگیر و به هرات انتقال داده شدند که پس از جریمه شدن به زندان انداخته شدند.[42] برتانیه نیز دلیلی برای نگرانی داشت. مقامات روسی متردد در مورد انگیزه واقعی پشت برنامه اسکان ناقلین، قوا بیشتر را برای تقویت پوسته‌های مرزی فرستاد تا در صورت حمله احتمالی افغان‌ها بالای پنجده آمادگی داشته باشد (تاپر 1973، 66-7).[43]

خرابی فزاینده امنیت در بادغیس در اواخر خزان 1886 با آغاز شورش غلزی‌ها در اکتوبر که منجر به از بین رفتن حدود 24 هزار عضو این قبیله گردید، بهبود نیافت (کاکر 1971، 115-137). جنگ به هرات که فوج‌های غلزی در آن مستقر بود،[44]همچنان در بادغیس و قطعه نظامی میمنه سرایت نمود. این بی‌نظمی‌های بعدی توسط جنرال غوث الدین خان و قطعه بالا مرغاب اما با مشکلات زیاد سرکوب گردید (سلطان محمد خان ج 1، 257).[45] امیر ناتوان یا بی‌میل از اعتماد بالای اردوی مسلط توسط پشتون‌ها که به شورش رسیدگی بتواند، برای مبارزه با این مشکل دوازده هزار قشون اوزبیک را از تورکستان افغانی تهیه دید، اقدامی که تنش‌های قومی موجود را بین پشتون‌ها و قبایل تورک بیشتر دامن زد.[46]

مالداران دیگر و سایر ناقلین پشتون زمستان سخت بادغیس را به قسمی توانستند زنده سپری نمایند، عمدتاً از سبب تدارکات حکومتی و ذخایر غله خود آن‌ها بود. اما در بهار 1887 وضع محصولات دوباره خراب بود، محصولات میمنه به ویژه بدتر بود و مواشی ناقلین به تعداد زیاد شروع به مردن نمود (تاپر 1973، 67).[47] با بالا رفتن بیشتر نرخ غله و روغن[48]و بدون هیچ دورنمایی برای زندگی در بادغیس یا منطقه میمنه، اسحاقزیها به امید یافتن علف چر کافی برای مواشی خود تصمیم گرفتند به چراگاه‌های سنتی خود در سیاه بند بروند. در مسیر راه فیروزکوهی‌ها به آن‌ها حمله نمودند که از سبب اشغال چراگاه‌های سنتی‌شان توسط افغان‌ها خشمگین بودند و از سبب قحطی و گرسنگی و از دست دادن یک هزار گوسفند و یک صد شتر، مجبور به شورش شده بودند (کاکر 1979، 133؛ تاپر 1973، 67).[49] اسحاقزیها که قبلاً از اوهام سوء مدیریت برنامه افغانستان و نامناسب بودن منطقه برای چریدن مواشی رهایی یافته بودند، تصمیم گرفتند که دیگر برایشان کافی بود و پروژه را کاملاً ترک نمودند. اکثریت آن‌ها به پشت رود برگشتند درحالی‌که دیگران به قلمرو ایران فرار نمودند.[50]

تاجو خان نامه تلخی به امیر نوشت و اطلاع داد که بادغیس هیچ‌گاهی چراگاه کافی برای چندین هزار کوچی نداشته است و اینکه مواشی آن‌ها توسط حشرات، پشه‌ها، گرسنگی و زمستان سرد تلفات زیادی داشته است. اما عبدالرحمن خان آماده نبود ملامتی نقشه بد طرح‌شده خود را بپذیرد و پاسخ کوبنده‌ای برای رییس اسحاقزیها فرستاد. امیر نیت داشت:

…که درانیها باید قوم حاکم گردد و مطابق آن او به آن‌ها فرصتی را برای نشان دادن شجاعتشان با نگه‌داشتن دشمنان و مرزهای افغانستان پیشکش نمود اما از اینکه آن‌ها تصمیم گرفته‌اند این مقام محترم را رد نمایند، امر خود آن‌هاست (تاپر 1973، 68).[51]

اما امیر نتوانست آن‌ها را دوباره برگرداند زیرا اردوی او قبلاً برای سرکوب غلزی‌ها پراکنده شده بود و او نمی‌توانست خطر شورش دیگری را در فراه یا قندهار بپذیرد. لذا انتقام‌گیری از اسحاقزیها تا فرصت مناسب دیگری به تعویق انداخته شد.[52] فرصت انتقام‌گیری امیر در 1888 مساعد شد. در ماه مارچ این سال تاجو خان به کابل احضار گردید تاسوال‌هایی را در مورد اتهامات کم پرداختن مالیات گوسفندانش جواب بدهد.[53] پس از چندین هفته انتظار در پایتخت به نظر می‌رسد رضایت امیر را در مورد عایدات کسب نموده است و با هدایات خرید و ترمیم همه کاریزهای قدیمی و استفاده ناشده به منطقه پشت رود برگشت.[54] پس از سرکوب شورش اسحاق خان در اواخر 1888، عبدالرحمن خان همه درانیهای زمین‌دار در بادغیس را فراخواند و تقاضا نمود چهار صد خروار غله حکومتی را که برایشان در زمستان 1886/7 توزیع نموده بود برگردانند.[55] در تابستان 1889 شماری از حامیان تاجو خان به مزار شریف رفتند تا امیر را ببینند و در مورد سرکوب و ظلم رهبرشان شکایت نمودند. پس از بررسی از سوی گورنر قندهار، عبدالرحمن خان تا جو خان را از خانی طایفه برکنار نمود و اسحاقزیها را زیر اداره قندهار قرارداد (تاپر 1973، 72).[56]

حمله بالای ناقلین اسحاق زی زنگ خطر شورش عمومی از سوی ایماق‌های فیروزکوهی بود که به زودی در میان جمشیدی‌های کوشک، منطقه بندر میمنه و مناطق کوهی سرپل سرایت نمود.[57] اگرچه قشون بیشتری برای جنرال غوث الدین خان در بالا مرغاب فرستاده شد، او قادر نبود در مقابل شورشیان که مناطق کوهستانی غور را در اداره داشتند پیشروی نماید (میتلند 1891، 133). در اوایل آگست دو ستون سربازان از هرات زیر قومانده زبردست خان و رستم علی‌خان به سوی قادس و چخچران حرکت نمود تا به شورشیان از عقب حمله نمایند. در این ماه بود که بالاخره شورش سرکوب گردید.[58] به منزله خسارت موقتی برای حدود 25 تا 30 هزار گوسفند که از مالداران توسط فیروزکوهی‌ها تاراج گردیده بود، مجبور گردیدند 12 هزار رأس را از جمع رمه‌های خود بپردازند.[59] شکست قیام با شکنجه و آزار بیشتر ایماق ها با اخطار به بقیه اعضای خانواده یلنگتوش خان جمشیدی و محمد خان هزاره پیگیری گردید. در نومبر 1887 فتح‌الله بیگ خان رییس فیروزکوهی‌ها نیز کشته شد.[60]

واقعه بت خاک 1888

 

 

 

[1] سی اف تبصره گولدا مایر در باره حقوق فلسطینی‌ها «این‌طور نیست طوری که فکر می‌گردد در فلسطین مردم به نام فلسطینی وجود دارد…. آن‌ها وجود خارجی ندارند.» نقل‌قول از کولین چپمن، آن‌هایی که زمین برایشان وعده داده شد! (لایون، تجدید چاپ 1986)، 186.

[2] رقم جمعیت ارائه‌شده از سوی گزیته (1895 و 1907، ج 2) (که شالوده همه احصاییه های بعدی را در احصاییه های جدید برتانیه تا 1947 نشان میدهد ) با احتیاط باید رسیدگی گردد زیرا نتیجه سرشماری رسمی را در فاصله‌های منظم در زمامداری انگلیس‌ها طوری که در هند صورت می‌گرفت بیان نمی‌نماید. ارقام بر اساس روستاها و سران قبایل داده شده است. مقامات حکومت افغانستان و هنگامی که این ارقام به سبب تخمین حدسی بودن از سوی کمیشنرها یا سروی کنندگان محلی که از شهر یا ساحه بازدید نمودند مورد تردید قرار گرفت. در نتیجه حاشیه اشتباه خیلی بزرگ است. برای افزودن به مشکلات به دست آوردن ارقام درست برای جمعیت تورکستان افغانی، اقلیت بزرگ جمعیت هنوز نیمه کوچی یا نیمه شهری بود. فیصدی زیاد جمعیت ایماق‌ها و هزاره‌ها در شهرک‌ها یا روستایی‌های کوهستانی تیر بند تورکستان یا در دامنه‌های شمالی هندوکش می‌زیستند و گرچه چندین سروی در این مناطق راه انداخته شد شمار اندک این مسکونی‌ها بازدید گردید.

میمنه مثال خوب سوال برانگیز احصاییه جمعیت کمیسیون مرزی است. ماموران افغان که منبع اصلی اطلاعات برای کمیسیون بودند فقط برای حدود یک سال در منطقه بودند و اطلاعات ناچیز در باره جغرافیا، اقتصاد و دیموگرافی منطقه داشتند. میتلند که مسئول اصلی تالیف گزیته و همچنان گزارش استخبارات هیات را به عهده داشت تخمین خود و تخمین 4000 خانوار ساکنان شهر میمنه توسط مرک را ترجیح می‌داد، سی دی ییت 1888، 339 اما رقم بالاتر 2500 خانوار در محدوده دیوارهای شهر و 2500 خانوار بیرون ازان در تپه‌ها یعنی حدود 5000 خانوار را به دست می‌دهد. پیکاک احتمالاً با پیروی از گزارش ییت 2500 خانوار را در شهر ذکر می‌نماید اما ذکری از 2500 خانوار نیمه شهری و بیرون از شهر نمی‌نماید. گزارش چاپ ناشده دیگری از همان تاریخ و مطمینا متکی بر اطلاعات کمیسیون مرزی تعداد خانوار را در میمنه 8000 می‌گوید، پی سی دی، 28 نومبر. میتلند در کل در رابطه به احتیاط‌کاری اشتباه نمود (در ادامه ببینید 235 ش).

اشتباهات اساسی دیگری نیز در بین گزارش‌های ماموران استخباراتی موجود است. مرک ص 266 که شهر میمنه و بازار آن را مطالعه نموده می‌گوید میمنه دارای 235 دکان هست. میتلند اما با این رقم موافق نیست و با بیشتر از 35% کاهش تعداد دکان‌ها را 150 می‌داند رقم خود را در گزارش چاپ‌شده ترجیح می‌دهد و احصاییه مرک را در زیرنویس ارجاع می‌نماید (گزیته 1907، ج 2، 203؛ میتلند 1888، ج 2، 533). پیکاک 111، با مرک و میتلند موافق نیست ادعا می‌نماید که میمنه صرف یک‌صد دکان دارد. از آنجایی که تعداد دکان‌های یک شهر نشان‌دهنده جمعیت کلی آن است، تصمیم مرک جهت تذکر رقم خودش درباره دکان‌های شهر نقش مستقیم بالای تخمین جمعیت شهر دارد. هرگاه شمارمرک درست باشد و 80 دکان بیشتر در میمنه موجود باشد میتلند ما را به این باور خواهد آورد که جمعیت شهر مطمینا بیشتر از آنچه بوده که گزیته ذکر می‌نماید. عین چیز در باره سایر بازارها در تورکستان افغانی صدق می‌نماید. میتلند همچنان در مورد تعداد دکان‌های هندوها و یهود در شهر نیز موافق نیست.

 

[3] خالفین، 254 می‌گوید کمی قبل از شورش اسحاق در 1888 حدود 11700 پشتون در تورکستان افغانی می‌زیستند.

[4] بدون جمعیت قندوز و بدخشان. همه نشان‌دهنده این است که جمعیت میمنه و تورکستان افغانی وسیغان-کهمرد (غیر از قندوز و بدخشان) کمی بیشتر از 87000 خانوار تخمین وبا در نظر داشت سلسله آفات طبیعی و انسانی در منطقه که در جریان دهه 1870 و 1880 رخداد در نظر گرفته شود پائین بود. در واقع میتلند (1888 ج 2، 554) می‌پذیرد که تخمین روس‌ها در 1888 در باره جمعیت خانات میمنه حدود 30000 تن و جمعیت تورکستان افغانی (به شمول قندوز) حدود 640000 تن هست (خالفین، 254). به نظر می‌رسد ارقام پایین به نفع اهداف امیر و انگلیس‌ها بوده باشد. با تخمین نمودن پایین (عمدی؟) جمعیت تورکستان افغانی این مفکوره خلق می‌گردید که منطقه لم‌یزرع و بایر است که عبدالرحمن خان مدعی آن است و در نتیجه اسکان ناقلین در آن توجیه می‌گردید. در عین زمان، تلاش بر این بود تا اقلیت‌های عمده افغانستان اوزبیکها، تورکمنها، هزاره‌ها و تاجیک‌ها به منزله فیصدی بسیار کوچک جمعیت کلی وانمود گردد یا اینکه قبایل افغان از نظر تعداد نسبت به تعداد واقعی‌شان بیشترند. تناسب قبایل پشتون در مقایسه با اقلیت‌های دیگر در طول بیش از صد سال گذشته همیشه از جمله موضوعات حاد بوده است و دولت افغانستان در مقابل هرگونه تلاش ملل متحد یا موسسات دیگر برای راه‌اندازی سرشماری عمومی مطابق اصول صحیح علمی همیشه مقاومت نموده است. حتی امروز تخمین‌های رسمی حکومتی در باره شمار اوزبیکها، تورکمنها و غیره از سوی رهبران و نماینده‌ها جدا مورد اختلاف است، آن‌ها متقاعدند که شمار مردمان آن‌ها به مراتب بیشتر از آنچه است که احصاییه رسمی نشان می‌دهد.

[5] کی ان ال، 18 مارچ 1884؛ کی ان ال، 29 اپریل 1885، اس ال ای آی:40، برگ‌های 1075-6، ج 56، برگ 1224؛ پی سی دی، 8 دسمبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ 1395.

[6] کی ان ال، 25 جنوری 1885.

[7] پی سی دی، 28 نومبر 1885، 7 جنوری 1886؛ اچ ان ال، 25 اکتوبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ‌های 1154-6. امیر اما به وکیل انگلیس گفت که او متوقع است شمار زیاد مهاجرین اوزبیک و تورکمن از قلمرو روسیه به افغانستان سرازیر شوند، امیر به عطاالله خان، خبر نویس در کابل، 15 سپتمبر 1885، اس ال ای آی:45، برگ 987. اگرچه شمار اندک مهاجرین به افغانستان آمدند اما آن‌ها از نظر تعداد با آن‌های که به روسیه می‌رفتند مهم‌تر بودند. اچ ان ال، 29 دسمبر 1887، اس ال ای آی:52، برگ 397. امیر تخمین نمود که 12 هزار خانوار از افغانستان که از زمان شیرعلی خان از تورکستان صغیر فرار نموده بودند در قلمرو بخارا زندگی می‌نمودند، امیر به وایسرای، 23 نومبر 1886، اس ال ای آی: 49، برگ 91.

[8] مهاجرت پس از شورش اسحاق خان افزایش یافت مثلاً ان کی وی تی، 8 فبروری 1889، اس ال ای آی:56، برگ‌های 797-8؛ ان کی وی تی، 2 جنوری 1890، اس ال ای آی:59، برگ‌های 525-6؛ کی ان ال، 16 اکتوبر 1891، اس ال ای آی:64، برگ 944.

[9] کی ان ال، 29 آگست 1885، اس ال ای آی: 45، برگ 759؛ پی سی دی، 28 نومبر 1885.

[10] سی اف تبصره گولدا مایر در باره حقوق فلسطینی‌ها «این‌طور نیست طوری که فکر می‌گردد در فلسطین مردم به نام فلسطینی وجود دارد…. آن‌ها وجود خارجی ندارند.» نقل‌قول از کولین چپمن، آن‌هایی که زمین برایشان وعده داده شد! (لایون، تجدید چاپ 1986)، 186.

[11] سی ای ییت، یادداشت‌ها در باره استحکامات و فوج‌های هرات، 25 می 1893، اس ال ای آی:70، برگ‌های 1787-94.

[12] پی سی دی، 24 اکتوبر 1885؛ کی ان ال، 29 جون 1886. ارقام برای تعداد مهاجرین به تورکستان افغانی متفاوت است، پی سی دی، 7 جنوری 1886 12 هزار خانوار می‌گوید. تفاوت در ارقام احتمالاً به معیار متفاوتی که هر گزارش کار می‌گرفتن مربوط می‌گردد مثلاً حذف آن‌هایی که جبراً تبعید گردیده بودند.

[13] پی سی دی، 5 سپتمبر، 24 اکتوبر 1885.

[14] پی سی دی، 28 نومبر 1885، اس ال ای آی:46، برگ‌های 220-21؛ تی اف ژی، دسمبر 1885، مارچ 1886.

 

[15] پی سی دی، 24 اکتوبر 1885.

[16] پی سی دی، 12 سپتمبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ‌های 497-8. سایر منابع رقم بالاتر 40 هزار خانوار را ذکر می‌کنند، کی ان ال، 17 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگ 965. در میان تبعیدی‌ها ارمنی‌های مسیحی کابل نیز شامل بودند که در آخر دسمبر 1885 از امیر تقاضا نمودند تا ارمنی‌ها مزار شریف را اجازه داده شوند تا با آن‌ها در کابل یکجا شوند. در عوض امیر فرمان داد تا ارمنی‌های کابل به بلخ بروند. در طول دو ماه حدود چهل خانواده وادار گردیدند دارایی خود را فروخته به شمال بروند که حضور ارمنی‌ها را در کابل که از زمان بابری‌های سابقه داشت به پایان رساند (سی اف گریگوریان، 66 ش 61 جایی که او سرنوشت این گروه را بحث می‌نماید). طبق یک گزارش شماری از ارمنی‌های نامه‌ای به حکومت برتانیه در هند نوشتند و از زمامداری امیر، تهدیدات او در مورد مصادره دارایی آن‌ها و تبعیدشان به سمرقند شکایت نمودند. کلیسای ارمنی در پایتخت افغان که از جنگ افغان-انگلیس به بعد مورد بی‌حرمتی‌های متعدد بوده است به نظر می‌رسد تخریب گردیده است. قادر نبود مرجع دیگری در رابطه به ارمنی‌های مزار شریف بیابم اگرچه گزارش کی ان ال، 1 جنوری 1886، اس ال ای آی:46، برگ 1190 اشاره می‌نماید که بزرگ‌تر از جمعیت ارمنیان کابل بود. تی اف ژی، مارچ 1886، اس ال ای آی:46، برگ 1428؛ پی سی دی، 13 فبروری 1886، اس ال ای آی:47، برگ 1548؛ همچنان نگاه کنید گریگوریان، 65-6، 430 ش 62.

[17] کی ان ال، 17 آگست 1888، اس ال ای آی:54، برگ 965.

[18] تی اف ژی، مارچ 1886.

[19] کیو ان ال، 1 مارچ 1886، اس ال ای آی:47، برگ 5؛ تی اف ژی، مارچ 1886.

[20] کیو ان ال، 1 مارچ 1886، اس ال ای آی:47، برگ 5؛ تی اف ژی، مارچ 1886.

[21] کیو ان ال، 6 سپتمبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 721.

[22] همان جا.

[23] اچ ان ال، 11 جون 1886.

[24] همان جا.

[25] همان جا. کیو ان ال، 13 سپتمبر 1886؛ اچ ان ال، 5، 16 سپتمبر 1887، اس ال ای آی:48، برگ‌های 723، 807-8، 957؛ ام ا، 28 آگست 1886، اس ال ای پی:188، برگ 749.

[26] اچ ان ال، 5، 16 سپتمبر 1887.

 

[27] اچ ان ال، 21 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 1161.

[28] گزارش پیام‌رسان خاص، 8 اپریل 1887؛ تی اف ژی، می 1886. در می 1886 ریگوی اظهار نمود که دو هزار خانوار افغان رسیده‌اند و در قلعه ولی جابجا می‌گردند، تلگرام ریگوی به دیورند، 19 می 1886. طبق گزارش یک پیام‌رسان خاص (بی‌نام) او «در گرفتن بعضی عکس‌های مهم» احتمالاً از مهاجرت و از رمه‌داران موفق گردید. من نتوانستم این عکس‌ها را پیگیری نمایم.

[29] به نظر می‌رسد او از سلسله ال/پی و اس/9 (ایران) آگاه نبوده است که گزارش مامور مخفی را که در بالا ذکر گردید و همچنان چندین اشاره در باره ناقلین در خبرنامه‌های مشهد را در بر می‌گیرد.

[30] اچ ان ال، 16 سپتمبر 1887. همچنان بنگرید سی ای ییت 1888، 216-7 یکی از کوچی‌ها به او گفت که قرار است 12 هزار خانوار در منطقه اسکان یابند.

[31] کی ان ال، 29 جون 1886.

[32] نگاه کنید اچ ان ال، 28 اکتوبر 1886، اس ال ای آی:48، برگ 1165.

[33] همچنان نگاه کنید اچ ان ال، 29 نومبر 1886 آنجا تاجو خان شمار ناقلین را 2600 خانوار یا 19 هزار تن می‌گوید.

[34] اچ ان ال، 16 سپتمبر 1887.

[35] کیو ان ال، 6 سپتمبر 1886.

[36] همان جا. به نظر می‌رسد واقعیتی در گزارش اچ ان ال، 29 نومبر 1886 وجود ندارد که اسحاق زیها همه رمه‌هایشان را در پشت رود به‌جامانده بودند.

[37] همان جا.

[38] اچ ان ال، 18 اکتوبر 1886.

[39] اچ ان ال، 18 نومبر 1886، اس ال ای آی:49، برگ 161.

[40] اچ ان ال، 29 نومبر 1886.

[41] اچ ان ال، 11، 18 اکتوبر، 18 نومبر 1886؛ تی اف ژی، جون 1886؛ مرک، یادداشت‌ها در باره جلسه با گورنر روسیه در پنجده، 2 اکتوبر 1886؛ گزارش پیام‌رسان خاص که در 25 نومبر 1886، 8 اپریل 1887 مشهد را ترک نمود. میر الله بخش، یادداشت‌ها، 1886 گزارش داد که عبدالرحمن خان برادر بزرگ بابا جان بیگ از قیصار در مورد ناقلین افغان نزدیک قلعه ولی شکایت نمود که از منطقه گوسفندان و خربزه ها را سرقت نموده بودند. او مامور محلی را اطلاع داد که «کمیسیون به تهاجم تورکمنها پایان داده است اما بگذار دشمن قوی‌تر بیاید و نزدیک آن‌ها ساکن گردد و تدریجی زمین‌های آن‌ها را غصب نماید.» شکایات مشابه از سوی شیرمحمد خان «قراول بیگی» از المار در باره ناقلین پشتون و گورنر افغان میمنه صورت گرفت.

[42] اچ ان ال، 27 دسمبر 1886، 20 جنوری 1887، اس ال ای آی:49، برگ‌های 387، 547.

[43] اچ ان ال، 16 سپتمبر 1886. تنش‌ها مخصوصاً در فبروری تا مارچ 1887 بسیار جدی بود. شایعاتی پخش گردید که روس‌ها تصمیم جدی بالای میمنه دارند و اینکه شماری از جاسوسان محلی روسیه در حال سروی منطقه‌اند. گزارش گردید که یزدان قلی، سپه‌سالار دلاور خان در خال جمع‌آوری سپاه در مرو برای حمله بالای میمنه و اندخوی است. سی اف-اچ ان ال، 28 فبروری، 10 مارچ 1887، اس ال ای آی:49، برگ‌های 779، 1147-8؛ اچ ان ال، 7 اپریل 1887؛ تی اف ژی، اپریل 1887؛ اچ ان ال، 5 می 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 219، 533، 881؛ گورنر هرات به دگروال مک لین، 21 می 1887؛ مک لین به گورنر هرات، 30 می 1887؛ ترخانوف گورنر پنجده به جنرال غوث الدین ان دی 1887؛ خلاصه استخبارات از آسیای میانه، می-جون 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 651-5، 763-4، 830-2، 923-7.

[44] بی نظمی‌ها بیشتر از سبب توطئه ایوب خان بن شیرعلی خان دامن زده شد که تلاش نمود پس از دعوت از سوی شورشیان غلزی خود را به منطقه آن‌ها برساند. او توانست از مشهد در همراهی با 18 تن پیروان خود فرار نماید و به افغانستان داخل شود و از سوی ابراهیم‌خان نزدیک غوریان در دوکانی (؟) دوباره عقب رانده شد. با وجود همه پیگردهای جدی ایوب خان به مشد برگشت در آنجا به تاریخ 9 نومبر 1887 خود را به مقامات برتانیه تسلیم نمود و از آنجا به تبعید راحت به هند فرستاده شد (کاکر 1971، 135)؛ اچ ان ال، 5 سپتمبر 1887؛ تی اف ژی، نومبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 657، 1329. مداخله ایوب خان در شورش غلزی انگیزه‌ای برای امیر بود تا سران طرفدار ایوب خان از قبیله خودش درانیها را از بین ببرد.

[45] طبق سلطان محمد خان، جدی تری شورش غلزیها در 6 جون 1887 واقع شد. سی اف-ام وی ان ال، 9 جون 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 1033-4؛ اچ ان ال، 27 جون 1887 اس ال ای آی:50، برگ 1557؛ تی اف ژی، آگست 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 293-5؛ اچ سی، 6 جون 1887؛ اچ ان ال، 11 جون 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 822، 994-5 می‌گوید شورش در هرات از سوی هزاره‌های (سنی) بود.

[46] کی ان ال،5 می 1887؛ لست فوج‌های منظم حکومت افغانستان 1887؛ کی ان ال، 24 می 1887؛ پی سی دی، 19 جولای 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 873، 1657؛ پی سی دی، 24 آگست، 23 سپتمبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 241، 615-8. بخشی از این سواره‌نظام اوزبیک نگهبانان شخصی امیر و زنان او را تشکیل دادند. پی سی دی، 14 سپتمبر 1887؛ تی اف ژی، جون 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 543، 1239 می‌گوید 20 هزار اوزبیک به منطقه غلزی فرستاده شد که «تاثیر قوی» بالای شورشیان داشتند.

گفته شده است که امیر دو لوا سواره‌نظام را از میمنه، 4 لوا پیاده از هرات و 4 لوا دیگر پیاده را از خواست تا شورش غلزیها را سرکوب نماید اگرچه اسحاق خان فرستادن 4 لوا از تورکستان افغانی را رد کرد، ادعا نمود که میمنه «در حال آمادگی برای شورش است.» کی ام، 29 اپریل 1887؛ کی ان ال، 6 می، 28 جون 1887، اس ال ای آی:50، برگ‌های 524، 592، 1279.

 

[47] اچ ان ال، 9 می 1887؛ کی ان ال، 6 دسمبر 1887؛ خبرنامه تورکستان، 9 می 1887.

[48] خبرنامه تورکستان، 9 می 1887.

[49] اچ ان ال، 9 می 1887؛ تی اف ژی، آگست 1887؛ اچ ان ال، 14 جولای 1887، اس ال ای آی:50، برگ 1745.

[50] اچ ان ال، 9 می 1887؛ اچ ان ال، 7 نومبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ 1357؛ اچ ان ال، 25 جنوری 1888، اس ال ای آی:52، برگ 465. هنگامی که مهاجرین از ایران می‌خواستند برگردند در اواخر خزان 1887 مقامات ایرانی اجازه ندادند و خانواده‌های آن‌ها را توقیف نمودند. شماری از افراد قبیله اسحاق زی به بالا حرکت نمودند و در محلی که فعلاً شمال شرق بادغیس است ساکن گردیدند. در بهار 1994 در جریان بازدید از قادس من چهار تن از اسحاق زی های ولسوالی جوند را دیدم. آن‌ها بیشتر جزییات اسکان اجباری مجددشان را در بالا مرغاب که در بالا ذکر گردید تأیید نمودند. قصه مهاجرت تاجو خان و جر و بحث او با امیر مشهور است و من توانستم دریابم که شماری از فرزندان او هنوز در منطقه بسر می‌برند. شمار زیاد غلزیها و پشتون‌های دیگر تا حال در قریه لنگر شمال قادس زندگی می‌کنند. به نظر می‌رسد این پشتون‌ها نیز در زمان زمامداری عبدالرحمن خان در این منطقه ساکن شده‌اند.

[51] کی ان ال، 16 آگست 1887، اس ال ای آی:51، برگ 259.

[52] همان جا.

[53] کیو ان ال، 10 اپریل 1888، اس ال ای آی:53، برگ 529.

[54] کیو ان ال، 7 جون 1888، اس ال ای آی:54، برگ 7171.

[55] ان کی وی تی، 26 جولای 1889، اس ال ای آی:587، برگ‌های 1287-8.

[56] کیو ان ال، 31 آگست، 7 دسمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ‌های 301، ج 59، برگ 72.

[57] گزارش از چاجوی خان در میمنه، 20 آگست 1887، اس ال ای پی:189، برگ‌های 1713-20؛ اچ ان ال، 4 آگست 187، اس ال ای آی:51، برگ 319.

[58] اچ ان ال، 4 آگست 187؛ اچ ان ال، 1 آگست 187، اس ال ای آی:51، برگ‌های 261-2؛ تی اف ژی، آگست 1887. فوج‌های از میمنه برای کمک جنرال غوث الدین فرستاده شد اما قبل از اینکه اقدام نمایند ایماق‌ها شکست‌خورده بودند. کی ان ال، 18 اکتوبر 1887، اس ال ای آی، 51، برگ 895.

[59] کی ان ال، 18 اکتوبر 1887؛ کی ان ال، 1 سپتمبر 1887، اس ال ای آی:51، برگ‌های 65، 1018؛ اچ ان ال، 1 دسمبر 1887، اس ال ای آی:52، برگ 129. تلفات واقعی شاید خیلی پایین بوده باشد، زیرا این ارقام از سوی خود ناقلین داده شده است.

[60] اچ ان ال،20 اکتوبر 1887؛ کی ان ال، 4 نومبر 1887، اس ال ای آی:51 برگ‌های 985، 1010.

 

 

 

 ++++++++++++++++++++++++

بر تری دیرینه بلخ و…

بخش نهم – بحث سوم

جلوس عبدالرحمن خان

 

 

پاسخ ترک

Please enter your comment!
Please enter your name here