ایدهآل طالبان چیست؟

با وجود بیش از دو دهه حضور طالبان در افغانستان٬ ما کمتر در مورد هویت، برنامهها٬ نوع نگاه و برداشتهای طالبان آگاهی داریم. به نظر می رسد آنها به صورت زیرکانهای مخاطبان خویش را درباره ماهیت خویش گمراه نموده اند. رفتار آنها نیز بر به اصطلاح نوعی فریبکاری استوار بوده است. طالبان در اعلامیههای کنونی، خود را متعهد به ارزشهای نوین همچون حقوق بشر٬ حقوق زنان و حکومت با بنیاد وسیع نشان میدهند. در اعلامیه این گروه در نشست اخیر که در مسکو برگزار شد نیز گفته شده که آنها متعهد به شناخت حقوق زنان بر مبنی دین مقدس اسلام است و همچنان خواهان تاسیس دولت مستقل در افغانستان هستند. هدف طالبان این است که برای مخاطبان خویش بیان دارند که آنها در خط مشیها و رفتارهای دهه هفتاد خویش تغییراتی داده اند و معتدلتر شده اند. به علاوه٬ هدف آنها این است که خود را از جریانهای تروریستی همچون گروه موسوم به دولت اسلامی (داعش) و یا حتی تحریک طالبان پاکستان متفاوت نشان دهند.
در حال حاضر٬ برداشت غالب در مورد طالبان نیز این است که آنها را یک گروه سیاسی میدانند که از گروههای بنیادگرا همچون القاعده و داعش متفاوت است. بر اساس این نگاه، شورش طالبان یک شورش سیاسی بنابر علل و انگیزههای سیاسی است. از آن جاییکه طالبان توسط ایالات متحده از قدرت برانداخته شد و اعضای رهبری آنها زندانی و مجازات شدند شورش طالبان در واقع علیه ایالات متحده و برای آزادی افغانستان است.
راه حل این منازعه از منظر این رویکرد٬ مصالحه ایالات متحده با طالبان و به رسمیت شناخت آنها به عنوان یک جریان سیاسی در افغانستان است. طالبان نیز در چندین سال پسین تلاش نموده اند که خود را به عنوان یک جریان سیاسی نشان بدهند. این رویکرد٬ در حقیقت ابعاد دیگر طالبان همچون ابعاد ایدیولوژیک٬ تروریستی و یا جرمی آّنها را نادیده میگیرد. رویکرد ذکر شده مبنای فکری مشاوران دولت سابق آمریکا (باراک اوباما) همچون بارنت روبین که مصالحه با طالبان را دنبال میکردند و رابین رافل که تماسهای آغازین با طالبان در یک سال پسین ایجاد نمود٬ بود.

اما واقعیت امر پیچیدهتر از این رویکرد تقلیلگرا است.
طالبان صرفا یک جریان سیاسی که در پی ادعای حقوق سیاسی خویش و یا استقلال افغانستان نیست. بلکه آنها یک جریان ایدیولوژیک با برداشتهای افراطی از دین است. برعکس ادعاهای طالبان٬ آنها آزادیهای اساسی همچون آزادی ادیان و عقاید٬ برابر جنسیتی٬ و حقوق بشر مطابق معیارهای پذیرفته شده جهانی را نمی پذیرند و آنها را ارزشهای آمریکایی عنوان میکنند.
پرسش این است که منظور از معیارهای اسلامی طالبان چیست؟
بنا به سنخیت طالبان با احزاب اسلامی در پاکستان٬ می توان گفت که ایدهآل طالبان در افغانستان در عمل عین ایدهآل تحریک طالبان پاکستان و دیگر احزاب اسلامی در پاکستان است. الگوی حکومت داری٬ معیارهای حقوق بشری و آزادی های مدنی که این احزاب در پاکستان دنبال نمودند٬ درواقع معیار اصلی طالبان است.
احزاب تندروی اسلامی در پاکستان مسوول بخش اصلی خشونت فرقهای٬ نظامی گری٬ و عدم تساهل و مدارا برای جامعه و دولت پاکستان هستند. اگرچه این احزاب در چارچوب نظم سیاسی فعلی پاکستان عمل میکنند٬ اما هدف غایی آنها تغییر نظام دموکراتیک با نظام سنتی و بسته مبنی بر برداشتهای کوتهبینانه و تبعیض آمیز از اسلام استوار است. این احزاب بر تفسیر واحدی از اسلام نیز توافق نظر ندارند. در نتیجه٬ این امر به تضادهای فرقهای میان برداشتهای مختلف از اسلام انجامیده این احزاب در سیاست پاکستان در چند عرصه تاثیر گذار بوده اند.
تاثیر نخست این احزاب در عرصه نظام حقوقی و قانون گذاری پاکستان بوده است. در سال ۱۹۷۴ ٬ زیر فشار این احزاب، اقلیت احمدیهها “غیرمسلمان” اعلام شدند. در اثر این فشارها به تدریج قانون اساسی و نظام حقوقی پاکستان تغییر داده شد؛ و در سالهای ۱۹۸۴ و ۱۹۸۶ قانون کفرگویی به قانون جزا اضافه شد و در سالهای بعدی مواردی مشابه نیز به قوانین پاکستان اضافه شد.
طالبان افغانستان به طور مداوم قانون اساسی فعلی و نظام سیاسی افغانستان را اسلامی ندانسته اند. سخنرانی نماینده طالبان در نشست مسکو نیز به اسلامی نبودن قانون اساسی و نظام سیاسی این کشور تاکید داشت.
تاثیر دوم این احزاب نظامیگری است. اگرچه مطابق قوانین پاکستان هیچ یک از احزاب نمیتوانند شاخه نظامی داشته باشند اما احزاب اسلامگرا در افزایش گروههای مسلح حداقل غیرمستقیم نقش داشته اند بویژه از طریق جمعآوری کمکهای مالی و یا از طریق تلاش برای میانجیگری بین آنها و دولت که در عمل به معنی مشروعیت بخشیدن به فعالیت آنها است.
الگوی طالبان افغانستان نیز چنین چیزی است. آن ها به این باورند که با وجود معاهده صلح با دولت افغانستان٬ فعالیت نظامی خود را نگه دارند.
همانند احزاب اسلام گرا در پاکستان هدف نهایی طالبان افغانستان تطبیق تفسیر بنیادگرایانه از اسلام در سطح دولت و جامعه است. رفتار کنونی طالبان مبنی بر ایجاد حکومت وسیع بنیاد و قبول حقوق بشر و زنان واقعی نیست. آنها همچنین خواهان یک دولت ایدیولوژیک اند. دولتی که تفسیر خاص آنها از اسلام را با حتی شاید قوه قهریه به زور تطبیق (اعمال) نماید.
در این صورت٬ توافق صلح با طالبان نباید به حقوق بشر و زنان به صورت کلی بپردازد٬ بلکه بایستی به آزادیهای اساسی شهروندان٬ حقوق زنان و دموکراتیک بودن دولت به صورت شفاف پرداخته شود.
طالبان باید بپذیرند که تفسیر دیوبندی و اهل حدیث گونه و بنیادگرایانه از اسلام در افغانستان قابل پذیریش نیست. توافق صلح با طالبان در صورتی می تواند انجام شود که طالبان به صورت صریح اندیشههای این احزاب و نوع برداشت آنها را نسبت به حکومتداری و سیاستگذاری محکوم کنند. در این صورت پذیرفتن طالبان با همین اندیشهها و برداشتهای اسلام سیاسی شان ٬افغانستان را به وزیرستان دیگری مبدل میسازد.
خواستها و موقف مردم افغانستان خلاف میل و برنامههای طالبان است. پژوهش های اخیر نشان می دهد که داعیه و خواست دیوبندی گونهای طالبان از حمایت مردم برخوردار نیست. به علاوه مردم به صورت صریح خواهان رعایت حقوق بشر در چارچوب نظام دموکراتیک٬ و داشتن حقوق اساسی شهروندان اند. توافق صلح با طالبان و فرآیند صلح٬ باید شامل خواست مردم در همه این زمینهها باشد.