خرابههای آثار باستانی به چه درد دیکتاتورها میخورد؟
پل کوپربیبیسی
- 9 ژوئن 2018 – 19 خرداد 1397
حق نشر عکسGETTY IMAGES
صدام حسین، مثل موسولینی، از ویرانههای بازمانده از آثار باستانی استفاده میکرد که تصویری زیبا و دلپذیر از حکومت اقتدارگرای خود بسازد.
قصر در افق پدیدار میشود. نمای ساختمان و پنجرههای بازش را به زحمت میتوان در آفتاب سوزان عراق تماشا کرد. برای رسیدن به قصر، باید از راهی پر پیچ و خم گذشت، از میان سنگریزهها و درختان زیتون و آلو که روزگاری در باغهایی مجلل خانه کرده بودند.
این یکی از باشکوهترین قصرهای صدام حسین بوده است. داخل ساختمان بقایای دیوارها و درگاههایی که با ظرافتِ تمام کندهکاری شدهاند به چشم میخورد. لوستری مجلل و عظیم همچنان در ورودی قصر آویزان است. اما دیوارها پر گرافیتی است؛ بچههای محل در فضای قصر که صدا در آن میپیچد فوتبال بازی میکنند. مهرههای شیشهای لوستر روی زمین ریختهاند. قصر دیکتاتورِ پراقتدارِ عراق به ویرانهای خالی بدل شده است. وقتی به بالکن اتاق خواب دیکتاتور میروید، دشتی وسیع پیش رویتان گسترده میشود، و ویرانهای دیگر نگاهتان را به خود مشغول میکند: دیوارهایی شکسته و پراکندهو سازههایی باستانی که نشان میدهند ۲۵۰۰ سال پیش، شهر بابل روزگاری بر جهان حکم میرانده است.
Image captionقصر صدام حسین، که به سبک زیگورات ساخته شده بود رو به ویرانههای بابل بود. پنج زمین فوتبال در این قصر جای میگیرند
تصادفی نیست که قصر صدام حسین رو به این منظره شگفتانگیز باز میشود. بنا بر این بوده که بازدیدکنندگان و ارباب رجوع قصر رو به ویرانههای بابل بنشینند که حواسشان باشد در حضور حاکمی پراقتدارند که میراثش هزاران سال دوام خواهد آورد. البته صدام اولین دیکتاتوری نبود که از ویرانههای تاریخ به این شکل سود جسته بود.
ارتباط میان آرمانسازی از ویرانههای دوران باستان و حاکمان اقتدارگرا سابقهای طولانی دارد. دلیلش هم این است که خرابههای به جا مانده از دوران باستان صرفاً مشتی در و دیوارِ فروریخته بر خاک نیستند؛ بلکه مخزن حافظه و اسطوره یک ملتاند. کمک میکنند تا از دلِ گذشته باشکوهی که در دوران جدید زوال یافته روایتهایی فاشیستی بازسازی شود و نیز کمک میکنند تا جباران گذشته در دوران جدید تجدید حیات یابند. به این ترتیب، جباران و مستبدان ویرانهها را از آنِ خود میکنند. البته در عین حال، این کار اغلب آنها را به خطر میاندازد. نمونه اخیرش تخریب آثار باستانی پالمیرا به دست داعش بود. به این ترتیب، میتوان گفت تلاشهای صدام، و پیش از آن موسولینی و هیتلر، برای “حفظ” ویرانهها عمدتاً آنها را از فضا و پیشزمینه خود خارج کرده است.
Image captionباید از اتاق خواب رهبر سابق عراق به بیرون نگاه کنید و ویرانههای بازمانده بابل را ببینید
تخریب بابل
عراق به لحاظ میراث باستانی بسیار غنی است. دهانه رودهای دجله و فرات که در حکم ستون فقرات عراق است، ویرانه بعضی از نخستین شهرهای جهان را در خود جای داده، که از آن جمله میتوان به اوروک، اور، بابل، و نینوا اشاره کرد. ویرانههای بهجامانده از این شهرها سالهای سال توسط قدرتهای استعماری به غارت میرفته است، و اشیایی که در دلِ آنها کشف میکردند موزههای کشورهای بیگانه را زینت میبخشید.
در قرن نوزدهم، حفاریهای آسوریها از شهر نینوا را به موزه بریتانیا آوردند و دروازه ایشترِ بابل را از کاشیهای خود جدا کردند و در موزه پرگامونِ برلین بازسازیاش کردند. ولی صدام، پس از آن که بر صندلی ریاست جمهوری عراق نشست، عزم خود را جزم کرد تا از ویرانههای بازمانده از تمدنهای دور استفاده دیگری کند، و آن این که نظامی ملهم از شکوه و عظمت پیشین عراقی بسازد و خود در رأس آن بنشاند.
Image captionصدام برای بازسازی بابل، دیوارهای عظیمی در اطراف ویرانههای شهر ساخت
برای عملی شدنِ چنین طرحی، معماری از نهایتِ اهمیت برخوردار بود. جالب اینکه از جمله اولین دیدارهایی که صدام پس از به قدرت رسیدن خود در سال ۱۹۶۸ ترتیب داد، دیدار با جمعی از معماران بود. ظاهراً آن طور که گزارش شده، صدام در آن دیدار گفت بوده که “آثار باستانی عزیزترین یادگارهایی است که برای عراقیها مانده.” به گفته او، آثار باستانی “به دنیا نشان میدهند که کشور ما [فرزند] تمدنهای گذشته است که خدمات بزرگی به انسانیت کردهاند.”
یک دهه پس از آنکه حزب بعث در عراق به قدرت رسید، بودجه “وزارت آثار باستانی” کشور بیش از ۸۰٪ افزایش یافت. همه آثار باستانی نینوا، هترا، نمرود، اور، عقرقوف، سامرا، و تیسفون مورد بازسازیها و مرمتهای مبسوطی قرار گرفتند. با این حال، برای صدام گوهر یگانه عراق همواره بابل بود.
Image captionصدام که میخواست پیوندی میان حاکمیت خود و پادشاهان بابل برقرار کند، سفارش داد این دیوارنگاره را برایش بکشند
بابل یکی از بزرگترین شهرهای جهان از قرن ۸ تا ۶ قبل از میلاد بوده است. در دو مقطع از تاریخ به بزرگترین شهر جهان تبدیل شده بود و شاید حتی اولین شهری بوده که جمعیت ساکنانش به بیش از ۲۰۰ هزار تن رسیده بود. در قرن ۴ قبل از میلاد، اسکندر مقدونی بابل را اشغال کرد. پس از اسکندر، جنگهایی درگرفت که شهر را از سکنه خالی کرد. و پس از فتوحات مسلمانان عرب در قرن ۷ پس از میلاد، بازدیدکنندگان و گردشگران در گزارشهای خود، آن منطقه را ویرانه خوانده بود.
- نمایشگاه بزرگ ایران در آلمان: از زیگورات چغازنبیل تا باغ دلگشا
- درِ سوخته؛ شهری ‘هزاران ساله’ و فراموش شده در پاکستان
شهرِ ویران شده بابل، همواره در چشم صدام افسونی خاص داشت. دستور داده بود تا دیوارهای شهر را بازسازی کنند، و حاضر شده بود درست در اوج جنگ با ایران، میلیونها دلار خرجِ آن کند. دستور داده بود دیوارها را تا ۱۱.۵ متر بالا ببرند، که به هیچ وجه با واقعیت تاریخ سازگار نبود. به همین دلیل جامعه جهانی معماران انتقادهای زیادی از او کرد و او را متهم ساخت که بابل را به “دیسنیلندی برای یک مستبد” بدل کرده است. صدام در دلِ ویرانهها، تئاتری به سبک رومیها نیز ساخت. وقتی باستانشناسان به او گفتند شاهان باستان از جمله نبوکدنصر، نام خود را بر خشت دیوارهای بابل حک میکردند، صدام همچنان اصرار میورزید که باید نام خودش را بر خشتهای جدیدی که در فرایند بازسازی به کار گرفته شده بود حک کنند.
Image captionجان واریک اسمیت در اوایل قرن ۱۹، داخل کلسئوم و ساختمانهای جدیدی را که به مجموعه اضافه شده بود نقاشی کرده بود
موزه موسولینی
صدام دقیقاً از الگوی موسولینی پیروی کرده بود. در ایتالیای آغازِ قرن بیستم، موسولینی ویرانهها و خرابههای روم را ابزاری بسیار قدرتمند یافته بود. البته حکومتهای پیش نیز خود را میراثدارانِ رومِ باستان میدانستند، ولی فاشیستهای پیرو موسولینی این نوع از آرمانسازی را به درجه دیگری رساندند. موسولینی بارها خود را در پیامهای تبلیغاتی، “آگوستوس نو” خوانده بود، که اشارهای است به امپراتور روم که در دوران سلطنت خود بخش اعظمی از شهر [روم] را ساخته بود.
موسولینی در سال ۱۹۲۲ به فاصله کمی پس از آنکه به قدرت رسید، در مراسمی به مناسبت تأسیس روم چنین گفته بود: “روم نقطه عزیمت و نقطه رجوع ما است. نماد و حتی میتوان گفت اسطوره ما است. ما آرزوی ایتالیایی رومی را در سر داریم؛ ایتالیایی قدرتمند و خردمند، با تدبیر و با عظمت. بخش اعظمی از روح جاودان روم از نو در فاشیسم زنده میشود.”
Image captionهیتلر تحت تأثیر کارهای موسولینی در رم، معماری سبک دوران کلاسیک را به شکلی مصنوعی اجرا میکرد
اما فاشیستها با مشکلی روبهرو بودند. روم از دوران باستان رشد و تکامل یافته و از ویرانههای خود حفاظت کرده، و آنها را در بافت شهری که مدام در حال تغییر بوده جذب کرده است. مردم روم در میان ستونها و سرستونهای فروریخته زیستهاند و خانههایشان را بر آنها و با سنگ آنها ساختهاند. روم از درون ویرانهها رشد کرده بود، و این میراثی را که فاشیستها به آن متکی بودند تحتالشعاع خود قرار میداد.
برای حل این مشکل، موسولینی دستور داد تا حفاریهای مفصلی در شهر انجام شود؛ خانهها را تخلیه کردند و سکنه را به مناطق دیگری منتقل کردند. دستور داد تا مقبره آگوستوس را حفاری کنند، و میدانی اطرافش بسازند، خانهها و ساختمانهای اطراف “تئاتر مارچلوس” را تخریب کنند، و کف کولوسئوم را حفاری کنند، و سردابهای زیرزمینِ آن را بیرون در معرض دید بگذارند.
Image captionرژه سربازان نازی در نورمبرگ این تصور را القا میکرد که رایش سوم عمری به درازای امپراتوری روم خواهد داشت
در میِ سال ۱۹۳۸، تنها ۱۶ ماه پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، هیتلر از رم دیدار کرد. موسولینی پایتخت متحولشده ایتالیا و خرابههایی را که از دل خاک بیرون آورده بودند به دیکتاتور آلمان نشان داد. همانطور که موسولینی انتظار داشت، هیتلر تحت تأثیر قرار گرفته بود. البته هیتلر همیشه شیفته ویرانهها و خرابههای آثار باستانی بود. او اغلب نفرت خود را معماری مدرن و نیز عشقش را به معماریِ کلاسیکِ رومِ باستان اظهار میداشت.
از نظر هیتلر، ویرانههای بازمانده از گذشته روایتی آرمانی از تاریخ را بازگو میکنند؛ روایتی که او میخواست در “رایش سومِ” خود تکرار کند. آلبرت اشپیر، معمار اصلی رایش سوم، در خاطرات خود مینویسد: “در نهایت، تنها چیزی که برای مردانِ دورانِ بزرگِ تاریخ باقی میماند معماری و ساختمانهای باشکوه آنها است. از امپراتورهای امپراتوری روم چه باقی مانده است؟ به جز عمارتهایشان چه چیز همچنان خبر از آنها میدهد؟ […] این است که امروز، ساختمانهای امپراتوری روم به موسولینی این امکان را میدهد تا آنگاه که میخواهد تصور امپراتوریِ جدیدی را در مردم خود بیدار کند، به روح بلند روم اشاره کند.”
اما در نهایت، ساختمانهایی که نازیها ساختند هرگز در پشت ویرانههایی عظیم و باشکوه باقی نماندند. ساختمانهایی که آلبرت اشپیر ساخت، درست مثل قصر صدام، تنها چند سال پس از آنکه تخریب شدند، به تلی از خاک و سنگ بدل شدند.