الحاج عبدالواحد سيدی
الحاج عبدالواحد سيدی
باز شناسی افغانستان
برتری دیرینه بلخ و پیکار شاهان افغان در ترکستان صغیر
حصه دوم – جلد یازدهم-بخش یکصدوبیست ویکم
فصل دهم – بحث دوم
عبدالرحمن خان و تورکستان افغانی،(1888-1892)
مطمئناً هرگاه قرار باشد افغانستان مانند یک حکومت ملی باقی بماند و سرنوشت مشابه یوگوسلاویای آسیای مرکزی را نداشته باشد، همه جوانب بحران کنونی، زود یا دیر، باید این موضوع را اذعان نموده کفاره این میراث وحشتناک را با بخشیدن و بخشوده شدن بپردازند.
بر گرفته از متن
بیرحمیهای تورکستان،[1] 1888-1892
اژدهای خفته نباید بیدار شود
تعبیری که نمایانگر مصیبت های بی کران ترکستان صغیر در زمان زمامداری سلطان بی رحم از تبار محمد زایی (بارکزایی) ها ، مخصوصاْ پس از ناکامی شورش سردار محمد اسحاق خان فرزند محمد عظیم خان ، پسر کاکای امیر ستمگرعبدالرحمن خان ، رخداد که یکبار دیگر باعث ایجاد فاجعه های شد که ریشه تنفر نژادی و قومی را در سال های سلطنت محمد نادر شاه مخصوصاْ در نیمه اول قرن بیستم ، بر جسته گردانید که در سالهای (۱۸۸۸-۱۸۹۲) توسط عبدالرحمن خان کاشته شد. از آنجا که این موضوع فوق العاده حساس است ما باید بخاطر رفاه تمام اقوام ایکه در تاریکی مظلومیت های تاریخی ناشی از حس بیش خواهی و خود خواهی اقوام حاکم میباشد ، نگذاریم یکبار دیگر عناصری که از دکترین شاهان محمد زایی خود کامه که، خود را یک سر و گردن بنام میان تهی پشتونیزم ،از سایر مردم بلند تر میدانند ، به این بازی های شوم و بویناک ، پشتونیزه سازی تباری شان ادامه دهند تا نشود که این اژدهای خفته بیدار گردد و مجریان خود را یکسره ببلعد. اگر مشکل از سر گرفته شود «مشکل» نه میمیرد و نه آرام میشود ، بلکه مانند یک عده خبیثه پیکر و آرامش مردم اعم از تمام تبار ها را نابود میسازد [ویرستار]
تاریخ تورکستان صغیر بدون سلسله وقایع رنجهایی که به مردم این ولایت پس از ناکامی شورش اسحاق خان تحمیل گردید تکمیل نخواهد بود، زیرا داستانهای آن دوره وحشت، نسل به نسل انتقال یافته و تا هنوز در خاطرات مردم ولایت (منظور میمنه است که حاکمان مینگ در آن حکمرانی میکردند.) زنده است. و نه کسی بدون در نظر داشتن بیرحمیهای که در آن دوره رخداد ادعای آشنایی با افغانستان معاصر را کرده میتواند، زیرا ریشههای تنفر نژادی و قومی که در سالهای اخیر برجسته گردید در آن زمان کاشته شد. با وجود این، تلاش برای نوشتن در باره روزهای تاریک1888-1891 خطر اتهام سمتگیری نژادی یا سیاسی را در قبال دارد، چون که این موضوع در افغانستان فوقالعاده حساس است. در واقع کسان زیادی باور دارند که “اژدهای خفته را نباید بیدار کرد.”
دشواری البته در این است که “مشکل” نه میمیرد و نه آرام میشود، زیرا در زیر منازعات کنونی کشور میراث فرهنگی و قومی سرکوب خفته است که با وجود تلاشهای وانمود ساختن به طرز دیگر از سوی مورخان غربی، مهمترین میراث زمامداری عبدالرحمن خان است. برای درک مناسب زمان حاضر، بازرسی گذشته، زخمها و همه چیز حتمی است. مطمئناً هرگاه قرار باشد افغانستان مانند یک حکومت ملی باقی بماند و سرنوشت مشابه یوگوسلاویای آسیای مرکزی را نداشته باشد، همه جوانب بحران کنونی، زود یا دیر، باید این موضوع را اذعان نموده کفاره این میراث وحشتناک را با بخشیدن و بخشوده شدن بپردازند.
لذا، تنها افغانها نیستند که باید تدریجاْ واقعیت این دوره ناخوشایند از نظر اخلاقی را در تاریخ شان بپذیرند. دانشمندان غربی که از کند و کاو در باره موضوع ناراحتکننده بی رحمیهای امیر(عبدالرحمن خان) ، اجتناب نمودهاند، باید برخورد انتقادی جدی را با تاریخهای رسمی انگلیسها و سایر انتشارات در باره افغانستان آغاز نمایند. این به ویژه در مورد امارت عبدالرحمن خان بکار گرفته شود، زیرا بیشتر مواد “خالصه دولت” چاپشده در زمان زمامداری او یا بعد ازان شدیداً از سوی مقامات انگلیس سانسور شده بود و یا توسط آنهایی که نقش مهمی را در طرح یا تطبیق سیاست دولت بازی نمودهاند نوشته شده است. همین طور این کارها در کمترین سمتگیری و در بدترین حالت، تبلیغات طرحشده برای توجیه یا برایت دادن (پاک شدن از عیب) سیاست برتانیه در آسیای مرکزی و جهت ترسیم متحد “ما” عبدالرحمن خان در بهترین شکل ممکن بود.
مورخان، افغان و غربی، یا اینکه تلاش نمودهاند از حقایق ناخوشایند “زمامداری وحشت” گریز نمایند[2]یا اشاره گذری به سرکوبیهای که در طول زمامداری عبدالرحمن خان رخداد نمودهاند، در عوض ترجیح دادهاند بالای معرفی “اصلاحات” بنیادی افغانستان معاصر تمرکز نمودهاند. انتقامگیریها از تورکستان و تاثرات آنها، هرچند به ندرت از سوی محققان غربی بحث شده است، آنها مطمئناً هنگام ارزیابی زمامداری امیر در انکشاف افغانستان مدرن در نظر نگرفتهاند. کاکر (1971) چند پراگراف را در پایان فصل مربوط به شورش اسحاق خان وقف نموده است اما بالای ارقام غیررسمی غیرقابلاعتماد در مورد آنهایی که زندانی یا اعدام شدند بیشتر متکی است. خیلی کم در باره چگونگی کشته شدن این افراد، رنجها و شرایطی که از سوی زندانیان تحمل گردید یا پیامدهای اقتصادی و مردم نگاری که سیاست امیر به آن منتج گردید گفته شده است. اما در مورد قیام هزارهها (1891-1893)، کاکر بیشتر معلومات میدهد و از عهده رسیدگی به موضوع بیرحمیها علیه جمعیت شیعه افغانستان می برآید.
کاکر اساس احصائیه خود را بالای حرفهای خود امیر به سردار عطاالله خان، وکیل کابل گذاشته میگوید که در اواخر 1890 یک هزار تن به قتل رسید و 5400 تن از سبب سهم گیری در شورش اسحاق خان زندانی گردیدند (کاکر 1971، 155).[3] اما در کم کردن این رقم کاکر اشتباهاً ادعا مینماید که “افراد بدون نفوذ بخشیده شدند” (کاکر 1971، 155). این رقم اعدام یک هزار تن رقمی بود که امیر یک سال قبل در پاسخ به نامه وایسرای هند ارائه نمود که نگرانی خود را در باره گزارشهای مکرر ارتکاب بیرحمیهای از سوی دوست و متحد برتانیه در تورکستان افغانی ابراز نموده بود. همین گونه بالای این ارقام اعتماد شده نمیتواند، که برای کاستن اضطراب برتانیه در زمانی که روابط افغان-انگلیس زیر کشیدگی فراوان بود. گریسباخ بیشتر به منبع ابتدایی عینی،ادعا نمود که در اوایل 1889 تعداد اعدامهای “اخیر” ( مثلاً پس از آمدن امیر در تورکستان افغانی) بین 400 تا 500 تن شمار نمود، [4]درحالیکه مارتین (ص 157) که در سالهای بعدی زمامداری عبدالرحمن خان در کابل زندگی نمود میگوید که در جریان بیست و یک سال زمامداری یک صد هزار تن-حد اوسط 5000 تن هر سال- از نظر قضایی اعدام گردیدند. هرگاه گزارشهای استخباراتی هفته وار خبر نویسهای محلی برتانیه را که در این دوره از کابل، مزار شریف، هرات و قندهار فرستاده شدهاند؛ یادداشتهای سری چاپ نشده در باره قساوتها توسط گریسباخ و دگروال واربرتن؛[5]اوراق خصوصی لیلیاس هاملتن و تا حدی ناول چاپ نشده او، قدرتی که در تاریکی میخزد، [6]را که بر چشمدیدها و تجارب خودش از “زمامداری وحشت” در کابل استوار بود، با دقت ارزیابی نماییم، شواهد قوی برای تأیید این باور که رقم کشتهها به هزاران تن میرسد به دست میآید.
دیدیم که انتقامگیری حتی قبل از پیروزی غزنی گک با اعدام خسر اسحاق خان، نجم الدین خان و دلاور خان از دوآب و سایر رهبران هزاره چگونه آغاز شد.در اواخر سپتمبر 1888 وکیل کابل گزارش داد که هفتاد تن از اقارب و خدمتکاران اسحاق خان قبلاً در کابل در زنداناند.[7] هنگامی که با امیر به سوی مزار شریف حرکت نمود گریسباخ ثبت نمود که صدها زندانی از تورکستان افغانی، عمدتاً افسران و سربازان، اسیرشده در غزنی گک شروع به رسیدن در اردوگاه امیر نمودند.[8] وقتی عبدالرحمن خان بامیان را ترک نمود شمار این زندانیها با هزارههای بیجا شده و بینوا به هزارها تن افزایش یافته بود، تعداد زیاد آنها در جریان تبعید شدن مردند یا قتلعام گردیدند. گروههایی از زندانیان از گردن باهمدیگر به زنجیر بسته شدند و در دستههای بیست نفری مسلسل دو تا سه صدی در هر بار به کابل فرستاده شدند. وقتی در اواسط 1889 بالأخره گریسباخ مزار شریف را ترک گفت اکثریت افسران و احوالداران اردوی اسحاق خان دستگیرشده و برای نابود ساختن به پایتخت فرستاده بودند، زیرا امیر خرافی بود و نمیخواست آنها را در نزدیک زیارت مقدس علی به قتل برساند. با وجود این، در زمستان 1888/9 گریسباخ ثبت نمود که بین هشتاد تا یک صد تن تنها در زیارت شهر به قتل رسید.[9]
با رسیدن سال نو مسیحی “زمامداری وحشت” در نوسان کامل بود و به دور از محدوده افسران و سربازان عمدتاً پشتون گسترش یافته بود که به شورش پیوسته بودند. تنها در تورکستان افغانی حدود چهار صد تن در زندان بود.[10] در خبرنامه 15 جنوری 1889 وکیل کابل (سردار عطاالله) که با امیر در طول این دوره مورد سوال در مزار شریف بود، نوشت که “از آمدن ما به این سو تمام آهنگران شهر شب و روز مصروف ساختن زولانه بودند.” [11]تنها در مارچ چهار تا پنج صد زندانی به شمول 350 افسر که در اردوی اسحاق خان خدمت نموده بودند به کابل فرستاده شدند.[12] در پایان ماه می خبر نویس هرات ادعا نمود که هشت هزار زندانی قبلاً به کابل رسیده است،[13]اگرچه کمی بعدتر منشی کابل گزارش داد که تنها 4500 تن در زندانهای کابل اند.[14] اما جریان آمدن محکومین در طول بهار و تابستان 1889 ادامه یافت. (بطور میانگین در هر روز در ماه می 156 زندانی-مرد، زن و اطفال-از تورکستان افغانی به کابل می رسید.[15] در پایان جون، طور اوسط روزانه 20 تا سی تن هنوز به پایتخت میرسید. گاهی این گروه بین 150 و 250تن در روز میرسید.[16]
در طول خزان و زمستان 1889/90 دستگیری صدها تن و این فرستادن اسیران با زنجیر به کابل ادامه یافت. اینها شامل سران اوزبیک میمنه و اندخوی، بزرگان شغنان، دهنه غوری و بغلان و دستههای بیشتر هزارههای شیخ علی و اعضای اردوی اسحاق خان بودند.[17] در آغاز 1890 یادداشتهای روزانه پشاور ادعا نمود که افزون بر آنهایی که در زندانهای کابل پژمرده بودند1980تن از طرفداران اسحاق خان در مزار شریف نیز محبوس بودند.[18] کمی پیش تر، در 25 دسمبر 1889 کوتوال کابل به حبیبالله ولیعهد که در غیابت پدر سرپرست بود، دو لست زندانیان زیر مراقبت خود را ارائه نمود. هر لست “حدود سه یارد (yard، واحد اندازهگیری طول برابر ۹۱۴٫۴ میلیمتر یا ۳ فوت است؛ و هر فوت برابر با ۱۲ اینچ میباشد. هر اینچ برابر با ۲۵٫۴ میلیمتر است.وکی پیدیای انگلیسی ) دراز بود.”[19]
با پر شدن زندانهای کابل امیر محکومین را به قندهار فرستاد.[20] در آخر می 1890، وکیل کابل ثبت نمود که 5400 زندانی در تورکستان افغانی به کابل، 1200 به قندهار و 500 تن به هرات “فرستاده شد”.[21] به تعقیب اینها 700 تن دیگر به شمول اقارب اسحاق خان و ساکنان تاشقورغان و بدخشان آمدند.[22] بعدتر این به رقم بالاتر تجدید گردید. طبق اطلاعات دست اول، تا آگست 1890 تنها محکومین زندانهای کابل کمتر از 14 هزارتن نبود.[23] در پایان 1891 به این رقم حد اقل دو هزارتن اسیر دیگربآن افزوده شده بود.[24] شمار واقعی زندانیان مطمئناً نسبت به آنچه احصائیه ها ارائه مینماید، خیلی بیشتر بود، زیرا ارقام تنها مردان خانوادهها را در برمیگرفت وابستگان عموماً زنان و اطفال را که با آنها نیز، زندانیشده بودند شامل نمیشد.[25] و نه این ارقام دربرگیرنده صدها تن افراد بیگناهی بود که از سبب عیادت دلسوزانه از اقارب خود دستگیر و زندانیشده بودند.[26] در بهار 1897، ایجنسی پشاور تنها جمعیت زندانهای کابل را 18000 تن گزارش داد.[27]
تا جایی که شمار افرادی که مستقیماً از سبب سرکوب گری در تورکستان افغانی اعدام گردیدند مطرح است، این رقم حدود ده هزار است تا یک هزار. اگرچه وکیل کابل تخمینهایی را در باره آنهایی که کشته شدند به دست نمیدهد، یادداشتهای هفتگی اشارههای مکرر درباره افراد یا گروههای مردم مینماید که به ویژه طور فجیعی کشته شدند. در طول 21 ماه از سپتمبر 1888 تا می 1891 یادداشتهای روزانه کابل و مزار اعدام دست کم 700 تن را (در روز) ثبت مینماید (در ادامه جدول را نگاه کنید).این رقم اما نوک یک کوه یخ بزرگ است زیرا شماری زیادی کشته میشدند که ثبت نمودن تراژیدی هر یک ناممکن بود. کم از کم از اوایل جنوری 1889 خبر نویس کابل از مزار شریف نوشت که “هر خانه عزادار است.”[28](اگر این گزارش راست باشد و مبالغه ای در کار نباشد امکان دارد تعداد واقعی کشته شدگان شاید از هزار درصد نیز تجاور نماید ، یعنی از گاو عدود به شمار آمده است . (ویرستار))
درحالیکه در 28 اکتوبر 1888، عبدالرحمن خان تنها در چاریکار در یک روز حدود پنجاه تن را به مرگ محکوم نمود.[29] در جریان زمستان و بهار 1888/9 گریسباخ ثبت مینماید که او شخصاً میدانست که بین 80 تا 100 تن تنها در مزار به قتل رسیدند. “تعداد بیشتری” در مناطق دیگر اعدام گردیدند.[30] در اواسط جون 1889 منشی کابل ادعا نمود که هر شب ده تن در میدانی پشت قلعه بالا حصار به قتل میرسد، درحالیکه دیگران در تپههای سیاه سنگ زیر خاک دفن گردیدند. تنها در شب 19 جون، هشت زندانی اوزبیک، پشتون و دیگران اقوام سپاهیهای کوتوال قطعهقطعه شدند و سی و یک تن دیگر نیز به مرگ محکوم گردیدند.[31] در همین ماه، گریسباخ هنگام عبور از کابل به سوی هند، کشف نمود که “تعداد زیاد” زندانیان قبلاً کشتهشدهاند و “بقیه نیز از پی آنها فرستاده میشوند.” [32] هر روز، به استثنای پنجشنبه و جمعه، سی اعدام در پایتخت افغان اجرا میشد.[33] در گزارش 29 جون 1889 منشی کابل ثبت نمود که سی تن دیگر در میدان کشتار پشت بالا حصار اعدام گردید.[34] در دو روز بعدی چهار افسر زندانی از اردوی بلخ به قتل رسانده شد و چشمهای دوازده سید از کنر کشیده شد.[35] در طول ماه جولای، اعدامها در زندان بدنام سرای ذکریا به میزان چهار تا پنج تن در روز ادامه داشت.[36] در همین ماه، شاه مردان قلی مینگ باشی از میمنه نیز به قتل رسید (در بالا ببینید).[37] در 22 آگست 103 زندانی از تورکستان افغانی از بدبختی در ساحه متروک شده اقامتگاه کیوناری بیرون کشیده شدند و بقایای آنها در گورهای دستهجمعی انداخته شد.[38] یک هفته بعد 15 تن دیگر نیز به جاودانگی پیوستند.[39]
همین طور خونریزی در طول خزان و زمستان 1889 ادامه یافت. در هرات، شماری از مقامات که به اسحاق خان مشو ره داده بودند سنگسار گردیدند،[40] کمی بعدتر شماری از سواره نظام و افسران دیگر تورکستان افغانی در پایتخت پایان زندگی را دیدند.[41] در 10 اکتوبر 1889 شماری از اربابهای میمنه که به قسم گروگان برای رویه نیک محمد شریف خان به کابل فرستادهشده بودند، اعدام گردیدند.[42] ده روز بعد، بیست تن دیگر از زندانیان تورکستان به دار آویخته شدند.[43] در پایان سال یادداشتهای روزانه پشاور، احتمالاً بر اساس اطلاعات ارائهشده از سوی گریسباخ، گزارش داد که امیر هفته سه بار ملاقات دربار داشت، در جریان آن کم از کم بیست تن را به مرگهای وحشتناک مختلف محکوم مینمود.[44] در بهار 1890 هفده نویسنده، “افراد مهم” در تورکستان افغانی با امر مستقیم امیر اعدام گردیدند.[45] کمی قبل از برگشت عبدالرحمن خان به کابل، 86 زندانی محکوم به دار زدن یا فشردن گلو شدند. در جریان هفته اول جون 1890، چهار تا پنج شخص هر شب اشد مجازات را تجربه مینمودند.[46] در آگست عبدالرحمن خان بار دیگر در چنگ مریضی مخوف (لی 1991 الف، 215-6)،[47] به کابل برگشت اما با وجود اینکه شماری از زندانیان اکثراً زنان را پس از ضمانت[48]آزاد ساخت، کشتار در طول زمستان 1890/91 ادامه یافت زیرا او به واقعاتی رسیدگی مینمود که تا برگشتن او به تعویق انداخته شده بود.[49]
جدول ثبت اعدامها و زندانیان، 1888-1891.
تاریخ منشأ محل جنگ تعداد کشتهها روش کشتن اسیران تنبیه
09/88 بارکزی سیغان 1 روغن داغ
09/88 بارکزی سیغان 1 میخ زدن
09/88 افغان تورکستان – – 70
10/88 افغان/تورک تورکستان 2 به توپ پرانده شد
10/88 افغان/تورک تورکستان 50 دار زده شد 200
1888/9 افغان تورکستان 21 اعدام شد
1888/9 داده نشده تورکستان 9 آفتاب سوزان
1888/9 داده نشده تورکستان 7 تصلیب/ کشیدن رودهها
1888/9 داده نشده تورکستان چندین روغن داغ
1888/9 افغان تورکستان 1 شکافتن دهان
1888/9 افغان تورکستان 2 اعدام
03/89 افغان؟ میمنه 9 با مرمی
04/89 افغان/اوزبیک میمنه 90 روشن نیست 20 کور کردن
06/89 مختلف داده نشده – – 140 کور کردن
06/89 مختلف تورکستان – – 30
06/89 مختلف داده نشده 60 روشهای مختلف
06/89 افغان تورکستان 10 کشیدن رودهها/به توپ پراندن
06/89 تورکها تورکستان 8 قطعهقطعه کردن
06/89 افغان/تورک تورکستان 30 اعدام 150
06/89 افغان تورکستان 10 غرغره/چهار توته گردید
06/89 داده نشده تورکستان 3 غرغره/پراندن با توپ 70
07/89 کنری تورکستان – – 12 نابینا کردن
07/89 تورکها تورکستان 7 اعدام
07/89 داده نشده خان آباد – – 50
07/89 داده نشده تورکستان – – 50
07/89 داده نشده تورکستان – – 250
07/89 اوزبیک میمنه 2 اعدام
07/89 اوزبیک تاشقورغان – – 30 جریمه
07/89 شیخ علی هزارهجات – – 250
07/89 اوزبیک تورکستان – – 60
07/89 شیخ علی هزارهجات – – 500 تبعید
07/89 انصاریها مزار 120 با اره دو نیم شد – –
08/89 مختلف تورکستان – – 400 تبعید
08/89 مختلف تورکستان 191 اعدام – –
09/89 کابلی تورکستان – – 4 جریمه
09/89 داده نشده تورکستان 2 خفه گردید – –
09/89 تاجیکها؟ افشار 18 اعدام 7 –
09/89 اوزبیک چهار ولایت – – 6
09/89 افغان میمنه – – 175 بیآبرویی
09/89 افغان تورکستان 6 اعدام – –
10/89 تورکها اندخوی – – 4
10/89 اوزبیک چهار ولایت – – 20 جریمه
10/89 اوزبیک میمنه – – 50 تبعید
10/89 تورک تورکستان 25 غرغره – –
11/89 افغان کنر – – 3 نابینا ساختن
11/89 شیخ علی هزارهجات – – 40 تبعید
11/89 افغان تورکستان 1 اعدام – –
12/89 اوزبیک دره صوف 1 اعدام – –
12/89 مختلف تورکستان – – 175
12/89 شیخ علی هزارهجات – 120 تبعید
12/89 افغان؟ میمنه – – 5
12/89 اوزبیکها سرپل – – 8
12/89 افغان میمنه – – 7
12/89 مختلف تورکستان 24 به توپ پراندن – –
12/89 مختلف تورکستان 20 غرغره/چهار پاره کردن – –
12/89 مختلف تورکستان 2 بیرون کشیدن رودهها/به دم اسب بستن
01/90 مختلف تورکستان – – 70
03/90 افغان تورکستان – – 30 بی ابرو ساختن
03/90 “نویسندهها” تورکستان 17 اعدام – –
05/90 مختلف تورکستان 5 غرغره – –
06/90 مختلف بدخشان – – 700 تبعید
10/90 مختلف تورکستان 10 اعدام – –
10/90 “میرها” تورکستان 4 اعدام – –
05/90 مختلف تورکستان – – 26
مجموعاً= 678 اعدام؛ 3772 زندانی یا تنبیه ثبتشده است.
منابع: آن کی وی تی، کی ام، اچ آن ال، پی سی دی، گریسباخ 1889، واربرتن 1889.
در عقب این احصائیه ترسناک حتی ارقام وحشتناکتری پنهان بود.صدها تن مخفیانه اعدامشده بودند تا از انتقامگیری جلوگیری گردد یا از خشم طوایف اجتناب گردد (مارتین، 190-1).
صدها زندانی دیگر زنده نماندند تا بر سر چوبههای دار بمیرند، زیرا شیوع محرقه، کولرا یا سایر بیماریهای مکروبی زندانهای بوی ناک و غیر صحی را تصفیه نمود و صدها زندانی را به سوی جاودانگی برد(مارتین، 302-3).[50] سایرین به دست دهندگان امیر از بین رفتند.[51] قبلاً دیده شد که چگونه در جریان جابجایی اجباری هزارههای شیخ علی و سایر قبایل، افراد مریض، خسته و مسن اغلب قتلعام شدند یا در کنار رها شدند تا از بین بروند. شماری از دستگیرشدگان از سبب مسموم شدن عمدی غذایشان توسط کوتوال کابل، کشته شدند که مستقیماً زیر فرمان امیر عمل مینمود.[52] در جولای 1889 منشی کابل گزارش داد که سی تا چهل تن فراری پناهنده هر هفته به این شکل نابود میگردید.[53]
در میان آنهایی که احتمالاً به این روش کشته شدند، ایشان اوراق، پیر گوهری که عامل اصلی مقاومت تورکستان صغیر در مقابل افغانستان سازی برای بیش از چهل سال، نیز شامل بود.[54] عبدالرحمن خان با درک اینکه ناپدید شدن ناگهانی ایشان اوراق منجر به مشکلات بیشتر در تورکستان افغانی خواهد گردید که ایشان اوراق را لایق ستایش بزرگ میپنداشتند، بالأخره میت را به خانواده او داد که در پهلوی برادرش ایشان صدور در دروازه قبادیان مزار شریف دفن گردید (پلیت 8).[55]
برای افزودن به وحشت آن روزها، و در نقض مستقیم قوانین شرعی به نظر میرسد امیر از فکر کردن درباره روشهای اعدام “غیرانسانی و شیطانی” [56]لذت میبرد که در نظر اروپاییها خاطرات تفتیش عقاید اسپانیا را زنده میساخت. نجم الدین همراه با شماری دیگر در جریان دو سال آینده، از سبب انداختن روغن داغ بالایشان از بین رفتند.[57] دیگران با میله توپ پرانده شدند،[58]در قفسها انداخته شدند و گرسنه رها گردیدند،[59]از پاها بالای چوبها آویزان گردیدند، با روش خاص اعضای بدن آنها قطع گردید یا رودههایشان بیرون کشیده شد و اجساد آنها به سگها انداخته شد.[60] شماری خفه گردیدند، گلوی شان فشرده یا بریده شد.[61]
در گزارش رسمی که به وایسرای ارائه شد گریسباخ به شماری از اعدامهای “با روش وحشیانه خاص” اشاره مینماید.[62] در دو واقعه در زمستان 1889 شماری از زندانیان بیرون از محل اقامت امیر به پایهها طنابپیچ (مصلوب)شدند و تامردن در هوای آزاد در آنجا باقی ماندند. یک مرد برای چهار روز زنده ماند وادار میگردید شکنجه را بیشتر تحمل نماید نگهبان با قبول خطر جانی ، از روی ترحم محکوم بدبخت را با دستهای خود خفه نمود. شورشی دیگری هنگام طوفان برف به چوب دروازه نزدیک محل جلسات دربار امیر بسته شد و سطلهای آب سرد بالایش ریخته میشد.[63] هفت تن دیگر بالای دیواری مصلوب گردیدند و رودههای شان کشیده شد. واقعه دیگر قابل “توجه خاص” مرد پیری بود که دو پسر، خواهرزاده و زنان او با اسحاق خان به بخارا فرار نموده بودند. اعضای باقیمانده خانواده دستگیر شدند و مرد پیر به دربار امیر آورده شد، در آنجا دهانش در مقابل جمع مقامات شکافته شد. او چند ساعت بعد درگذشت.[64]
گزارش دگروال رابرتن شماری از جزییات وحشتناک گریسباخ و گزارشهای وکیل و منشی کابل را تأیید مینماید. اما او سرنوشت 120 مجاور مزار شریف احتمالاً متولیهای زیارت علی و اعضای دیگر طایفه انصاری را برجسته میسازد که به خاطر دعا برای موفقیت اسحاق خان محکوم گردیدند. آنها به کابل آورده شدند، در آنجا به چوبههای دار مراد خانه(مراد خانی) واقع منطقه قزیل باش ها در شهر کهنه نزدیک اسطبل امیر، در گروههای 25 نفری در یک وقت برده شدند. آنها را با طناب به تخته چار تراش بستند و با اره به دو نیم بریدند درحالیکه هزاران ساکن شهر آن را تماشا مینمودند.[65]
وحشتناکتر از این قربانی شدن زنان و اطفال به خشم امیر بود، زیرا شمار زیاد اقارب زندانیها همراه مردانشان به زندان انداخته میشدند. نمونههای برجسته شکنجه زنان و دختران یا سایر اشکال بدرفتاری موجود است. احتمالاً وحشتناکترین مثالی که گریسباخ انتخاب نمود عبارت از واقعه یک دختر 15 ساله است که به شکنجه با فانه محکوم گردید. هردو پای او با طناب به ستون چوبی دارای شکاف که در زمین فرو شده بود محکم بسته گردید. سپس فانه چوبی در شکاف گذاشتهشده با چکش چوبی بزرگی کوبیده شد تا بالای طناب فشار بیاورد و عمیقتر در پاها فرو رفته در نهایت آن را از هم میپاشید.برای پنج روز دختر بدبخت این جان کندن مشقتبار را تحمل نمود و بالأخره آزاد گردید، پاها و زانوهای او درهمشکسته بود و دیگر قادر به راه رفتن نبود (گری، 268-9).[66] سایر زنانی که به دست امیر متحمل شکنجه شدند شامل زنان سرهنگ محمد بیگ بودند که شدیداً شکنجه شدند تا کجا بودن خزاین شوهر خود را فاش نمایند.[67]
“هزاران” زن دارای روابط مهم خانوادگی از تورکستان که جدا حجاب را رعایت مینمودند همراه با نوزادان و اطفال خورد شان به کابل فرستاده شدند، در سرای ذکریا ، خانه عمارتی در بازار مراد خانی؛ خانه سردار محمد عمر خان یا در دهمزنگ جابجا گردیدند.[68] هنگامی زندانها از زندانیان انباشته شد، زنان زیادی وادار گردیدند زیر چادر در فضای آزاد زندگی نمایند.[69] زنان مجرد و دختران مقبول، قصدا از سایر زنان توسط پروانه خان کوتوال کابل جدا میگردیدند و به پری خانه فرستاده میشدند. آنجا به مصرف حکومت نگهداری میشدند و با پلو سایر غذاهای لذیذ تغذیه میشدند و “البسه گرانبها” برایشان داده میشد. مقامات رهبری حکومت رزیلانه به زندان (پریخانه) میامدند، یک یا دو زن را انتخاب مینمودند و مقاربت نامشروع با آنها میداشتند.[70] در جون 1889 ده ماه پس از رسیدن اولین دسته زندانیان زن به پایتخت افغان، منشی کابل گزارش داد که از سبب این زناها روزانه چهار تا پنج زن ولادت مینمایند.[71] بعضی از این زنان بدبخت وادار میگردیدند تا طفل خود را سقط نمایند، در حال که دیگران شرمسار از ولادت اطفال نامشروع، نوزادان خود را زنده به گور مینمودند.[72]
یکی از تنبیههای وحشتناکی که امیر بالای دشمنانش وارد مینمود محکومیت آنها به زندان ابد در سیاهچال، زیرزمینی ترسناک در بالا حصار بود که نظیر دخمه تاریک بخارا که کنولی و ستوارد قبل از اعدام زندانی بودند بود. حفرشده در کوهی که قلعه تاریخی کابل بالای آن بنا یافته بود، بدنه گودال با قطر 20 تا 25 فت به بیرون باز میشد. شخص محکوم در این دوزخ زنده پایین فرستاده میشد، جایی که اجساد متلاشیشده زندانیانی که جان داده بودند مانند شبح در حال پوسیدن در کف آن افتیده بود. قربانیان بدبخت در عمق کثافت حشره خورده فرو میرفتند، در آنجا روزانه یکبار به خاطر رژیم گرسنگی تغذیه توسط سطلی که از بالا پایین میگردید میشدند. بیشتر کسانی که محکوم به این مرگ زنده بودند به زودی روانپریشی پیدا میکردند، زندگی خود را با زدن سر به دیوار دخمه خاتمه میدادند (مارتین، 149-50).[73] شمار کسانی که در این دخمهها از بین رفتند ممکن نیست گفته شود. اما هنگامی که امیر حبیبالله به تخت نشست امر نمود زندانیان دخمه سیاه آزاد شوند، تنها سه تن زنده مانده بودند (مارتین، 150).
شرایط زندان تا حدی که ممکن بود خراب بود. زندانها خانههای شخصی بودند، اغلب به اعضای حکومت تعلق داشت، یا سر ایهایی بودند که کلکینهای آن مسدود بود و به دروازه آنها قفل انداخته شده بود(مارتین، 149). در نتیجه، تدابیر حفظ الصحه برای نیازمندیهای صدها تن زندانی کاملاً ناکافی بود. اتاقها هرگز پاک نمیشد و هر نوع حشرات موذی رونق داشت.[74] اتاقها به حدی مزدحم بود که اعضای آن به نوبت میخوابیدند. بسیاریها ترجیح میدادند بیدار بمانند تا در آن کثافات بخوابند.[75] هرگاه این کافی بود، مردم با قطعه یا بریدن یک یا بیشتر دست یا پا جزا داده میشدند، اکثراً مجازات ها در اتاق آنها یا در باغچه قابل دید به همه زندانیان عملی میگردید.[76] مارتین که دو فصل کتاب خود را به “زمامداری وحشت” امیر اختصاص داد (فصل 10 و 11) ادعا مینماید که تلاشی برای پاک نمودن کثافات موجود صورت نمیگرفت. او مینویسد که “دستها وپاهای بریده شده….همراه با مرده هایکه اعضای آنها قطع شده بودند در اطراف افتیده بود”، “بوی اجساد گندیده در سراسر محل متصاعد بود” (مارتین، 302-3). طبق تخمین او، 70 تا 80 در صد زندانیان از سبب تیفوس یا مرضهای انتانی دیگر از بین رفتند (مارتین، 146). به تعقیب شورشی که شماری زیاد زندانیان تلاش نمودند زندان را شکسته فرار نمایند، وادار به پوشیدن البسه خاص با پتلونهای زرد، کلاه و کرتی آبی گردیدند. “هرگاه واقعیت در باره زندانهای کابل به همه آشکار میبود” مارتین مینویسد در پایان زمامداری عبدالرحمن خان “کشورهای دیگر شاید باهم یکی شده برای متوقف ساختن چنین بربریت پافشاری مینمودند” (مارتین، 302-3).
با در نظر داشت کتلاگ وحشتناک بیرحمیها، خیلی آسان است که در دام این باور افتید که “زمامداری وحشت” از سوی هر عضو خانواده محمد زی و اداره امیر صحه گذاشتهشده بود. این تنها در رابطه به یک واقعه نبود، زیرا یادداشتهای وکیل آشکار میسازد که مخفیانه همه اعضای ارشد حکومت و در واقع خانواده خود امیر تا آخر تلاش نمودند رنجهای زندانیان و مجازات غیرعادلانه یا وحشیانه را که امیر هدایت داده بود بتوانند تخفیف دهند. در خزان 1889 پس از تولد پسری از یکی از زنهای امیر عبدالرحمن خان، شهزاده خانم از فرصت بهرهبرداری عالی برای پیشکش نمودن موفقانه عرض حال شماری از زندانیان نمود.[77] در مارچ 1891، مادر حبیبالله امر آزادی شماری از زندانیان را به عهده گرفت. او همچنان به شوهرش شکایت نمود که او تا اندازهای میرزاهای مشهور را تصفیه نموده است که اکنون به مشکل کسی مانده تا کار حکومت را پیش ببرد.[78]
حبیبالله نیز ظاهراً در غیابت پدرش در مزار شریف سرپرست امور کابل تعیین گردید تلاش نمود تا مجازات تعیینشده بالای اسیران تورکستان را معتدل یا باطل نماید و تفتیش مناسب، قضایی را در مورد گناه یا سایر حالات زندانیانی که از مزار شریف به پایتخت افغان فرستادهشده بودند، بنا نهاد. پرس و جوی او آشکار ساخت که با در نظر داشت اتهامات محکومین بیگناه بودند.[79] نگرانی ولیعهد برای کم ساختن ضربتی که بالای مردم وارد شده بود، منجر به عدم توافقاتی بین او وکوتوال کابل پروانه خان گردید خدمت گذار با اعتماد امیر که مسلماً اختیارات بیشتری نسبت به حبیبالله داشت.[80] اخبار اقدامات حبیبالله بدون شک به گوش عبدالرحمن خان رسید، به تندی پسرش را از سبب نرمش سرزنش نمود، امر نمود تا بیشتر از این در این امور مداخله ننماید، صرفاً اوامری را که از مزار میرسد بدون تعلل یا سوال آن را عملی نماید (لی 1991 الف، 217-8).[81] حبیبالله انتخاب کمی داشت، حتی مقام بالای او را از خشم و مجازات امیر معاف نمیساخت.در واقع چند سال بعد عبدالرحمن خان پسرش را در محضر عام با امر نمودن برای توقیف در جریان ضیافتی برای اعضای طایفه محمد زی تحقیر نمود. دستهایش به پشت بسته شد، پادشاه آینده افغانستان پیشروی امیر به زور کشیده شد درحالیکه باران دشنام و ناسزا را نثار میکرد. او از مجازات سیاهچال به مشکل فرار نمود اما امر گردید بقیه شب را در زندان بگذراند (لی 1991 الف، 221-3).[82] جای شکفتی نیست که اعضای حکومت و خانواده شاهی بیشتر مداخله نمیتوانستند، زیرا فرشته مرگ که در آن روزهای دشوار در کمین افغانستان بود تفاوتی بین غلام یهود و طفل اول خانواده فرعون نمیتوانست.
نه این درست است ادعا گردد که بیرحمیهای تورکستان متوجه یک قوم یا گروه اجتماعی خاص بود و کاکر (1971، 155) حقبهجانب نیست که بر اساس صرف یک گزارش وکیل برتانیه ادعا مینماید،[83]”مردم بیواسطه معاف گردیدند.” خشم امیر بدون تبعیض نه تنها متوجه آنهای بود که چالشی را متوجه مقام عالی او مینمودند بلکه علیه طوایف و قبایلی هم بود که امیرها و خانها آنها را اداره مینمودند. واقعیت است که عبدالرحمن خان برای ریشه کن ساختن هستههای بعضی عناصر سلسلهمراتب تورکستان افغانی تلاش نمود. یکی از اقدامات اولیه او نابود کردن افسران افغانی ای بود که در اردوی اسحاق خان خدمت نموده بودند، شمار زیاد آن در زمان شیرعلی خان و دوستمحمد خان خدمت کرده بودند (بالا نگاه کنید همچنان کاکر 1971 ، 155). تصفیه اردو در تمام لواها از افسران تا سرباز ها گسترش یافت. گرچه منحل نمودن لواهای که برای اسحاق خان جنگیده بودند به خاطر منافع امنیتی ملی قابل توجیه باشد، اما امیر در آنجا متوقف نشد. حتی لواهایی که در جریان شورش به کابل وفادار مانده بودند تجزیه شدند و افسران آنها اغلب کشته شدند یا به زندان رفتند. در میان مردمان بومی تورکستان افغانی سنگینترین مشتهای امیر بالای حامیان “برتری دیرینه” افتید که آنها بزرگان و رهبران قبایل بودند که بیشترین زمین و دارایی منطقه را صاحب بودند. اینکه آنها اسحاق خان را حمایت نمودند یا خیر مطرح نبود، نظیر شاه مردان قلی مینگ باشی، جنرال عبدالقیوم خان اعضای گارنیزیون میمنه و شماری دیگر که برای امیر جنگیده بودند، به قیمت جانشان کشف گردیدند.
طوری که از لست بالا آشکار میگردد، انتقامگیری در برگیرنده همه گروههای قومی بود. در میان آنهایی که کشته شدند افغانهایی از قبایل مختلف به شمول سرداران بارکزی و محمد زی مانند نجم الدین خان شامل بودند. واقعه ناگوار قابلتوجه خاص در جولای 1889 رخداد، هنگامی یکی از بزرگان نام گرفته نشده قبیله درانی که امیر را بالای شانههای خود هنگام طفولیتش حمل نموده بود، به امیر عبدالرحمن خان گفت که چرا مستمری حکومتی او متوقف شده است. به عوض پذیرفتن محترمانه لازم ریشسفید، امیر در محضر عام او را تحقیر نمود و به شکل فاحش و اهانتآمیزی عاق نمود احتمالاً در میان مسلمانان امیر به او گفت “من ترا نمیشناسم از کدام قبیله خوک هستی؟”[84]
یادداشتهای روزانه وکیل و منشی اعدام یا زندانی شدن شماری از تورکمنها، اوزبیکها، تاجیکها و هزارههای شیخ علی را ثبت مینماید. در جریان همین دور، تعدادی از کافران از دره کنر و کوهستان (احتمالاً اطراف چاریکار) به قتل رسیدند. صدها شیخ، سید، پیر، ملا و ایشان به شمول تنها صد تن از زیارت شاه مردان در مزار شریف، کشته شدند یا در زندانهای کابل برای مدتهای طولانی در حبس ماندند. و نه انتقام جویی امیر محدود به مردان سرپرست خانه بود. زنان و اطفال متخلفان در بدترین شرایط زندانی میگردیدند، درحالیکه گلهای سر سبد نسوان تورکستان وادار میگردیدند هتک حرمت پری خانه را باید تحمل نمایند. معافیت معمول از اعدام یا شکنجه تطبیق شده بالای طبقه زنان چشمپوشی شده بود. قبلاً دیده شد که نقاط خاصی از واقعات قساوت ویژه که در آن زنان و دختران جوان زیر مراقبت فزاینده مفتشان عقاید امیر زجر میدیدند، چگونه گریسباخ وکیل کابل ثبت کردهاند.
تأثیرات این تصفیه کاری ویران کننده بود و ادعای پوچ امیر مبنی بر اینکه او ” افراد بینظم را برای نظم جدید کاهش میدهد”[85]و اینکه به این ترتیب در پایان اهداف خود را توجیه مینماید. صدها افسر باتجربه و مردان آب دیده در جنگ، ستون فقرات اردوی افغانستان که طی 50 سال گذشته شکل گرفته بود، کشته شدند، زندانی گردیدند یا تحقیر شدند، لذا توانایی دفاع افغانستان را در مقابل تهاجم روسیه بیشتر تضعیف نمود که از قضا دلیلی برای ادامه حمایت حکومت امیر از سوی برتانیه بود.[86] و نه مشتهای آهنین امیر روحیه شورشگری را نابود کرد، یا منطقه را امنتر ساخت. در واقع او فقط تنفر و انزجار مردم را در مقابل خود افزایش داد، که علت عمده شورش اسحاق خان بود. خیلی بعید از خاموش شدن آتشفشان، فقط به خواب رفت، منتظر فوران نیرومند شدیدتر و مخربتر بود.[87]
نابودسازی رهبران سیاسی و فیودال تورکستان صغیر، به تمام معنی حامیان برتری دیرینه چنگیزی بودند، با گرفتن ثروت اندوخته شده این اشرافیت بومی دست به دست شد. روش مرتبی که این کار صورت گرفت جدا نشان میدهد که امیر عمداً سیاست زمین سوخته را پیش گرفت، که برای تنگدست ساختن منطقهای طرح شده بود که همیشه از نظر منابع انسانی، زراعتی و غیره غنی بوده است. تنگدستی به این مفهوم بود که تورکستان افغانی وادار به وابستگی به کابل میگردید، در نتیجه از نظر تدارکاتی سخت تر میساخت تا ولایت دیگر نتواند چالشهای دوامدار را متوجه حکومت مرکزی نماید.
امیر بیباک بود. آنهایی که محکوم به مرگ، زندان یا تبعید بودند مجبور بودند نه تنها دارایی قابلحمل و نقدینهشان غصب میگردید بلکه خانهها، دکانها، زمین و مواشی آنها نیز مصادره میگردید.[88] هزاران تن به تبعید بینوایی در کابل محکوم بودند،[89]و حد اقل 12000 خانواده اوزبیک وادار به اسکان در کابل و جلالآباد شده بودند (کاکر 1971، 115).[90]سایرین که ناتوان از دیدن پایان کار بودند و از دستگیری زودرس ترس داشتند، جان به کف گرفتند و به ایران یا تورکستان روسی فرار نمودند تا به هزاران مهاجری بپیوندند که از چنگ “زمامداری وحشت” توانستند بگریزند.[91] آنهایی که در تورکستان افغانی باقی ماندند وادار به بیگاری در اعمار ساختمان جدید “قلعه ستاره” دهدادی یا سایر پروژههای حکومتی گردیدند.[92] در بهار 1890 آنقدر افراد ازبین رفتند، بینوا شدند، تبعید گردیدند و یا فرار نمودند منشی ای در کابل نوشت که ولایت تقریباً “بدون جمعیت شده است.”[93] این کار مناسب حال تعداد زیاد قبایل پشتون از جلالآباد، لغمان و قندهار بود که به شمال بروند تا زمینهای خالی و خالیشده بین آنها تقسیم گردد (کاکر 1971، 133).[94]
بیبهره از ساختار مالی عنعنوی که اقتصاد زراعتی و تجاری به آن وابسته بود، تمام ولایت از سبب سیاست امیر به رکود شدید اقتصادی مواجه گردید. با استفاده از معذرت تحرکات قوای روسی و حضور اسحاق خان و مهاجران دیگر در بخارا، مرزهای افغانستان با روسیه بسته شد در نتیجه جبراً تجارت ولایت بلخ را از طریق هرات، قندهار و کابل رهنمایی نمود و تاجران و سوداگران را در وضعیت بدی قرارداد.[95] رفتوآمد مردم در داخل، از تورکستان افغانی به بیرون و برعکس جدا محدود گردیده بود[96]و گزمههای به سختی در شهرهای مرزی مانند میمنه فعال بود.[97] دکانها مصادره گردیدند،[98]محصولات پرمنفعت مانند پوست قره قل، پسته، کشمش، غله جات، گوسفند و مواشی ملی گردید و انحصار کالاهای انفرادی به قیمتهای بالای خریداران فروخته میشد. در حالی که مردمان محلی قادر نبودند زیادستانی قیمتهای تقاضا شده از سوی امتیازداران برای این کالاها را بپردازند، عین انحصار گران محصولات مخملی را به نازلترین قیمت میخریدند.[99] هنگامی که امیر به کابل برگشت، 12 هزار اسب مشهور منطقه را با خود برای استفاده سواره نظام و توپخانه آورد.[100]
در نتیجه این تدابیر تجارت، داخلی و خارجی به رکود جدی روبرو گردید. در پایان 1889 صادرات به روسیه که نقطه اتکای اقتصاد تجاری تورکستان افغانی بود، به کمتر از نصف سال گذشته پایین آمده بود. در1892 صادرات از حدود چهار ملیون روبل در 1888 به هشت صد هزار تقلیل یافت. در 1896 منابع روسی گزارش دادند که مرگ امیر در 1901 اینکه هر گاه تغییر مهمی رخ بدهد، اما قبلاً خسارت لازم وارد شده بود (گریگوریان، 146، 196 و ش 64 ص 453-5).[101] شمار زیاد دکانداران ورشکست شدند[102]و هزاران تن افرادی عادی محکوم به تنگدستی و تباهی شدند.[103] مجبور به پرداخت جریمههای بزرگ و پرداخت مالیات عقبمانده 12 تا 15 سال گذشته،[104]و یا طعمه ماموران مالیات امیر شدند، که پول و اموال زیادی را از اختیار مردمی خارج میساخت و جرئت شکایت را نداشتند،[105]مردمان محلی به اندازهای بینوا شده بودند که دختران خود را به هشت روپیه میفروختند.[106] برای افزودن به بیچارگی مردم، امراض تبدار در سراسر ولایت شیوع یافت که در تابستان 1892 به اوج رسید، از اثر کولرای تباه کن هزاران تن از بین رفتند.[107]
بیرحمیهای تورکستان و روابط انگلیس-افغان
________________________________________
[1] تعبیری که از سوی مقامات انگلیس برای تشریح حوادث 1889-90 تورکستان افغانی استفاده شد، نگاه کنید بیرحمیهای تورکستان، پاسخ امیر یا ترجمه نامه از جلالت مآب امیر به عالیجناب وایسرای، 30 سپتمبر 1889 (4 صفر 1307)، اس ال ای آی:58، برگهای 387-90.
[2] واربرتن به وایسرای، 21 جولای 1889؛ راسبرتز، یادداشتها، 22 می 1885 هر دو ، اولی طور خاص در باره حوادث تورکستان افغانی پس از ناکامی اسحاق خان و بعدتر به منزله تشریحات عمومی تر همه زمامداری امیر میپردازد این توضیحات را بکار میبرند.
[3] پی سی دی، 6 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 231.
[4] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ شامل 450 افسر اردوی اسحاق خان و بقیه ملکی بودند که “اسحاق خان را کمک نمودند.”
[5] همان جا.واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889.
[6] دبلیو آی اچ ام ال:پی پی/اچ ا ام/ا 21؛ آی او ال آر:ام اس اس، ایور سی 375، در حوالی 1900 پس از برگشت به انگلند نوشته شده است. او همچنان ناول دیگری در باره جنگهای بعدی با هزارهها نوشت که بالأخره زیر نام “دختر یک وزیر، قصههای جنگ هزارهها” چاپ گردید (لندن 1900). هامیلتن برای چندین سال در دهه 1890 داکتر بود. یادداشتهای چاپنشده و اوراق او در ارشیف انستیتوت ویلکم در بخش تاریخ طب موجود هست (پی پی/اچ ا ام). همچنان نگاه کنید، لی 1991 الف، 219-220، 226 برگها.
[7] کی ان ال، 21 سپتمبر 1888.
[8] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[9] همان جا.
[10] همان جا. ان کی وی تی، 8 جنوری 1889.
[11] ان کی وی تی، 15 جنوری 1889.
[12] پی سی دی، 17 اپریل 1889.
[13] اچ ان ال، 23 می 1889.
[14] کی ام، 22 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 895-6؛ همچنان نگاه کنید زندانیان تورکستان، 1889؛ ان کی وی تی، 4 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 809-11.
[15] کی ام، 22 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 622-3.
[16] کی ام، 3، 13، 19 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1081-9، 1155-6، 1156-7، 1233..
[17] ان کی وی تی، 8، 10، 18 اکتوبر 1889؛ کی ام، 9 نومبر، 18 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 2 آگست 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1404-5؛ ان کی وی تی، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 667-9؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:59، برگ 68.
[18] ان کی وی تی، 8، 10، 18 اکتوبر 1889؛ کی ام، 9 نومبر، 18 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 2 آگست 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1404-5؛ ان کی وی تی، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 667-9؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:59، برگ 68.
[19] ان کی وی تی، 8، 10، 18 اکتوبر 1889؛ کی ام، 9 نومبر، 18 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 2 آگست 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1404-5؛ ان کی وی تی، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 667-9؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:59، برگ 68.
[20] کیو ان ال، 18 می 1890؛ ان کی وی تی، 30 می 1890؛ کیو ان ال، 1 جون1890، اس ال ای آی:60، برگهای 685، 769، 783.
[21] ان کی وی تی، 30 می 1890.
[22] کی ام، 2 جولای 1890، اس ال ای آِ:60، برگ 937. خانواده آنها به تعقیبشان آمدند.
[23] کی ان ال، 30 آگست 1890. همچنان نگاه کنید کی ام، 12 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 822-4 میگوید که “هزارها” زندانی در سراسر کابل جابجا گردید.
[24] پی سی دی، 8 جنوری 1891، اس ال ای آی:62، برگ 297.
[25] کی ام، 18 می 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 621-2؛ کی ام، 2 جولای 1890، اس ال ای آی:60، برگ 937؛ گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[26] کی ام، 8 فبروری 1890، اس ال ای آِ:59، برگ 583.
[27] پی سی دی، 9 اپریل 1897، اس ال ای آی:91، ش 479، بدون شماره صفحه.
[28] ان کی وی تی، 8 جنوری 1889.
[29] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[30] همان جا.
[31] کی ام، 26 جون 1889.
[32] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[33] همان جا.
[34] کی ام، 29 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1017-8. همچنان نگاه کنید واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889 میگوید که اعدامها در محلی به نام “جوبه” در زیر قلعه اجرا شد. اجساد در عین محل دفن گردید.
[35] کی ام، 3 جولای 1889.
[36] کی ام، 10 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1074-5؛ کی ام، 17 جولای 1889.
[37] ان کی وی تی، 9 جولای 1889؛ ان کی وی تی، 12 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1229-30.
[38] کی ام، 24 آگست 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 113-4.
[39] کی ام، 31 آگست 1889، اس ال ای آی:59، برگهای 177-9.
[40] ان کی وی تی، 27 سپتمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 539-40.
[41] ان کی وی تی، 10 سپتمبر 1889؛ کی ام، 2 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 178-9، 544-5؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889.
[42] ان کی وی تی، 10 اکتوبر 1889.
[43] کی ام، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ 667.
[44] پی سی دی، 15 جنوری 1890.
[45] اچ ان ال، 20 مارچ 1890، اس ال ای آی:59، برگهای 1256-8.
[46] کی ام، 7 جون 1890، اس ال ای آی:60، برگ 778.
[47] پس سی دی، 21 جنوری 1891، اس ال ای آی:62، برگهای 601-3؛ کی ان ال، 6 جون 1891، اس ال ای آی:63، برگهای 637-8.
[48] کی ان ال، 2 آگست 1890، 9 می 1891، اس ال ای آی:60، برگ 1305، ج 61، برگ 509، ج 63، برگ 297.
[49] کی ان ال، 2 آگست، 20 سپتمبر؛ کی ان ال، 4، 11 اکتوبر 1890، اس ال ای آی:61، برگهای 707، 727.
[50] کی ام، 2 جولای 1890.
[51] ان کی وی تی، 13، 17 سپتمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 430-1، 533.
[52] کی ام، 24 جولای 1889، 2 جولای 1890؛ کی ام، 25 جون 1890، اس ال ای آی:60، برگ 937.
[53] کی ام، 24 جولای 1889.
[54] سید محیالدین گوهری، مصاحبه، مزار شریف، 4 اپریل 1993. یادداشتهای روزانه وکیل در باره سرنوشت ایشان اوراق خاموش است، اگرچه کی ان ال، سپتمبر 1877، اس ال ای آی:17، برگهای 169-84 به شخصی به نام میرزا خان پسر ایشان الملک اشاره مینماید و پی سی دی، 22 اکتوبر 1878 ذکر مینماید که وارثان اوراق هنوز زنده بودند. پیکاک 324 ثبت مینماید که دو پسر اوراق در “سوینگ خانه نزدیک بلخ در 1885زندگی مینمودند. طبق تاریخ شفاهی خانواده، سید میرزا خان بن ایشان اوراق دومین پسر ایشان بود که در سنگنوشته غزنی درگذشت. سید عثمان خان پسر سوم در جریان بیرحمیهای سالهای 1888-90 تورکستان کشته شد. او در قبرستان مشهور عاشقان عارفان در کابل دفن است.تنها دو تن از پسران ایشان از “زمامداری وحشت” زنده برآمدند. پسر اول ایشان اوراق توسط عبدالرحمن خان در محاصره مینگ لیک در سال 1868 کشته شد. دگروال سید عمر خان پسر دوم، اما بزرگترین پسر حیات (تولد حدود 1876) و برادر خوردش سید محمدصدیق گوهری (تولد حدود 1885)، هنگامی که امیر در 1890 به کابل برگشت به پایتخت افغان انتقال داده شدند. آنها برای 14 سال در تبعید بسر بردند. بالأخره عمر خان در زمان حبیبالله خان بهکارگماشته شد و اجازه برگشت داد و قوماندان قوا تورکستان افغانی گردید. یکی از پسران و دو نواسه او تا امروز زندهاند. سید یحیی بن عمر خان نماینده دولتآباد در لویه جرگه زمان ظاهر شاه بود. قاضی سید داود حیدر بن سید حافظ (وفات 1953) بن سید عمر خان رییس محکمه استیناف است، درحالیکه نواسه خورد حاجی عبدالوهاب در قریه سیوانچر نزدیک دولتآباد (بلخ) زندگی مینماید. سید محمد صدیق گوهری عالم دینی، خطاط، شاعر و طبیب یونانی گیاهی مشهور گردید. پسر خورد او قاری صاحب جمال الدین گوهری در جریان جهاد اخیر با حرکت اسلامی بود و در عملیات دولتآباد کشته شد. پسر سوم محیالدین گوهری، عتیقهفروش در جاده مرغ فروشی کابل(و قبلاْ عضو دادگاه عالی دز زمان نور محمد ترکی و بعداْ حفیظ الله امین تا زمان ببرک کارمل(ویرستار))، از سوی داکتر نجیب الله در پل چرخی زندانی گردید. پس از آزاد شدن دوباره به مزار شریف برگشت و در مقابل ریاست مخابرات در مزار شریف دکان دارد. در مجموع چهار عضو خانواده ایشان اوراق در جنگها برای گروههای مختلف مجاهدین در شمال افغانستان کشته شدند. سید محیالدین گوهری، مصاحبه، مزار شریف، اپریل 1993.
[55] سید محیالدین گوهری، مصاحبه، اپریل 1993. مقبره در مقابل خانه خانواده گوهری موقعیت دارد. طبق اولاد ایشان اوراق جسد شیخ در چرم پیچانده شده بود و به این ترتیب برای چهل روز در قلعه مراد بیگ در پروان نگه داشته شد. این منطقه امروز قدمگاه گفتهشده به نام زیارت ایشان بلخی یاد میگردد. تابوت بالأخره به اعضای طایفه او سپرده شد و برای تدفین به شمال انتقال داده شد. بنای اصلی که بالای مقبره ایشان ساخته شد از بین رفته است، گنبد یا طاق آن چند سال قبل تخریب گردید. کتیبه سنگی مقبره که به یادبود کارهای او ساخته شده بود توسط گل محمد خان مهمند گورنر بلخ در زمان نادرشاه برداشته شد. این شخص مکرر متهم به از بین بردن مواد فرهنگی فراوانی است، به شمول بناهای تاریخی زیاد و نسخ خطی باارزش که برای جمعیت محلی ولایت اهمیت عاطفی داشت. در این اواخر، در زمان ببرک کارمل، قبرستان اطراف مقبره ایشان که گسترش یافته بود ظاهراً برای اعمار مکتب هموار گردید، با وجود آن هیچ کار ساختمانی صورت نگرفت. امروز مقبره در محل خود در سرکهای فرعی مزار شریف در انزوای باشکوهی بسر میبرد.(محلی که در آن مقبره ایشان اوراق هنوز بقسم مخروبه وجود دارد قبرستان کوچه های قبادیان و تندورک و کلکین و عابد میرشب که اکنون معدوم گردیده میباشد که قبر پدر بزرگ من نیز در آنجا دفن بود که تا سال ۱۳۳۷ موجود بود که بعداْ قسمیکه گفته آمد با سایر مقابر ،در زمان ببرک کارمل هموار گردید.(ویرستار))
[56] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[57] همان جا.هردو گریسباخ و وکیل کابل گزارش مفصل شاهدان عینی را از این روش شکنجه و اعدام میدهند. طبق کی ان ال، 19-25 اکتوبر 1893، اس ال ای آی:68، برگ 1893 دو روش برای استفاده از روغن داغ وجود داشت که یکی پی دیگر با فانه بکار میرفت. در شکل اول، قربانی برهنه با طناب در زمین بسته میشد و روغن جوشان بالای بدنش پاشیده میشد. در شکل دیگر آرد خمیر میشد و در اطراف سر زندانی گذاشته میشد و روغن جوش از طریق روزنهای به داخل قالب سخت شده ریختانده میشد تا روی قربانی در روغن داغ غوطهور میگردید.طبق گزارش گریسباخ، فراشباشی امیر شخصاً از جریان شماری از اعدامها با روغن جوش نظارت مینمود. مقایسه کنید-کی ان ال، 14 سپتمبر 1888؛ ان کی وی تی،8 فبروری 1889.
[58] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ کی ام، 22 جون 1889.
[59] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[60] کی ام، 15، 22، 29 جون، 3، 6، 10 جولای 1889؛ واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889؛ کی ان ال، 17 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 313.
[61] کی ام، 26 جون، 17 جولای، 26 اکتوبر 1889؛ ان کی وی تی، 10 سپتمبر 1889.
[62] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[63] برای تأیید این گزارش نگاه کنید ان کی وی تی، 4 جنوری .1889.
[64] همان جا.
[65] واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889. این با وجود ازدواج امیر با دختر یکی از ایشانهای زیارت علی است. او در جنوری 1890 به عبدالرحمن خان برای جبران خسارت به خاطر اخاذی جبری از برادر و سایر اقارب خود عرض حال نمود که خانه و 20 هزار روپیه مستمری سالانه که از 46 سال قبل به ارث برده بود برایش داده نشد. ان کی وی تی، 26 مارچ 1889، 27 جنوری 1890؛ کی ان ال، 17 دسمبر 1889.
[66] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ کی ان ال،19-25 اکتوبر 1893. فانه اکثر با روغن داغ ادامه مییافت (بالا را ببینید).
[67] ان کی وی تی، 2 دسمبر 1889.
[68] ان کی وی تی، 19 جولای 1889؛ گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ کی ام، 18 می، 12، 26 جون، 13 جولای، 7 آگست، 4 سپتمبر 1889 و چندین ماخذ های دیگر در سلسله کی ام و ان کی وی تی.
[69] کی ام، 20 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگ 1237. در جولای 1889 ساختمان در زندان دیگری در بت خاک آغاز گردید. نیازی به گفتن نیست که این زندانیان بودند برای ساختن آن بهکارگماشته شده بودند، کی ام، 24 جولای 1889.
[70] کی ام، 12 جون 1889.
[71] همان جا.
[72] همان جا. در باره رویه با زندانیان زن نگاه کنید کی ام، 18 می 1889.
[73] واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889 میگوید دو سیاهچال در کابل وجود داشت.
[74] کی ام، 2 جولای 1889.
[75] همان جا. کی ام، 24 جولای 1889.
[76] سرای ذکریه احتمالاً بدنامترین محل محبوس ساختن، دارای ساختمان مربع همراه با چهار دیوار در محوطه شاید چهار کنجی در زمین سرای قرار داشت.پس از چاشت، زندانبان آنجا برده شده به قتل رسانده میشدند. در جریان شب، اجساد آنها در خریطه ها انداخته میشد و در گودال بیرون از دیوارها انداخته میشد.
[77] پی سی دی، 26 دسمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ 645. فراشباشی که مسئول اعدامها در مزار شریف بود، تلاش نمود بعضی زیادهرویهای امیر را معتدل بسازد. ان کی وی تی، 13 سپتمبر 1889.
[78] کی ان ال، 14 مارچ 1891، اس ال ای آی:62، برگهای 963-5.
[79] کی ام، 8 فبروری 1889؛ پی سی دی، 23 اکتوبر 1895، اس ال ای آی:83، ش 4192، بدون شماره صفحه.
[80] کی ام، 12 جون 1889؛ تی اف ژی، جنوری 1890، اس ال ای آی:59، برگ 435. درحالیکه او در شمال بود امیر امور کابل در اداره کمیته چهار نفری در رأس حبیبالله خان گذاشت و پروانه خان نیز شامل بود. با وجود این امیر بالای پروانه خان آن قدر اعتماد داشت که کوتوال مستقل عمل مینمود و مستقیم به امیر گزارش میداد.او یک غلام کافر بود که با عبدالرحمن خان در تبعید سمرقند یکجا بود (کاکر 1971، 75).
[81] واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889؛ کی ان ال، 13 آگست 1890، 28 فبروری 1891، اس ال ای آی:60، برگ 1341، ج 62، برگ 917.
[82] کی ان ال، 15 آگست 1896، 28 فبروری 1891، اس ال ای آی:88، ش 2543، بدون شماره صفحه.
[83] نقلقول به صفت منبع، ان کی وی تی، 4 جنوری 1889.
[84] ان کی وی تی، 19 جولای 1889.
[85] امیر به وایسرای، 30 سپتمبر 1889. مقایسه کنید-سلطان محمد خان ج1، 217-8.
[86] پی سی دی، 21 آگست 1890، اس ال ای آی:60، برگ 1369 میگوید که امیر وقتی به کابل برگشت تنها 4500 قشون را در تورکستان افغانی ماند. اما امیر به وایسرای گفت که 15725 قشون در منطقه است، امیر به وایسرای، 19 مارچ 1889.
[87] کی ام، 17 جولای 1889؛ اچ ان ال، 15 آگست 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 243-4.
[88] ای جی- ان کی وی تی، 28 می 1889؛ کی ام، 8 جون 1889؛ کی ام، 1 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگ 693؛ ان کی وی تی، 13 جون 1890، اس ال ای آی:60، برگ 870.
[89] “من برای هر قبیله در ولسوالی یک رییس خواهم داشت و سایر اقارب آنها را به کابل انتقال میدهم، طوری که با میر میمنه نمودم.” امیر به سران فیروزکوهیها؛ ان کی وی تی، 23 می 1890، اس ال ای آی:60، برگ 689.
[90] پی سی دی، 20 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگهای 411-2؛ کی ان ال، 6-9 جنوری 1894، اس ال ای آی:73، برگ 527. همچنان نگاه کنید سی ای ییت،استحکامات و قشون هرات، 1893.
[91] ان کی وی تی، 1 جنوری 1890؛ اچ ان ال، 25 جنوری1890؛ ان کی وی تی، 3 فبروری 1890، اس ال ای ای:59، برگهای 806-7؛ تی اف ژی، اپریل 1896؛ کی ام، 16 اپریل 1890؛ ان کی وی تی، 3 اپریل 1890، س ال ای آی:60، برگهای 12، 157-8، 161-2؛ پی سی دی، 21 سپتمبر 1896، اس ال ای آی:88، ش 2665، بدون شماره صفحه؛ کی ان ال، 16 اکتوبر 1891.
[92] ان کی وی تی، 14 می 1889( ضمیمه شامل طرح زمینی قلعه دهدادی بود) و 20 فبروری 1890؛ کی ان ال، 24 سپتمبر 190، 6 جون 1891؛ اچ ان ال، 17 جولای 1890، اس ال ای آی:60، برگهای 133-4. امیر در نظر داشت 40 قلعه را در سراسر تورکستان بسازد تا مرزهای شمال خود را محافظت نماید اما ادعا نمود که پول کافی ندارد قانع ساخت (کاکر 1971، 155؛ سلطان محمد خان ج1، 274)، هر چند لکها روپیه به دست آمده از جریمه مردم محل و مصادرهها چی شد راز باقی میماند. در عوض گریسباخ پیشنهاد نمود که امیر تلاش خود را بالا استحکامات میمنه و دولتآباد و ساختن پل بالای دریای مرغاب برای وصل نمودن هرات به میمنه متمرکز ساخت. گریسباخ، سفرها، 1888-9 ج2، 403؛ کاکر 1971، 155. در پایان امیر خود را با بنا نمودن قلعه بزرگ “ستاره” در دهدادی اقدام نمود .
[93] کی ام، 16 اپریل 1890.
[94] ان کی وی تی، 1 جولای 1890؛ پی سی دی، 11 اپریل 1890، اس ال ای آی:60، برگهای 1245-6؛ اچ ان ال، 17 آگست 1893، اس ال ای آی:72، بخش 1، برگ 193.
[95] اچ ان ال، 21 فبروری، 15 آگست 1889؛ کی ام، 31 آگست 1889؛ ان کی وی تی، 3 فبروری 1890. کمروف به غوث الدین، 9 نومبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ 1386؛ ان کی وی تی، 19 فبروری 1890، اس ال ای آی:56، برگهای 1034-5؛ اچ ان ال، 31 اکتوبر 1889، اس ال ای آِ:58، برگ 983؛ کیو ان ال، 21 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 9 جنوری 1890، اس ال ای آی:59، برگهای 179، 529 و سایرین.
[96] کی ام، 31 آگست 1889؛ ان کی وی تی، 3 اپریل 1890.
[97] اچ ان ال، 6 نومبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 972.
[98] ان کی وی تی، 18 اکتوبر 1890؛ کی ان ال، 27 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 513.
[99] ان کی وی تی، 3 اپریل 1890؛ تی اف ژی،اپریل 1890؛ ان کی وی تی، 24 فبروری 1890، اس ال ای آی:59، برگهای 1034-5؛ تی اف ژی، می 1890، اس ال ای آی:60، برگ 431. همچنان نگاه کنید افغانستان، اساس گذاری انحصار فروش میوهجات و غیره توسط امیر، 13 جون 1893؛ کمیشنر پشاور به سکرتر اول، پنجاب، 30 سپتمبر 1890؛ معاون کمیشنر پشاور و اوراق در باره ایجاد انحصار تجاری از سوی امیر افغانستان، 1894-1895، 16 اکتوبر 1895، اس ال ای آی:83، ش 202 (مرزها) بدون شماره صفحه؛ امیر به وزیر خارجه، 17 نومبر 1895، اس ال ای آی:84، ش 18 (مرز) بدون صفحه گذاری. البته این قاچاق را افزایش داد و در نتیجه به معنی از دست دادن عایدات حکومت افغان بود، نگاه کنید اچ ان ال، 28 نومبر 1891، اس ال ای آی:64، برگ 1694.
[100] پی سی دی، 20 سپتمبر 1890.
[101] همچنان نگاه کنید پی سی دی، 22 دسمبر 1890 گزارش میدهد که تجارت در تورکستان افغانی “از سبب سیاست ظالمانه والاحضرت خیل کمرنگ بود.” کاکر 1979، 214 هنگامی که ادعا مینماید پس از اشغال پنجده در 1885 که تحریمها برداشته شد تجارت رونق یافت، نادرست است.
[102] اچ ان ال، 1 جنوری 1891، اس ال ای آی:62، برگ 689؛ اچ ان ال، 29 آگست 1895، اس ال ای آی:83، ش 3955، بدون شماره صفحه.
[103] اچ ان ال، 15 آگست 1889؛ ان کی وی تی، 28 می، 24 سپتمبر 1889؛ کی ام، 16 اپریل 1890؛ پی سی دی، 23 جنوری 1894، اس ال ای آی:73، برگ 505.
[104] اچ ان ال، 15 آگست 1889؛ پی سی دی، 26 دسمبر 1894، اس ال ای آی:73، برگ 191؛ ان کی وی تی، 18، 29 اپریل 1890، اس ال ای آی:60، برگهای 323-4، 485 مثال حضرت اما را در یکی از کانالهای هجده نهر میدهد. امیر پاک کاری قنات آبیاری را در منطقه امر داده بود، پروژه ستودنی، اما از کار اجباری استفاده نمود که مردم را از کار بالای زمینهای زراعتی موجود دور نمود. او همچنان به همه اهالی قریه امر نمود 15 سال مالیات بر عایدات باقیمانده را بپردازند و سپس ارباب را دستگیر نمود. در نتیجه این منطقه زمانی پررونق به صد خانوار کاهش یافت.
[105] ای جی-ان کی وی تی، 24 سپتمبر 1889؛ ان کی وی تی، 8 نومبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 850-1.
[106] پی سی دی، 10 سپتمبر 1892، اس ال ای آی:67، برگ 1185؛ پی سی دی، 26 دسمبر 1893.
[107] پی سی دی، 10 سپتمبر 1892؛ اچ ان ال، 7 نومبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ 989؛ اچ ان ال، 1 سپتمبر 1892؛ پی سی دی، 10 اکتوبر 1892، اس ال ای آی:68، برگهای 47، 347، 635.
باز شناسی افغانستان
برتری دیرینه بلخ و پیکار شاهان افغان در ترکستان صغیر
حصه دوم – جلد یازدهم-بخش یکصدوبیست ویکم
فصل دهم – بحث دوم
عبدالرحمن خان و تورکستان افغانی،(1888-1892)
مطمئناً هرگاه قرار باشد افغانستان مانند یک حکومت ملی باقی بماند و سرنوشت مشابه یوگوسلاویای آسیای مرکزی را نداشته باشد، همه جوانب بحران کنونی، زود یا دیر، باید این موضوع را اذعان نموده کفاره این میراث وحشتناک را با بخشیدن و بخشوده شدن بپردازند.
بر گرفته از متن
بیرحمیهای تورکستان،[1] 1888-1892
اژدهای خفته نباید بیدار شود
تعبیری که نمایانگر مصیبت های بی کران ترکستان صغیر در زمان زمامداری سلطان بی رحم از تبار محمد زایی (بارکزایی) ها ، مخصوصاْ پس از ناکامی شورش سردار محمد اسحاق خان فرزند محمد عظیم خان ، پسر کاکای امیر ستمگرعبدالرحمن خان ، رخداد که یکبار دیگر باعث ایجاد فاجعه های شد که ریشه تنفر نژادی و قومی را در سال های سلطنت محمد نادر شاه مخصوصاْ در نیمه اول قرن بیستم ، بر جسته گردانید که در سالهای (۱۸۸۸-۱۸۹۲) توسط عبدالرحمن خان کاشته شد. از آنجا که این موضوع فوق العاده حساس است ما باید بخاطر رفاه تمام اقوام ایکه در تاریکی مظلومیت های تاریخی ناشی از حس بیش خواهی و خود خواهی اقوام حاکم میباشد ، نگذاریم یکبار دیگر عناصری که از دکترین شاهان محمد زایی خود کامه که، خود را یک سر و گردن بنام میان تهی پشتونیزم ،از سایر مردم بلند تر میدانند ، به این بازی های شوم و بویناک ، پشتونیزه سازی تباری شان ادامه دهند تا نشود که این اژدهای خفته بیدار گردد و مجریان خود را یکسره ببلعد. اگر مشکل از سر گرفته شود «مشکل» نه میمیرد و نه آرام میشود ، بلکه مانند یک عده خبیثه پیکر و آرامش مردم اعم از تمام تبار ها را نابود میسازد [ویرستار]
تاریخ تورکستان صغیر بدون سلسله وقایع رنجهایی که به مردم این ولایت پس از ناکامی شورش اسحاق خان تحمیل گردید تکمیل نخواهد بود، زیرا داستانهای آن دوره وحشت، نسل به نسل انتقال یافته و تا هنوز در خاطرات مردم ولایت (منظور میمنه است که حاکمان مینگ در آن حکمرانی میکردند.) زنده است. و نه کسی بدون در نظر داشتن بیرحمیهای که در آن دوره رخداد ادعای آشنایی با افغانستان معاصر را کرده میتواند، زیرا ریشههای تنفر نژادی و قومی که در سالهای اخیر برجسته گردید در آن زمان کاشته شد. با وجود این، تلاش برای نوشتن در باره روزهای تاریک1888-1891 خطر اتهام سمتگیری نژادی یا سیاسی را در قبال دارد، چون که این موضوع در افغانستان فوقالعاده حساس است. در واقع کسان زیادی باور دارند که “اژدهای خفته را نباید بیدار کرد.”
دشواری البته در این است که “مشکل” نه میمیرد و نه آرام میشود، زیرا در زیر منازعات کنونی کشور میراث فرهنگی و قومی سرکوب خفته است که با وجود تلاشهای وانمود ساختن به طرز دیگر از سوی مورخان غربی، مهمترین میراث زمامداری عبدالرحمن خان است. برای درک مناسب زمان حاضر، بازرسی گذشته، زخمها و همه چیز حتمی است. مطمئناً هرگاه قرار باشد افغانستان مانند یک حکومت ملی باقی بماند و سرنوشت مشابه یوگوسلاویای آسیای مرکزی را نداشته باشد، همه جوانب بحران کنونی، زود یا دیر، باید این موضوع را اذعان نموده کفاره این میراث وحشتناک را با بخشیدن و بخشوده شدن بپردازند.
لذا، تنها افغانها نیستند که باید تدریجاْ واقعیت این دوره ناخوشایند از نظر اخلاقی را در تاریخ شان بپذیرند. دانشمندان غربی که از کند و کاو در باره موضوع ناراحتکننده بی رحمیهای امیر(عبدالرحمن خان) ، اجتناب نمودهاند، باید برخورد انتقادی جدی را با تاریخهای رسمی انگلیسها و سایر انتشارات در باره افغانستان آغاز نمایند. این به ویژه در مورد امارت عبدالرحمن خان بکار گرفته شود، زیرا بیشتر مواد “خالصه دولت” چاپشده در زمان زمامداری او یا بعد ازان شدیداً از سوی مقامات انگلیس سانسور شده بود و یا توسط آنهایی که نقش مهمی را در طرح یا تطبیق سیاست دولت بازی نمودهاند نوشته شده است. همین طور این کارها در کمترین سمتگیری و در بدترین حالت، تبلیغات طرحشده برای توجیه یا برایت دادن (پاک شدن از عیب) سیاست برتانیه در آسیای مرکزی و جهت ترسیم متحد “ما” عبدالرحمن خان در بهترین شکل ممکن بود.
مورخان، افغان و غربی، یا اینکه تلاش نمودهاند از حقایق ناخوشایند “زمامداری وحشت” گریز نمایند[2]یا اشاره گذری به سرکوبیهای که در طول زمامداری عبدالرحمن خان رخداد نمودهاند، در عوض ترجیح دادهاند بالای معرفی “اصلاحات” بنیادی افغانستان معاصر تمرکز نمودهاند. انتقامگیریها از تورکستان و تاثرات آنها، هرچند به ندرت از سوی محققان غربی بحث شده است، آنها مطمئناً هنگام ارزیابی زمامداری امیر در انکشاف افغانستان مدرن در نظر نگرفتهاند. کاکر (1971) چند پراگراف را در پایان فصل مربوط به شورش اسحاق خان وقف نموده است اما بالای ارقام غیررسمی غیرقابلاعتماد در مورد آنهایی که زندانی یا اعدام شدند بیشتر متکی است. خیلی کم در باره چگونگی کشته شدن این افراد، رنجها و شرایطی که از سوی زندانیان تحمل گردید یا پیامدهای اقتصادی و مردم نگاری که سیاست امیر به آن منتج گردید گفته شده است. اما در مورد قیام هزارهها (1891-1893)، کاکر بیشتر معلومات میدهد و از عهده رسیدگی به موضوع بیرحمیها علیه جمعیت شیعه افغانستان می برآید.
کاکر اساس احصائیه خود را بالای حرفهای خود امیر به سردار عطاالله خان، وکیل کابل گذاشته میگوید که در اواخر 1890 یک هزار تن به قتل رسید و 5400 تن از سبب سهم گیری در شورش اسحاق خان زندانی گردیدند (کاکر 1971، 155).[3] اما در کم کردن این رقم کاکر اشتباهاً ادعا مینماید که “افراد بدون نفوذ بخشیده شدند” (کاکر 1971، 155). این رقم اعدام یک هزار تن رقمی بود که امیر یک سال قبل در پاسخ به نامه وایسرای هند ارائه نمود که نگرانی خود را در باره گزارشهای مکرر ارتکاب بیرحمیهای از سوی دوست و متحد برتانیه در تورکستان افغانی ابراز نموده بود. همین گونه بالای این ارقام اعتماد شده نمیتواند، که برای کاستن اضطراب برتانیه در زمانی که روابط افغان-انگلیس زیر کشیدگی فراوان بود. گریسباخ بیشتر به منبع ابتدایی عینی،ادعا نمود که در اوایل 1889 تعداد اعدامهای “اخیر” ( مثلاً پس از آمدن امیر در تورکستان افغانی) بین 400 تا 500 تن شمار نمود، [4]درحالیکه مارتین (ص 157) که در سالهای بعدی زمامداری عبدالرحمن خان در کابل زندگی نمود میگوید که در جریان بیست و یک سال زمامداری یک صد هزار تن-حد اوسط 5000 تن هر سال- از نظر قضایی اعدام گردیدند. هرگاه گزارشهای استخباراتی هفته وار خبر نویسهای محلی برتانیه را که در این دوره از کابل، مزار شریف، هرات و قندهار فرستاده شدهاند؛ یادداشتهای سری چاپ نشده در باره قساوتها توسط گریسباخ و دگروال واربرتن؛[5]اوراق خصوصی لیلیاس هاملتن و تا حدی ناول چاپ نشده او، قدرتی که در تاریکی میخزد، [6]را که بر چشمدیدها و تجارب خودش از “زمامداری وحشت” در کابل استوار بود، با دقت ارزیابی نماییم، شواهد قوی برای تأیید این باور که رقم کشتهها به هزاران تن میرسد به دست میآید.
دیدیم که انتقامگیری حتی قبل از پیروزی غزنی گک با اعدام خسر اسحاق خان، نجم الدین خان و دلاور خان از دوآب و سایر رهبران هزاره چگونه آغاز شد.در اواخر سپتمبر 1888 وکیل کابل گزارش داد که هفتاد تن از اقارب و خدمتکاران اسحاق خان قبلاً در کابل در زنداناند.[7] هنگامی که با امیر به سوی مزار شریف حرکت نمود گریسباخ ثبت نمود که صدها زندانی از تورکستان افغانی، عمدتاً افسران و سربازان، اسیرشده در غزنی گک شروع به رسیدن در اردوگاه امیر نمودند.[8] وقتی عبدالرحمن خان بامیان را ترک نمود شمار این زندانیها با هزارههای بیجا شده و بینوا به هزارها تن افزایش یافته بود، تعداد زیاد آنها در جریان تبعید شدن مردند یا قتلعام گردیدند. گروههایی از زندانیان از گردن باهمدیگر به زنجیر بسته شدند و در دستههای بیست نفری مسلسل دو تا سه صدی در هر بار به کابل فرستاده شدند. وقتی در اواسط 1889 بالأخره گریسباخ مزار شریف را ترک گفت اکثریت افسران و احوالداران اردوی اسحاق خان دستگیرشده و برای نابود ساختن به پایتخت فرستاده بودند، زیرا امیر خرافی بود و نمیخواست آنها را در نزدیک زیارت مقدس علی به قتل برساند. با وجود این، در زمستان 1888/9 گریسباخ ثبت نمود که بین هشتاد تا یک صد تن تنها در زیارت شهر به قتل رسید.[9]
با رسیدن سال نو مسیحی “زمامداری وحشت” در نوسان کامل بود و به دور از محدوده افسران و سربازان عمدتاً پشتون گسترش یافته بود که به شورش پیوسته بودند. تنها در تورکستان افغانی حدود چهار صد تن در زندان بود.[10] در خبرنامه 15 جنوری 1889 وکیل کابل (سردار عطاالله) که با امیر در طول این دوره مورد سوال در مزار شریف بود، نوشت که “از آمدن ما به این سو تمام آهنگران شهر شب و روز مصروف ساختن زولانه بودند.” [11]تنها در مارچ چهار تا پنج صد زندانی به شمول 350 افسر که در اردوی اسحاق خان خدمت نموده بودند به کابل فرستاده شدند.[12] در پایان ماه می خبر نویس هرات ادعا نمود که هشت هزار زندانی قبلاً به کابل رسیده است،[13]اگرچه کمی بعدتر منشی کابل گزارش داد که تنها 4500 تن در زندانهای کابل اند.[14] اما جریان آمدن محکومین در طول بهار و تابستان 1889 ادامه یافت. (بطور میانگین در هر روز در ماه می 156 زندانی-مرد، زن و اطفال-از تورکستان افغانی به کابل می رسید.[15] در پایان جون، طور اوسط روزانه 20 تا سی تن هنوز به پایتخت میرسید. گاهی این گروه بین 150 و 250تن در روز میرسید.[16]
در طول خزان و زمستان 1889/90 دستگیری صدها تن و این فرستادن اسیران با زنجیر به کابل ادامه یافت. اینها شامل سران اوزبیک میمنه و اندخوی، بزرگان شغنان، دهنه غوری و بغلان و دستههای بیشتر هزارههای شیخ علی و اعضای اردوی اسحاق خان بودند.[17] در آغاز 1890 یادداشتهای روزانه پشاور ادعا نمود که افزون بر آنهایی که در زندانهای کابل پژمرده بودند1980تن از طرفداران اسحاق خان در مزار شریف نیز محبوس بودند.[18] کمی پیش تر، در 25 دسمبر 1889 کوتوال کابل به حبیبالله ولیعهد که در غیابت پدر سرپرست بود، دو لست زندانیان زیر مراقبت خود را ارائه نمود. هر لست “حدود سه یارد (yard، واحد اندازهگیری طول برابر ۹۱۴٫۴ میلیمتر یا ۳ فوت است؛ و هر فوت برابر با ۱۲ اینچ میباشد. هر اینچ برابر با ۲۵٫۴ میلیمتر است.وکی پیدیای انگلیسی ) دراز بود.”[19]
با پر شدن زندانهای کابل امیر محکومین را به قندهار فرستاد.[20] در آخر می 1890، وکیل کابل ثبت نمود که 5400 زندانی در تورکستان افغانی به کابل، 1200 به قندهار و 500 تن به هرات “فرستاده شد”.[21] به تعقیب اینها 700 تن دیگر به شمول اقارب اسحاق خان و ساکنان تاشقورغان و بدخشان آمدند.[22] بعدتر این به رقم بالاتر تجدید گردید. طبق اطلاعات دست اول، تا آگست 1890 تنها محکومین زندانهای کابل کمتر از 14 هزارتن نبود.[23] در پایان 1891 به این رقم حد اقل دو هزارتن اسیر دیگربآن افزوده شده بود.[24] شمار واقعی زندانیان مطمئناً نسبت به آنچه احصائیه ها ارائه مینماید، خیلی بیشتر بود، زیرا ارقام تنها مردان خانوادهها را در برمیگرفت وابستگان عموماً زنان و اطفال را که با آنها نیز، زندانیشده بودند شامل نمیشد.[25] و نه این ارقام دربرگیرنده صدها تن افراد بیگناهی بود که از سبب عیادت دلسوزانه از اقارب خود دستگیر و زندانیشده بودند.[26] در بهار 1897، ایجنسی پشاور تنها جمعیت زندانهای کابل را 18000 تن گزارش داد.[27]
تا جایی که شمار افرادی که مستقیماً از سبب سرکوب گری در تورکستان افغانی اعدام گردیدند مطرح است، این رقم حدود ده هزار است تا یک هزار. اگرچه وکیل کابل تخمینهایی را در باره آنهایی که کشته شدند به دست نمیدهد، یادداشتهای هفتگی اشارههای مکرر درباره افراد یا گروههای مردم مینماید که به ویژه طور فجیعی کشته شدند. در طول 21 ماه از سپتمبر 1888 تا می 1891 یادداشتهای روزانه کابل و مزار اعدام دست کم 700 تن را (در روز) ثبت مینماید (در ادامه جدول را نگاه کنید).این رقم اما نوک یک کوه یخ بزرگ است زیرا شماری زیادی کشته میشدند که ثبت نمودن تراژیدی هر یک ناممکن بود. کم از کم از اوایل جنوری 1889 خبر نویس کابل از مزار شریف نوشت که “هر خانه عزادار است.”[28](اگر این گزارش راست باشد و مبالغه ای در کار نباشد امکان دارد تعداد واقعی کشته شدگان شاید از هزار درصد نیز تجاور نماید ، یعنی از گاو عدود به شمار آمده است . (ویرستار))
درحالیکه در 28 اکتوبر 1888، عبدالرحمن خان تنها در چاریکار در یک روز حدود پنجاه تن را به مرگ محکوم نمود.[29] در جریان زمستان و بهار 1888/9 گریسباخ ثبت مینماید که او شخصاً میدانست که بین 80 تا 100 تن تنها در مزار به قتل رسیدند. “تعداد بیشتری” در مناطق دیگر اعدام گردیدند.[30] در اواسط جون 1889 منشی کابل ادعا نمود که هر شب ده تن در میدانی پشت قلعه بالا حصار به قتل میرسد، درحالیکه دیگران در تپههای سیاه سنگ زیر خاک دفن گردیدند. تنها در شب 19 جون، هشت زندانی اوزبیک، پشتون و دیگران اقوام سپاهیهای کوتوال قطعهقطعه شدند و سی و یک تن دیگر نیز به مرگ محکوم گردیدند.[31] در همین ماه، گریسباخ هنگام عبور از کابل به سوی هند، کشف نمود که “تعداد زیاد” زندانیان قبلاً کشتهشدهاند و “بقیه نیز از پی آنها فرستاده میشوند.” [32] هر روز، به استثنای پنجشنبه و جمعه، سی اعدام در پایتخت افغان اجرا میشد.[33] در گزارش 29 جون 1889 منشی کابل ثبت نمود که سی تن دیگر در میدان کشتار پشت بالا حصار اعدام گردید.[34] در دو روز بعدی چهار افسر زندانی از اردوی بلخ به قتل رسانده شد و چشمهای دوازده سید از کنر کشیده شد.[35] در طول ماه جولای، اعدامها در زندان بدنام سرای ذکریا به میزان چهار تا پنج تن در روز ادامه داشت.[36] در همین ماه، شاه مردان قلی مینگ باشی از میمنه نیز به قتل رسید (در بالا ببینید).[37] در 22 آگست 103 زندانی از تورکستان افغانی از بدبختی در ساحه متروک شده اقامتگاه کیوناری بیرون کشیده شدند و بقایای آنها در گورهای دستهجمعی انداخته شد.[38] یک هفته بعد 15 تن دیگر نیز به جاودانگی پیوستند.[39]
همین طور خونریزی در طول خزان و زمستان 1889 ادامه یافت. در هرات، شماری از مقامات که به اسحاق خان مشو ره داده بودند سنگسار گردیدند،[40] کمی بعدتر شماری از سواره نظام و افسران دیگر تورکستان افغانی در پایتخت پایان زندگی را دیدند.[41] در 10 اکتوبر 1889 شماری از اربابهای میمنه که به قسم گروگان برای رویه نیک محمد شریف خان به کابل فرستادهشده بودند، اعدام گردیدند.[42] ده روز بعد، بیست تن دیگر از زندانیان تورکستان به دار آویخته شدند.[43] در پایان سال یادداشتهای روزانه پشاور، احتمالاً بر اساس اطلاعات ارائهشده از سوی گریسباخ، گزارش داد که امیر هفته سه بار ملاقات دربار داشت، در جریان آن کم از کم بیست تن را به مرگهای وحشتناک مختلف محکوم مینمود.[44] در بهار 1890 هفده نویسنده، “افراد مهم” در تورکستان افغانی با امر مستقیم امیر اعدام گردیدند.[45] کمی قبل از برگشت عبدالرحمن خان به کابل، 86 زندانی محکوم به دار زدن یا فشردن گلو شدند. در جریان هفته اول جون 1890، چهار تا پنج شخص هر شب اشد مجازات را تجربه مینمودند.[46] در آگست عبدالرحمن خان بار دیگر در چنگ مریضی مخوف (لی 1991 الف، 215-6)،[47] به کابل برگشت اما با وجود اینکه شماری از زندانیان اکثراً زنان را پس از ضمانت[48]آزاد ساخت، کشتار در طول زمستان 1890/91 ادامه یافت زیرا او به واقعاتی رسیدگی مینمود که تا برگشتن او به تعویق انداخته شده بود.[49]
جدول ثبت اعدامها و زندانیان، 1888-1891.
تاریخ منشأ محل جنگ تعداد کشتهها روش کشتن اسیران تنبیه
09/88 بارکزی سیغان 1 روغن داغ
09/88 بارکزی سیغان 1 میخ زدن
09/88 افغان تورکستان – – 70
10/88 افغان/تورک تورکستان 2 به توپ پرانده شد
10/88 افغان/تورک تورکستان 50 دار زده شد 200
1888/9 افغان تورکستان 21 اعدام شد
1888/9 داده نشده تورکستان 9 آفتاب سوزان
1888/9 داده نشده تورکستان 7 تصلیب/ کشیدن رودهها
1888/9 داده نشده تورکستان چندین روغن داغ
1888/9 افغان تورکستان 1 شکافتن دهان
1888/9 افغان تورکستان 2 اعدام
03/89 افغان؟ میمنه 9 با مرمی
04/89 افغان/اوزبیک میمنه 90 روشن نیست 20 کور کردن
06/89 مختلف داده نشده – – 140 کور کردن
06/89 مختلف تورکستان – – 30
06/89 مختلف داده نشده 60 روشهای مختلف
06/89 افغان تورکستان 10 کشیدن رودهها/به توپ پراندن
06/89 تورکها تورکستان 8 قطعهقطعه کردن
06/89 افغان/تورک تورکستان 30 اعدام 150
06/89 افغان تورکستان 10 غرغره/چهار توته گردید
06/89 داده نشده تورکستان 3 غرغره/پراندن با توپ 70
07/89 کنری تورکستان – – 12 نابینا کردن
07/89 تورکها تورکستان 7 اعدام
07/89 داده نشده خان آباد – – 50
07/89 داده نشده تورکستان – – 50
07/89 داده نشده تورکستان – – 250
07/89 اوزبیک میمنه 2 اعدام
07/89 اوزبیک تاشقورغان – – 30 جریمه
07/89 شیخ علی هزارهجات – – 250
07/89 اوزبیک تورکستان – – 60
07/89 شیخ علی هزارهجات – – 500 تبعید
07/89 انصاریها مزار 120 با اره دو نیم شد – –
08/89 مختلف تورکستان – – 400 تبعید
08/89 مختلف تورکستان 191 اعدام – –
09/89 کابلی تورکستان – – 4 جریمه
09/89 داده نشده تورکستان 2 خفه گردید – –
09/89 تاجیکها؟ افشار 18 اعدام 7 –
09/89 اوزبیک چهار ولایت – – 6
09/89 افغان میمنه – – 175 بیآبرویی
09/89 افغان تورکستان 6 اعدام – –
10/89 تورکها اندخوی – – 4
10/89 اوزبیک چهار ولایت – – 20 جریمه
10/89 اوزبیک میمنه – – 50 تبعید
10/89 تورک تورکستان 25 غرغره – –
11/89 افغان کنر – – 3 نابینا ساختن
11/89 شیخ علی هزارهجات – – 40 تبعید
11/89 افغان تورکستان 1 اعدام – –
12/89 اوزبیک دره صوف 1 اعدام – –
12/89 مختلف تورکستان – – 175
12/89 شیخ علی هزارهجات – 120 تبعید
12/89 افغان؟ میمنه – – 5
12/89 اوزبیکها سرپل – – 8
12/89 افغان میمنه – – 7
12/89 مختلف تورکستان 24 به توپ پراندن – –
12/89 مختلف تورکستان 20 غرغره/چهار پاره کردن – –
12/89 مختلف تورکستان 2 بیرون کشیدن رودهها/به دم اسب بستن
01/90 مختلف تورکستان – – 70
03/90 افغان تورکستان – – 30 بی ابرو ساختن
03/90 “نویسندهها” تورکستان 17 اعدام – –
05/90 مختلف تورکستان 5 غرغره – –
06/90 مختلف بدخشان – – 700 تبعید
10/90 مختلف تورکستان 10 اعدام – –
10/90 “میرها” تورکستان 4 اعدام – –
05/90 مختلف تورکستان – – 26
مجموعاً= 678 اعدام؛ 3772 زندانی یا تنبیه ثبتشده است.
منابع: آن کی وی تی، کی ام، اچ آن ال، پی سی دی، گریسباخ 1889، واربرتن 1889.
در عقب این احصائیه ترسناک حتی ارقام وحشتناکتری پنهان بود.صدها تن مخفیانه اعدامشده بودند تا از انتقامگیری جلوگیری گردد یا از خشم طوایف اجتناب گردد (مارتین، 190-1).
صدها زندانی دیگر زنده نماندند تا بر سر چوبههای دار بمیرند، زیرا شیوع محرقه، کولرا یا سایر بیماریهای مکروبی زندانهای بوی ناک و غیر صحی را تصفیه نمود و صدها زندانی را به سوی جاودانگی برد(مارتین، 302-3).[50] سایرین به دست دهندگان امیر از بین رفتند.[51] قبلاً دیده شد که چگونه در جریان جابجایی اجباری هزارههای شیخ علی و سایر قبایل، افراد مریض، خسته و مسن اغلب قتلعام شدند یا در کنار رها شدند تا از بین بروند. شماری از دستگیرشدگان از سبب مسموم شدن عمدی غذایشان توسط کوتوال کابل، کشته شدند که مستقیماً زیر فرمان امیر عمل مینمود.[52] در جولای 1889 منشی کابل گزارش داد که سی تا چهل تن فراری پناهنده هر هفته به این شکل نابود میگردید.[53]
در میان آنهایی که احتمالاً به این روش کشته شدند، ایشان اوراق، پیر گوهری که عامل اصلی مقاومت تورکستان صغیر در مقابل افغانستان سازی برای بیش از چهل سال، نیز شامل بود.[54] عبدالرحمن خان با درک اینکه ناپدید شدن ناگهانی ایشان اوراق منجر به مشکلات بیشتر در تورکستان افغانی خواهد گردید که ایشان اوراق را لایق ستایش بزرگ میپنداشتند، بالأخره میت را به خانواده او داد که در پهلوی برادرش ایشان صدور در دروازه قبادیان مزار شریف دفن گردید (پلیت 8).[55]
برای افزودن به وحشت آن روزها، و در نقض مستقیم قوانین شرعی به نظر میرسد امیر از فکر کردن درباره روشهای اعدام “غیرانسانی و شیطانی” [56]لذت میبرد که در نظر اروپاییها خاطرات تفتیش عقاید اسپانیا را زنده میساخت. نجم الدین همراه با شماری دیگر در جریان دو سال آینده، از سبب انداختن روغن داغ بالایشان از بین رفتند.[57] دیگران با میله توپ پرانده شدند،[58]در قفسها انداخته شدند و گرسنه رها گردیدند،[59]از پاها بالای چوبها آویزان گردیدند، با روش خاص اعضای بدن آنها قطع گردید یا رودههایشان بیرون کشیده شد و اجساد آنها به سگها انداخته شد.[60] شماری خفه گردیدند، گلوی شان فشرده یا بریده شد.[61]
در گزارش رسمی که به وایسرای ارائه شد گریسباخ به شماری از اعدامهای “با روش وحشیانه خاص” اشاره مینماید.[62] در دو واقعه در زمستان 1889 شماری از زندانیان بیرون از محل اقامت امیر به پایهها طنابپیچ (مصلوب)شدند و تامردن در هوای آزاد در آنجا باقی ماندند. یک مرد برای چهار روز زنده ماند وادار میگردید شکنجه را بیشتر تحمل نماید نگهبان با قبول خطر جانی ، از روی ترحم محکوم بدبخت را با دستهای خود خفه نمود. شورشی دیگری هنگام طوفان برف به چوب دروازه نزدیک محل جلسات دربار امیر بسته شد و سطلهای آب سرد بالایش ریخته میشد.[63] هفت تن دیگر بالای دیواری مصلوب گردیدند و رودههای شان کشیده شد. واقعه دیگر قابل “توجه خاص” مرد پیری بود که دو پسر، خواهرزاده و زنان او با اسحاق خان به بخارا فرار نموده بودند. اعضای باقیمانده خانواده دستگیر شدند و مرد پیر به دربار امیر آورده شد، در آنجا دهانش در مقابل جمع مقامات شکافته شد. او چند ساعت بعد درگذشت.[64]
گزارش دگروال رابرتن شماری از جزییات وحشتناک گریسباخ و گزارشهای وکیل و منشی کابل را تأیید مینماید. اما او سرنوشت 120 مجاور مزار شریف احتمالاً متولیهای زیارت علی و اعضای دیگر طایفه انصاری را برجسته میسازد که به خاطر دعا برای موفقیت اسحاق خان محکوم گردیدند. آنها به کابل آورده شدند، در آنجا به چوبههای دار مراد خانه(مراد خانی) واقع منطقه قزیل باش ها در شهر کهنه نزدیک اسطبل امیر، در گروههای 25 نفری در یک وقت برده شدند. آنها را با طناب به تخته چار تراش بستند و با اره به دو نیم بریدند درحالیکه هزاران ساکن شهر آن را تماشا مینمودند.[65]
وحشتناکتر از این قربانی شدن زنان و اطفال به خشم امیر بود، زیرا شمار زیاد اقارب زندانیها همراه مردانشان به زندان انداخته میشدند. نمونههای برجسته شکنجه زنان و دختران یا سایر اشکال بدرفتاری موجود است. احتمالاً وحشتناکترین مثالی که گریسباخ انتخاب نمود عبارت از واقعه یک دختر 15 ساله است که به شکنجه با فانه محکوم گردید. هردو پای او با طناب به ستون چوبی دارای شکاف که در زمین فرو شده بود محکم بسته گردید. سپس فانه چوبی در شکاف گذاشتهشده با چکش چوبی بزرگی کوبیده شد تا بالای طناب فشار بیاورد و عمیقتر در پاها فرو رفته در نهایت آن را از هم میپاشید.برای پنج روز دختر بدبخت این جان کندن مشقتبار را تحمل نمود و بالأخره آزاد گردید، پاها و زانوهای او درهمشکسته بود و دیگر قادر به راه رفتن نبود (گری، 268-9).[66] سایر زنانی که به دست امیر متحمل شکنجه شدند شامل زنان سرهنگ محمد بیگ بودند که شدیداً شکنجه شدند تا کجا بودن خزاین شوهر خود را فاش نمایند.[67]
“هزاران” زن دارای روابط مهم خانوادگی از تورکستان که جدا حجاب را رعایت مینمودند همراه با نوزادان و اطفال خورد شان به کابل فرستاده شدند، در سرای ذکریا ، خانه عمارتی در بازار مراد خانی؛ خانه سردار محمد عمر خان یا در دهمزنگ جابجا گردیدند.[68] هنگامی زندانها از زندانیان انباشته شد، زنان زیادی وادار گردیدند زیر چادر در فضای آزاد زندگی نمایند.[69] زنان مجرد و دختران مقبول، قصدا از سایر زنان توسط پروانه خان کوتوال کابل جدا میگردیدند و به پری خانه فرستاده میشدند. آنجا به مصرف حکومت نگهداری میشدند و با پلو سایر غذاهای لذیذ تغذیه میشدند و “البسه گرانبها” برایشان داده میشد. مقامات رهبری حکومت رزیلانه به زندان (پریخانه) میامدند، یک یا دو زن را انتخاب مینمودند و مقاربت نامشروع با آنها میداشتند.[70] در جون 1889 ده ماه پس از رسیدن اولین دسته زندانیان زن به پایتخت افغان، منشی کابل گزارش داد که از سبب این زناها روزانه چهار تا پنج زن ولادت مینمایند.[71] بعضی از این زنان بدبخت وادار میگردیدند تا طفل خود را سقط نمایند، در حال که دیگران شرمسار از ولادت اطفال نامشروع، نوزادان خود را زنده به گور مینمودند.[72]
یکی از تنبیههای وحشتناکی که امیر بالای دشمنانش وارد مینمود محکومیت آنها به زندان ابد در سیاهچال، زیرزمینی ترسناک در بالا حصار بود که نظیر دخمه تاریک بخارا که کنولی و ستوارد قبل از اعدام زندانی بودند بود. حفرشده در کوهی که قلعه تاریخی کابل بالای آن بنا یافته بود، بدنه گودال با قطر 20 تا 25 فت به بیرون باز میشد. شخص محکوم در این دوزخ زنده پایین فرستاده میشد، جایی که اجساد متلاشیشده زندانیانی که جان داده بودند مانند شبح در حال پوسیدن در کف آن افتیده بود. قربانیان بدبخت در عمق کثافت حشره خورده فرو میرفتند، در آنجا روزانه یکبار به خاطر رژیم گرسنگی تغذیه توسط سطلی که از بالا پایین میگردید میشدند. بیشتر کسانی که محکوم به این مرگ زنده بودند به زودی روانپریشی پیدا میکردند، زندگی خود را با زدن سر به دیوار دخمه خاتمه میدادند (مارتین، 149-50).[73] شمار کسانی که در این دخمهها از بین رفتند ممکن نیست گفته شود. اما هنگامی که امیر حبیبالله به تخت نشست امر نمود زندانیان دخمه سیاه آزاد شوند، تنها سه تن زنده مانده بودند (مارتین، 150).
شرایط زندان تا حدی که ممکن بود خراب بود. زندانها خانههای شخصی بودند، اغلب به اعضای حکومت تعلق داشت، یا سر ایهایی بودند که کلکینهای آن مسدود بود و به دروازه آنها قفل انداخته شده بود(مارتین، 149). در نتیجه، تدابیر حفظ الصحه برای نیازمندیهای صدها تن زندانی کاملاً ناکافی بود. اتاقها هرگز پاک نمیشد و هر نوع حشرات موذی رونق داشت.[74] اتاقها به حدی مزدحم بود که اعضای آن به نوبت میخوابیدند. بسیاریها ترجیح میدادند بیدار بمانند تا در آن کثافات بخوابند.[75] هرگاه این کافی بود، مردم با قطعه یا بریدن یک یا بیشتر دست یا پا جزا داده میشدند، اکثراً مجازات ها در اتاق آنها یا در باغچه قابل دید به همه زندانیان عملی میگردید.[76] مارتین که دو فصل کتاب خود را به “زمامداری وحشت” امیر اختصاص داد (فصل 10 و 11) ادعا مینماید که تلاشی برای پاک نمودن کثافات موجود صورت نمیگرفت. او مینویسد که “دستها وپاهای بریده شده….همراه با مرده هایکه اعضای آنها قطع شده بودند در اطراف افتیده بود”، “بوی اجساد گندیده در سراسر محل متصاعد بود” (مارتین، 302-3). طبق تخمین او، 70 تا 80 در صد زندانیان از سبب تیفوس یا مرضهای انتانی دیگر از بین رفتند (مارتین، 146). به تعقیب شورشی که شماری زیاد زندانیان تلاش نمودند زندان را شکسته فرار نمایند، وادار به پوشیدن البسه خاص با پتلونهای زرد، کلاه و کرتی آبی گردیدند. “هرگاه واقعیت در باره زندانهای کابل به همه آشکار میبود” مارتین مینویسد در پایان زمامداری عبدالرحمن خان “کشورهای دیگر شاید باهم یکی شده برای متوقف ساختن چنین بربریت پافشاری مینمودند” (مارتین، 302-3).
با در نظر داشت کتلاگ وحشتناک بیرحمیها، خیلی آسان است که در دام این باور افتید که “زمامداری وحشت” از سوی هر عضو خانواده محمد زی و اداره امیر صحه گذاشتهشده بود. این تنها در رابطه به یک واقعه نبود، زیرا یادداشتهای وکیل آشکار میسازد که مخفیانه همه اعضای ارشد حکومت و در واقع خانواده خود امیر تا آخر تلاش نمودند رنجهای زندانیان و مجازات غیرعادلانه یا وحشیانه را که امیر هدایت داده بود بتوانند تخفیف دهند. در خزان 1889 پس از تولد پسری از یکی از زنهای امیر عبدالرحمن خان، شهزاده خانم از فرصت بهرهبرداری عالی برای پیشکش نمودن موفقانه عرض حال شماری از زندانیان نمود.[77] در مارچ 1891، مادر حبیبالله امر آزادی شماری از زندانیان را به عهده گرفت. او همچنان به شوهرش شکایت نمود که او تا اندازهای میرزاهای مشهور را تصفیه نموده است که اکنون به مشکل کسی مانده تا کار حکومت را پیش ببرد.[78]
حبیبالله نیز ظاهراً در غیابت پدرش در مزار شریف سرپرست امور کابل تعیین گردید تلاش نمود تا مجازات تعیینشده بالای اسیران تورکستان را معتدل یا باطل نماید و تفتیش مناسب، قضایی را در مورد گناه یا سایر حالات زندانیانی که از مزار شریف به پایتخت افغان فرستادهشده بودند، بنا نهاد. پرس و جوی او آشکار ساخت که با در نظر داشت اتهامات محکومین بیگناه بودند.[79] نگرانی ولیعهد برای کم ساختن ضربتی که بالای مردم وارد شده بود، منجر به عدم توافقاتی بین او وکوتوال کابل پروانه خان گردید خدمت گذار با اعتماد امیر که مسلماً اختیارات بیشتری نسبت به حبیبالله داشت.[80] اخبار اقدامات حبیبالله بدون شک به گوش عبدالرحمن خان رسید، به تندی پسرش را از سبب نرمش سرزنش نمود، امر نمود تا بیشتر از این در این امور مداخله ننماید، صرفاً اوامری را که از مزار میرسد بدون تعلل یا سوال آن را عملی نماید (لی 1991 الف، 217-8).[81] حبیبالله انتخاب کمی داشت، حتی مقام بالای او را از خشم و مجازات امیر معاف نمیساخت.در واقع چند سال بعد عبدالرحمن خان پسرش را در محضر عام با امر نمودن برای توقیف در جریان ضیافتی برای اعضای طایفه محمد زی تحقیر نمود. دستهایش به پشت بسته شد، پادشاه آینده افغانستان پیشروی امیر به زور کشیده شد درحالیکه باران دشنام و ناسزا را نثار میکرد. او از مجازات سیاهچال به مشکل فرار نمود اما امر گردید بقیه شب را در زندان بگذراند (لی 1991 الف، 221-3).[82] جای شکفتی نیست که اعضای حکومت و خانواده شاهی بیشتر مداخله نمیتوانستند، زیرا فرشته مرگ که در آن روزهای دشوار در کمین افغانستان بود تفاوتی بین غلام یهود و طفل اول خانواده فرعون نمیتوانست.
نه این درست است ادعا گردد که بیرحمیهای تورکستان متوجه یک قوم یا گروه اجتماعی خاص بود و کاکر (1971، 155) حقبهجانب نیست که بر اساس صرف یک گزارش وکیل برتانیه ادعا مینماید،[83]”مردم بیواسطه معاف گردیدند.” خشم امیر بدون تبعیض نه تنها متوجه آنهای بود که چالشی را متوجه مقام عالی او مینمودند بلکه علیه طوایف و قبایلی هم بود که امیرها و خانها آنها را اداره مینمودند. واقعیت است که عبدالرحمن خان برای ریشه کن ساختن هستههای بعضی عناصر سلسلهمراتب تورکستان افغانی تلاش نمود. یکی از اقدامات اولیه او نابود کردن افسران افغانی ای بود که در اردوی اسحاق خان خدمت نموده بودند، شمار زیاد آن در زمان شیرعلی خان و دوستمحمد خان خدمت کرده بودند (بالا نگاه کنید همچنان کاکر 1971 ، 155). تصفیه اردو در تمام لواها از افسران تا سرباز ها گسترش یافت. گرچه منحل نمودن لواهای که برای اسحاق خان جنگیده بودند به خاطر منافع امنیتی ملی قابل توجیه باشد، اما امیر در آنجا متوقف نشد. حتی لواهایی که در جریان شورش به کابل وفادار مانده بودند تجزیه شدند و افسران آنها اغلب کشته شدند یا به زندان رفتند. در میان مردمان بومی تورکستان افغانی سنگینترین مشتهای امیر بالای حامیان “برتری دیرینه” افتید که آنها بزرگان و رهبران قبایل بودند که بیشترین زمین و دارایی منطقه را صاحب بودند. اینکه آنها اسحاق خان را حمایت نمودند یا خیر مطرح نبود، نظیر شاه مردان قلی مینگ باشی، جنرال عبدالقیوم خان اعضای گارنیزیون میمنه و شماری دیگر که برای امیر جنگیده بودند، به قیمت جانشان کشف گردیدند.
طوری که از لست بالا آشکار میگردد، انتقامگیری در برگیرنده همه گروههای قومی بود. در میان آنهایی که کشته شدند افغانهایی از قبایل مختلف به شمول سرداران بارکزی و محمد زی مانند نجم الدین خان شامل بودند. واقعه ناگوار قابلتوجه خاص در جولای 1889 رخداد، هنگامی یکی از بزرگان نام گرفته نشده قبیله درانی که امیر را بالای شانههای خود هنگام طفولیتش حمل نموده بود، به امیر عبدالرحمن خان گفت که چرا مستمری حکومتی او متوقف شده است. به عوض پذیرفتن محترمانه لازم ریشسفید، امیر در محضر عام او را تحقیر نمود و به شکل فاحش و اهانتآمیزی عاق نمود احتمالاً در میان مسلمانان امیر به او گفت “من ترا نمیشناسم از کدام قبیله خوک هستی؟”[84]
یادداشتهای روزانه وکیل و منشی اعدام یا زندانی شدن شماری از تورکمنها، اوزبیکها، تاجیکها و هزارههای شیخ علی را ثبت مینماید. در جریان همین دور، تعدادی از کافران از دره کنر و کوهستان (احتمالاً اطراف چاریکار) به قتل رسیدند. صدها شیخ، سید، پیر، ملا و ایشان به شمول تنها صد تن از زیارت شاه مردان در مزار شریف، کشته شدند یا در زندانهای کابل برای مدتهای طولانی در حبس ماندند. و نه انتقام جویی امیر محدود به مردان سرپرست خانه بود. زنان و اطفال متخلفان در بدترین شرایط زندانی میگردیدند، درحالیکه گلهای سر سبد نسوان تورکستان وادار میگردیدند هتک حرمت پری خانه را باید تحمل نمایند. معافیت معمول از اعدام یا شکنجه تطبیق شده بالای طبقه زنان چشمپوشی شده بود. قبلاً دیده شد که نقاط خاصی از واقعات قساوت ویژه که در آن زنان و دختران جوان زیر مراقبت فزاینده مفتشان عقاید امیر زجر میدیدند، چگونه گریسباخ وکیل کابل ثبت کردهاند.
تأثیرات این تصفیه کاری ویران کننده بود و ادعای پوچ امیر مبنی بر اینکه او ” افراد بینظم را برای نظم جدید کاهش میدهد”[85]و اینکه به این ترتیب در پایان اهداف خود را توجیه مینماید. صدها افسر باتجربه و مردان آب دیده در جنگ، ستون فقرات اردوی افغانستان که طی 50 سال گذشته شکل گرفته بود، کشته شدند، زندانی گردیدند یا تحقیر شدند، لذا توانایی دفاع افغانستان را در مقابل تهاجم روسیه بیشتر تضعیف نمود که از قضا دلیلی برای ادامه حمایت حکومت امیر از سوی برتانیه بود.[86] و نه مشتهای آهنین امیر روحیه شورشگری را نابود کرد، یا منطقه را امنتر ساخت. در واقع او فقط تنفر و انزجار مردم را در مقابل خود افزایش داد، که علت عمده شورش اسحاق خان بود. خیلی بعید از خاموش شدن آتشفشان، فقط به خواب رفت، منتظر فوران نیرومند شدیدتر و مخربتر بود.[87]
نابودسازی رهبران سیاسی و فیودال تورکستان صغیر، به تمام معنی حامیان برتری دیرینه چنگیزی بودند، با گرفتن ثروت اندوخته شده این اشرافیت بومی دست به دست شد. روش مرتبی که این کار صورت گرفت جدا نشان میدهد که امیر عمداً سیاست زمین سوخته را پیش گرفت، که برای تنگدست ساختن منطقهای طرح شده بود که همیشه از نظر منابع انسانی، زراعتی و غیره غنی بوده است. تنگدستی به این مفهوم بود که تورکستان افغانی وادار به وابستگی به کابل میگردید، در نتیجه از نظر تدارکاتی سخت تر میساخت تا ولایت دیگر نتواند چالشهای دوامدار را متوجه حکومت مرکزی نماید.
امیر بیباک بود. آنهایی که محکوم به مرگ، زندان یا تبعید بودند مجبور بودند نه تنها دارایی قابلحمل و نقدینهشان غصب میگردید بلکه خانهها، دکانها، زمین و مواشی آنها نیز مصادره میگردید.[88] هزاران تن به تبعید بینوایی در کابل محکوم بودند،[89]و حد اقل 12000 خانواده اوزبیک وادار به اسکان در کابل و جلالآباد شده بودند (کاکر 1971، 115).[90]سایرین که ناتوان از دیدن پایان کار بودند و از دستگیری زودرس ترس داشتند، جان به کف گرفتند و به ایران یا تورکستان روسی فرار نمودند تا به هزاران مهاجری بپیوندند که از چنگ “زمامداری وحشت” توانستند بگریزند.[91] آنهایی که در تورکستان افغانی باقی ماندند وادار به بیگاری در اعمار ساختمان جدید “قلعه ستاره” دهدادی یا سایر پروژههای حکومتی گردیدند.[92] در بهار 1890 آنقدر افراد ازبین رفتند، بینوا شدند، تبعید گردیدند و یا فرار نمودند منشی ای در کابل نوشت که ولایت تقریباً “بدون جمعیت شده است.”[93] این کار مناسب حال تعداد زیاد قبایل پشتون از جلالآباد، لغمان و قندهار بود که به شمال بروند تا زمینهای خالی و خالیشده بین آنها تقسیم گردد (کاکر 1971، 133).[94]
بیبهره از ساختار مالی عنعنوی که اقتصاد زراعتی و تجاری به آن وابسته بود، تمام ولایت از سبب سیاست امیر به رکود شدید اقتصادی مواجه گردید. با استفاده از معذرت تحرکات قوای روسی و حضور اسحاق خان و مهاجران دیگر در بخارا، مرزهای افغانستان با روسیه بسته شد در نتیجه جبراً تجارت ولایت بلخ را از طریق هرات، قندهار و کابل رهنمایی نمود و تاجران و سوداگران را در وضعیت بدی قرارداد.[95] رفتوآمد مردم در داخل، از تورکستان افغانی به بیرون و برعکس جدا محدود گردیده بود[96]و گزمههای به سختی در شهرهای مرزی مانند میمنه فعال بود.[97] دکانها مصادره گردیدند،[98]محصولات پرمنفعت مانند پوست قره قل، پسته، کشمش، غله جات، گوسفند و مواشی ملی گردید و انحصار کالاهای انفرادی به قیمتهای بالای خریداران فروخته میشد. در حالی که مردمان محلی قادر نبودند زیادستانی قیمتهای تقاضا شده از سوی امتیازداران برای این کالاها را بپردازند، عین انحصار گران محصولات مخملی را به نازلترین قیمت میخریدند.[99] هنگامی که امیر به کابل برگشت، 12 هزار اسب مشهور منطقه را با خود برای استفاده سواره نظام و توپخانه آورد.[100]
در نتیجه این تدابیر تجارت، داخلی و خارجی به رکود جدی روبرو گردید. در پایان 1889 صادرات به روسیه که نقطه اتکای اقتصاد تجاری تورکستان افغانی بود، به کمتر از نصف سال گذشته پایین آمده بود. در1892 صادرات از حدود چهار ملیون روبل در 1888 به هشت صد هزار تقلیل یافت. در 1896 منابع روسی گزارش دادند که مرگ امیر در 1901 اینکه هر گاه تغییر مهمی رخ بدهد، اما قبلاً خسارت لازم وارد شده بود (گریگوریان، 146، 196 و ش 64 ص 453-5).[101] شمار زیاد دکانداران ورشکست شدند[102]و هزاران تن افرادی عادی محکوم به تنگدستی و تباهی شدند.[103] مجبور به پرداخت جریمههای بزرگ و پرداخت مالیات عقبمانده 12 تا 15 سال گذشته،[104]و یا طعمه ماموران مالیات امیر شدند، که پول و اموال زیادی را از اختیار مردمی خارج میساخت و جرئت شکایت را نداشتند،[105]مردمان محلی به اندازهای بینوا شده بودند که دختران خود را به هشت روپیه میفروختند.[106] برای افزودن به بیچارگی مردم، امراض تبدار در سراسر ولایت شیوع یافت که در تابستان 1892 به اوج رسید، از اثر کولرای تباه کن هزاران تن از بین رفتند.[107]
بیرحمیهای تورکستان و روابط انگلیس-افغان
________________________________________
[1] تعبیری که از سوی مقامات انگلیس برای تشریح حوادث 1889-90 تورکستان افغانی استفاده شد، نگاه کنید بیرحمیهای تورکستان، پاسخ امیر یا ترجمه نامه از جلالت مآب امیر به عالیجناب وایسرای، 30 سپتمبر 1889 (4 صفر 1307)، اس ال ای آی:58، برگهای 387-90.
[2] واربرتن به وایسرای، 21 جولای 1889؛ راسبرتز، یادداشتها، 22 می 1885 هر دو ، اولی طور خاص در باره حوادث تورکستان افغانی پس از ناکامی اسحاق خان و بعدتر به منزله تشریحات عمومی تر همه زمامداری امیر میپردازد این توضیحات را بکار میبرند.
[3] پی سی دی، 6 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 231.
[4] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ شامل 450 افسر اردوی اسحاق خان و بقیه ملکی بودند که “اسحاق خان را کمک نمودند.”
[5] همان جا.واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889.
[6] دبلیو آی اچ ام ال:پی پی/اچ ا ام/ا 21؛ آی او ال آر:ام اس اس، ایور سی 375، در حوالی 1900 پس از برگشت به انگلند نوشته شده است. او همچنان ناول دیگری در باره جنگهای بعدی با هزارهها نوشت که بالأخره زیر نام “دختر یک وزیر، قصههای جنگ هزارهها” چاپ گردید (لندن 1900). هامیلتن برای چندین سال در دهه 1890 داکتر بود. یادداشتهای چاپنشده و اوراق او در ارشیف انستیتوت ویلکم در بخش تاریخ طب موجود هست (پی پی/اچ ا ام). همچنان نگاه کنید، لی 1991 الف، 219-220، 226 برگها.
[7] کی ان ال، 21 سپتمبر 1888.
[8] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[9] همان جا.
[10] همان جا. ان کی وی تی، 8 جنوری 1889.
[11] ان کی وی تی، 15 جنوری 1889.
[12] پی سی دی، 17 اپریل 1889.
[13] اچ ان ال، 23 می 1889.
[14] کی ام، 22 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 895-6؛ همچنان نگاه کنید زندانیان تورکستان، 1889؛ ان کی وی تی، 4 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 809-11.
[15] کی ام، 22 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 622-3.
[16] کی ام، 3، 13، 19 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1081-9، 1155-6، 1156-7، 1233..
[17] ان کی وی تی، 8، 10، 18 اکتوبر 1889؛ کی ام، 9 نومبر، 18 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 2 آگست 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1404-5؛ ان کی وی تی، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 667-9؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:59، برگ 68.
[18] ان کی وی تی، 8، 10، 18 اکتوبر 1889؛ کی ام، 9 نومبر، 18 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 2 آگست 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1404-5؛ ان کی وی تی، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 667-9؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:59، برگ 68.
[19] ان کی وی تی، 8، 10، 18 اکتوبر 1889؛ کی ام، 9 نومبر، 18 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 2 آگست 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1404-5؛ ان کی وی تی، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 667-9؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:59، برگ 68.
[20] کیو ان ال، 18 می 1890؛ ان کی وی تی، 30 می 1890؛ کیو ان ال، 1 جون1890، اس ال ای آی:60، برگهای 685، 769، 783.
[21] ان کی وی تی، 30 می 1890.
[22] کی ام، 2 جولای 1890، اس ال ای آِ:60، برگ 937. خانواده آنها به تعقیبشان آمدند.
[23] کی ان ال، 30 آگست 1890. همچنان نگاه کنید کی ام، 12 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 822-4 میگوید که “هزارها” زندانی در سراسر کابل جابجا گردید.
[24] پی سی دی، 8 جنوری 1891، اس ال ای آی:62، برگ 297.
[25] کی ام، 18 می 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 621-2؛ کی ام، 2 جولای 1890، اس ال ای آی:60، برگ 937؛ گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[26] کی ام، 8 فبروری 1890، اس ال ای آِ:59، برگ 583.
[27] پی سی دی، 9 اپریل 1897، اس ال ای آی:91، ش 479، بدون شماره صفحه.
[28] ان کی وی تی، 8 جنوری 1889.
[29] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[30] همان جا.
[31] کی ام، 26 جون 1889.
[32] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[33] همان جا.
[34] کی ام، 29 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1017-8. همچنان نگاه کنید واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889 میگوید که اعدامها در محلی به نام “جوبه” در زیر قلعه اجرا شد. اجساد در عین محل دفن گردید.
[35] کی ام، 3 جولای 1889.
[36] کی ام، 10 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1074-5؛ کی ام، 17 جولای 1889.
[37] ان کی وی تی، 9 جولای 1889؛ ان کی وی تی، 12 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگهای 1229-30.
[38] کی ام، 24 آگست 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 113-4.
[39] کی ام، 31 آگست 1889، اس ال ای آی:59، برگهای 177-9.
[40] ان کی وی تی، 27 سپتمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 539-40.
[41] ان کی وی تی، 10 سپتمبر 1889؛ کی ام، 2 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 178-9، 544-5؛ کی ام، 5 اکتوبر 1889.
[42] ان کی وی تی، 10 اکتوبر 1889.
[43] کی ام، 26 اکتوبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ 667.
[44] پی سی دی، 15 جنوری 1890.
[45] اچ ان ال، 20 مارچ 1890، اس ال ای آی:59، برگهای 1256-8.
[46] کی ام، 7 جون 1890، اس ال ای آی:60، برگ 778.
[47] پس سی دی، 21 جنوری 1891، اس ال ای آی:62، برگهای 601-3؛ کی ان ال، 6 جون 1891، اس ال ای آی:63، برگهای 637-8.
[48] کی ان ال، 2 آگست 1890، 9 می 1891، اس ال ای آی:60، برگ 1305، ج 61، برگ 509، ج 63، برگ 297.
[49] کی ان ال، 2 آگست، 20 سپتمبر؛ کی ان ال، 4، 11 اکتوبر 1890، اس ال ای آی:61، برگهای 707، 727.
[50] کی ام، 2 جولای 1890.
[51] ان کی وی تی، 13، 17 سپتمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 430-1، 533.
[52] کی ام، 24 جولای 1889، 2 جولای 1890؛ کی ام، 25 جون 1890، اس ال ای آی:60، برگ 937.
[53] کی ام، 24 جولای 1889.
[54] سید محیالدین گوهری، مصاحبه، مزار شریف، 4 اپریل 1993. یادداشتهای روزانه وکیل در باره سرنوشت ایشان اوراق خاموش است، اگرچه کی ان ال، سپتمبر 1877، اس ال ای آی:17، برگهای 169-84 به شخصی به نام میرزا خان پسر ایشان الملک اشاره مینماید و پی سی دی، 22 اکتوبر 1878 ذکر مینماید که وارثان اوراق هنوز زنده بودند. پیکاک 324 ثبت مینماید که دو پسر اوراق در “سوینگ خانه نزدیک بلخ در 1885زندگی مینمودند. طبق تاریخ شفاهی خانواده، سید میرزا خان بن ایشان اوراق دومین پسر ایشان بود که در سنگنوشته غزنی درگذشت. سید عثمان خان پسر سوم در جریان بیرحمیهای سالهای 1888-90 تورکستان کشته شد. او در قبرستان مشهور عاشقان عارفان در کابل دفن است.تنها دو تن از پسران ایشان از “زمامداری وحشت” زنده برآمدند. پسر اول ایشان اوراق توسط عبدالرحمن خان در محاصره مینگ لیک در سال 1868 کشته شد. دگروال سید عمر خان پسر دوم، اما بزرگترین پسر حیات (تولد حدود 1876) و برادر خوردش سید محمدصدیق گوهری (تولد حدود 1885)، هنگامی که امیر در 1890 به کابل برگشت به پایتخت افغان انتقال داده شدند. آنها برای 14 سال در تبعید بسر بردند. بالأخره عمر خان در زمان حبیبالله خان بهکارگماشته شد و اجازه برگشت داد و قوماندان قوا تورکستان افغانی گردید. یکی از پسران و دو نواسه او تا امروز زندهاند. سید یحیی بن عمر خان نماینده دولتآباد در لویه جرگه زمان ظاهر شاه بود. قاضی سید داود حیدر بن سید حافظ (وفات 1953) بن سید عمر خان رییس محکمه استیناف است، درحالیکه نواسه خورد حاجی عبدالوهاب در قریه سیوانچر نزدیک دولتآباد (بلخ) زندگی مینماید. سید محمد صدیق گوهری عالم دینی، خطاط، شاعر و طبیب یونانی گیاهی مشهور گردید. پسر خورد او قاری صاحب جمال الدین گوهری در جریان جهاد اخیر با حرکت اسلامی بود و در عملیات دولتآباد کشته شد. پسر سوم محیالدین گوهری، عتیقهفروش در جاده مرغ فروشی کابل(و قبلاْ عضو دادگاه عالی دز زمان نور محمد ترکی و بعداْ حفیظ الله امین تا زمان ببرک کارمل(ویرستار))، از سوی داکتر نجیب الله در پل چرخی زندانی گردید. پس از آزاد شدن دوباره به مزار شریف برگشت و در مقابل ریاست مخابرات در مزار شریف دکان دارد. در مجموع چهار عضو خانواده ایشان اوراق در جنگها برای گروههای مختلف مجاهدین در شمال افغانستان کشته شدند. سید محیالدین گوهری، مصاحبه، مزار شریف، اپریل 1993.
[55] سید محیالدین گوهری، مصاحبه، اپریل 1993. مقبره در مقابل خانه خانواده گوهری موقعیت دارد. طبق اولاد ایشان اوراق جسد شیخ در چرم پیچانده شده بود و به این ترتیب برای چهل روز در قلعه مراد بیگ در پروان نگه داشته شد. این منطقه امروز قدمگاه گفتهشده به نام زیارت ایشان بلخی یاد میگردد. تابوت بالأخره به اعضای طایفه او سپرده شد و برای تدفین به شمال انتقال داده شد. بنای اصلی که بالای مقبره ایشان ساخته شد از بین رفته است، گنبد یا طاق آن چند سال قبل تخریب گردید. کتیبه سنگی مقبره که به یادبود کارهای او ساخته شده بود توسط گل محمد خان مهمند گورنر بلخ در زمان نادرشاه برداشته شد. این شخص مکرر متهم به از بین بردن مواد فرهنگی فراوانی است، به شمول بناهای تاریخی زیاد و نسخ خطی باارزش که برای جمعیت محلی ولایت اهمیت عاطفی داشت. در این اواخر، در زمان ببرک کارمل، قبرستان اطراف مقبره ایشان که گسترش یافته بود ظاهراً برای اعمار مکتب هموار گردید، با وجود آن هیچ کار ساختمانی صورت نگرفت. امروز مقبره در محل خود در سرکهای فرعی مزار شریف در انزوای باشکوهی بسر میبرد.(محلی که در آن مقبره ایشان اوراق هنوز بقسم مخروبه وجود دارد قبرستان کوچه های قبادیان و تندورک و کلکین و عابد میرشب که اکنون معدوم گردیده میباشد که قبر پدر بزرگ من نیز در آنجا دفن بود که تا سال ۱۳۳۷ موجود بود که بعداْ قسمیکه گفته آمد با سایر مقابر ،در زمان ببرک کارمل هموار گردید.(ویرستار))
[56] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[57] همان جا.هردو گریسباخ و وکیل کابل گزارش مفصل شاهدان عینی را از این روش شکنجه و اعدام میدهند. طبق کی ان ال، 19-25 اکتوبر 1893، اس ال ای آی:68، برگ 1893 دو روش برای استفاده از روغن داغ وجود داشت که یکی پی دیگر با فانه بکار میرفت. در شکل اول، قربانی برهنه با طناب در زمین بسته میشد و روغن جوشان بالای بدنش پاشیده میشد. در شکل دیگر آرد خمیر میشد و در اطراف سر زندانی گذاشته میشد و روغن جوش از طریق روزنهای به داخل قالب سخت شده ریختانده میشد تا روی قربانی در روغن داغ غوطهور میگردید.طبق گزارش گریسباخ، فراشباشی امیر شخصاً از جریان شماری از اعدامها با روغن جوش نظارت مینمود. مقایسه کنید-کی ان ال، 14 سپتمبر 1888؛ ان کی وی تی،8 فبروری 1889.
[58] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ کی ام، 22 جون 1889.
[59] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[60] کی ام، 15، 22، 29 جون، 3، 6، 10 جولای 1889؛ واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889؛ کی ان ال، 17 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 313.
[61] کی ام، 26 جون، 17 جولای، 26 اکتوبر 1889؛ ان کی وی تی، 10 سپتمبر 1889.
[62] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889.
[63] برای تأیید این گزارش نگاه کنید ان کی وی تی، 4 جنوری .1889.
[64] همان جا.
[65] واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889. این با وجود ازدواج امیر با دختر یکی از ایشانهای زیارت علی است. او در جنوری 1890 به عبدالرحمن خان برای جبران خسارت به خاطر اخاذی جبری از برادر و سایر اقارب خود عرض حال نمود که خانه و 20 هزار روپیه مستمری سالانه که از 46 سال قبل به ارث برده بود برایش داده نشد. ان کی وی تی، 26 مارچ 1889، 27 جنوری 1890؛ کی ان ال، 17 دسمبر 1889.
[66] گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ کی ان ال،19-25 اکتوبر 1893. فانه اکثر با روغن داغ ادامه مییافت (بالا را ببینید).
[67] ان کی وی تی، 2 دسمبر 1889.
[68] ان کی وی تی، 19 جولای 1889؛ گریسباخ، زندانیان تورکستان، 1889؛ کی ام، 18 می، 12، 26 جون، 13 جولای، 7 آگست، 4 سپتمبر 1889 و چندین ماخذ های دیگر در سلسله کی ام و ان کی وی تی.
[69] کی ام، 20 جولای 1889، اس ال ای آی:57، برگ 1237. در جولای 1889 ساختمان در زندان دیگری در بت خاک آغاز گردید. نیازی به گفتن نیست که این زندانیان بودند برای ساختن آن بهکارگماشته شده بودند، کی ام، 24 جولای 1889.
[70] کی ام، 12 جون 1889.
[71] همان جا.
[72] همان جا. در باره رویه با زندانیان زن نگاه کنید کی ام، 18 می 1889.
[73] واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889 میگوید دو سیاهچال در کابل وجود داشت.
[74] کی ام، 2 جولای 1889.
[75] همان جا. کی ام، 24 جولای 1889.
[76] سرای ذکریه احتمالاً بدنامترین محل محبوس ساختن، دارای ساختمان مربع همراه با چهار دیوار در محوطه شاید چهار کنجی در زمین سرای قرار داشت.پس از چاشت، زندانبان آنجا برده شده به قتل رسانده میشدند. در جریان شب، اجساد آنها در خریطه ها انداخته میشد و در گودال بیرون از دیوارها انداخته میشد.
[77] پی سی دی، 26 دسمبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ 645. فراشباشی که مسئول اعدامها در مزار شریف بود، تلاش نمود بعضی زیادهرویهای امیر را معتدل بسازد. ان کی وی تی، 13 سپتمبر 1889.
[78] کی ان ال، 14 مارچ 1891، اس ال ای آی:62، برگهای 963-5.
[79] کی ام، 8 فبروری 1889؛ پی سی دی، 23 اکتوبر 1895، اس ال ای آی:83، ش 4192، بدون شماره صفحه.
[80] کی ام، 12 جون 1889؛ تی اف ژی، جنوری 1890، اس ال ای آی:59، برگ 435. درحالیکه او در شمال بود امیر امور کابل در اداره کمیته چهار نفری در رأس حبیبالله خان گذاشت و پروانه خان نیز شامل بود. با وجود این امیر بالای پروانه خان آن قدر اعتماد داشت که کوتوال مستقل عمل مینمود و مستقیم به امیر گزارش میداد.او یک غلام کافر بود که با عبدالرحمن خان در تبعید سمرقند یکجا بود (کاکر 1971، 75).
[81] واربرتن به دیورند، 21 جولای 1889؛ کی ان ال، 13 آگست 1890، 28 فبروری 1891، اس ال ای آی:60، برگ 1341، ج 62، برگ 917.
[82] کی ان ال، 15 آگست 1896، 28 فبروری 1891، اس ال ای آی:88، ش 2543، بدون شماره صفحه.
[83] نقلقول به صفت منبع، ان کی وی تی، 4 جنوری 1889.
[84] ان کی وی تی، 19 جولای 1889.
[85] امیر به وایسرای، 30 سپتمبر 1889. مقایسه کنید-سلطان محمد خان ج1، 217-8.
[86] پی سی دی، 21 آگست 1890، اس ال ای آی:60، برگ 1369 میگوید که امیر وقتی به کابل برگشت تنها 4500 قشون را در تورکستان افغانی ماند. اما امیر به وایسرای گفت که 15725 قشون در منطقه است، امیر به وایسرای، 19 مارچ 1889.
[87] کی ام، 17 جولای 1889؛ اچ ان ال، 15 آگست 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 243-4.
[88] ای جی- ان کی وی تی، 28 می 1889؛ کی ام، 8 جون 1889؛ کی ام، 1 جون 1889، اس ال ای آی:57، برگ 693؛ ان کی وی تی، 13 جون 1890، اس ال ای آی:60، برگ 870.
[89] “من برای هر قبیله در ولسوالی یک رییس خواهم داشت و سایر اقارب آنها را به کابل انتقال میدهم، طوری که با میر میمنه نمودم.” امیر به سران فیروزکوهیها؛ ان کی وی تی، 23 می 1890، اس ال ای آی:60، برگ 689.
[90] پی سی دی، 20 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگهای 411-2؛ کی ان ال، 6-9 جنوری 1894، اس ال ای آی:73، برگ 527. همچنان نگاه کنید سی ای ییت،استحکامات و قشون هرات، 1893.
[91] ان کی وی تی، 1 جنوری 1890؛ اچ ان ال، 25 جنوری1890؛ ان کی وی تی، 3 فبروری 1890، اس ال ای ای:59، برگهای 806-7؛ تی اف ژی، اپریل 1896؛ کی ام، 16 اپریل 1890؛ ان کی وی تی، 3 اپریل 1890، س ال ای آی:60، برگهای 12، 157-8، 161-2؛ پی سی دی، 21 سپتمبر 1896، اس ال ای آی:88، ش 2665، بدون شماره صفحه؛ کی ان ال، 16 اکتوبر 1891.
[92] ان کی وی تی، 14 می 1889( ضمیمه شامل طرح زمینی قلعه دهدادی بود) و 20 فبروری 1890؛ کی ان ال، 24 سپتمبر 190، 6 جون 1891؛ اچ ان ال، 17 جولای 1890، اس ال ای آی:60، برگهای 133-4. امیر در نظر داشت 40 قلعه را در سراسر تورکستان بسازد تا مرزهای شمال خود را محافظت نماید اما ادعا نمود که پول کافی ندارد قانع ساخت (کاکر 1971، 155؛ سلطان محمد خان ج1، 274)، هر چند لکها روپیه به دست آمده از جریمه مردم محل و مصادرهها چی شد راز باقی میماند. در عوض گریسباخ پیشنهاد نمود که امیر تلاش خود را بالا استحکامات میمنه و دولتآباد و ساختن پل بالای دریای مرغاب برای وصل نمودن هرات به میمنه متمرکز ساخت. گریسباخ، سفرها، 1888-9 ج2، 403؛ کاکر 1971، 155. در پایان امیر خود را با بنا نمودن قلعه بزرگ “ستاره” در دهدادی اقدام نمود .
[93] کی ام، 16 اپریل 1890.
[94] ان کی وی تی، 1 جولای 1890؛ پی سی دی، 11 اپریل 1890، اس ال ای آی:60، برگهای 1245-6؛ اچ ان ال، 17 آگست 1893، اس ال ای آی:72، بخش 1، برگ 193.
[95] اچ ان ال، 21 فبروری، 15 آگست 1889؛ کی ام، 31 آگست 1889؛ ان کی وی تی، 3 فبروری 1890. کمروف به غوث الدین، 9 نومبر 1888، اس ال ای آی:55، برگ 1386؛ ان کی وی تی، 19 فبروری 1890، اس ال ای آی:56، برگهای 1034-5؛ اچ ان ال، 31 اکتوبر 1889، اس ال ای آِ:58، برگ 983؛ کیو ان ال، 21 دسمبر 1889؛ ان کی وی تی، 9 جنوری 1890، اس ال ای آی:59، برگهای 179، 529 و سایرین.
[96] کی ام، 31 آگست 1889؛ ان کی وی تی، 3 اپریل 1890.
[97] اچ ان ال، 6 نومبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 972.
[98] ان کی وی تی، 18 اکتوبر 1890؛ کی ان ال، 27 سپتمبر 1890، اس ال ای آی:61، برگ 513.
[99] ان کی وی تی، 3 اپریل 1890؛ تی اف ژی،اپریل 1890؛ ان کی وی تی، 24 فبروری 1890، اس ال ای آی:59، برگهای 1034-5؛ تی اف ژی، می 1890، اس ال ای آی:60، برگ 431. همچنان نگاه کنید افغانستان، اساس گذاری انحصار فروش میوهجات و غیره توسط امیر، 13 جون 1893؛ کمیشنر پشاور به سکرتر اول، پنجاب، 30 سپتمبر 1890؛ معاون کمیشنر پشاور و اوراق در باره ایجاد انحصار تجاری از سوی امیر افغانستان، 1894-1895، 16 اکتوبر 1895، اس ال ای آی:83، ش 202 (مرزها) بدون شماره صفحه؛ امیر به وزیر خارجه، 17 نومبر 1895، اس ال ای آی:84، ش 18 (مرز) بدون صفحه گذاری. البته این قاچاق را افزایش داد و در نتیجه به معنی از دست دادن عایدات حکومت افغان بود، نگاه کنید اچ ان ال، 28 نومبر 1891، اس ال ای آی:64، برگ 1694.
[100] پی سی دی، 20 سپتمبر 1890.
[101] همچنان نگاه کنید پی سی دی، 22 دسمبر 1890 گزارش میدهد که تجارت در تورکستان افغانی “از سبب سیاست ظالمانه والاحضرت خیل کمرنگ بود.” کاکر 1979، 214 هنگامی که ادعا مینماید پس از اشغال پنجده در 1885 که تحریمها برداشته شد تجارت رونق یافت، نادرست است.
[102] اچ ان ال، 1 جنوری 1891، اس ال ای آی:62، برگ 689؛ اچ ان ال، 29 آگست 1895، اس ال ای آی:83، ش 3955، بدون شماره صفحه.
[103] اچ ان ال، 15 آگست 1889؛ ان کی وی تی، 28 می، 24 سپتمبر 1889؛ کی ام، 16 اپریل 1890؛ پی سی دی، 23 جنوری 1894، اس ال ای آی:73، برگ 505.
[104] اچ ان ال، 15 آگست 1889؛ پی سی دی، 26 دسمبر 1894، اس ال ای آی:73، برگ 191؛ ان کی وی تی، 18، 29 اپریل 1890، اس ال ای آی:60، برگهای 323-4، 485 مثال حضرت اما را در یکی از کانالهای هجده نهر میدهد. امیر پاک کاری قنات آبیاری را در منطقه امر داده بود، پروژه ستودنی، اما از کار اجباری استفاده نمود که مردم را از کار بالای زمینهای زراعتی موجود دور نمود. او همچنان به همه اهالی قریه امر نمود 15 سال مالیات بر عایدات باقیمانده را بپردازند و سپس ارباب را دستگیر نمود. در نتیجه این منطقه زمانی پررونق به صد خانوار کاهش یافت.
[105] ای جی-ان کی وی تی، 24 سپتمبر 1889؛ ان کی وی تی، 8 نومبر 1889، اس ال ای آی:58، برگهای 850-1.
[106] پی سی دی، 10 سپتمبر 1892، اس ال ای آی:67، برگ 1185؛ پی سی دی، 26 دسمبر 1893.
[107] پی سی دی، 10 سپتمبر 1892؛ اچ ان ال، 7 نومبر 1889، اس ال ای آی:58، برگ 989؛ اچ ان ال، 1 سپتمبر 1892؛ پی سی دی، 10 اکتوبر 1892، اس ال ای آی:68، برگهای 47، 347، 635.